عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اقلیت شیعه» ثبت شده است

اجمالی که مربوط به آغاز پیدایش و سرانجام طریقه عرفان گفته شد، برای کسی که محققانه و با کمال بی‌طرفی، به کتب و رسائلی که در سیر و سلوک تألیف یافته و همچنین تراجم و تذکره‌هایی مانند تذکره شیخ عطار و نفحات و رشحات و طبقات الاخیار و طرائق و نظایر آنها که متضمن جهات تاریخی طریقت و رجال طریقت است، مراجعه نماید، در نهایت روشنی است.

سخن ما اگر چه در سیری بود که طریقت عرفان در میان اکثریت اهل سنت نموده بود و جهات نقص و فسادی را توصیف می‌کردیم که قوم گرفتار آن شده بودند، ولی نمی‌توان انکار کرد که اقلیت شیعه نیز به همین درد، مبتلا شده است و اتحاد محیط، با تأثیر قهری و جبری خود، همین فساد را به داخل جمعیت اهل طریقت از شیعه نیز انعکاس داده است، و همان‌طور که روش عمومی اجتماعی اکثریت که از سیرت جاریه زمان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منحرف شده بودند، شیعه را تحت الشعاع قرار داد و نگذاشت سیرت نبی اکرم را پس از استقلال، در میان جمعیت متشکل خود، اجرا و عملی سازد، همچنین سلیقه‌های علمی که شیعه از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) اخذ کرده بود، با آن همه صافی و روانی، در کمترین زمان تحت تأثیر سلیقه‌های علمی جماعت قرار داده شد و رنگ‌های نامطبوعی از آنها گرفت. همچنین طریقه عرفان نیز به رنگ طریقت جماعت درآمد و تقریباً به همان سرنوشت که توصیف کردیم دچار شد.

در فصل های گذشته تذکر دادیم که فسادها و اختلالات در روش و اعمال طایفه‌ای که از یک مشرب و مسلک عمومی کلی منشعب شده اند ، دلالت بر فساد و بطلان اصول اولی آن طایفه ندارد و به همین سبب، بحث و کنجکاوی از چگونگی اصول اولی آنها را نباید در روش و اعمال فرعی آنها انجام داد، بلکه باید به سراغ مواد اولی اصول آنها رفت. از این رو، در تشخیص رابطه شریعت و طریقت و لزوم و عدم لزوم موافقت میان آنها، از نظریه‌های خصوصی سلسله‌های مختلف عرفان چشم پوشی نمود، به نظر کلی خود اسلام که سرچشمه خدا شناسی می‌باشد (به هر معنی که فرض شود) مراجعه می‌نماییم .


منابع :

  • شیعه، مصاحبات پروفسور هانری کُربَن با علامه سید محمد حسین طباطبایی (شاهجوئی)، چاپ چهارم ۱۳۸۲، صص ۲۴۶تا ۲۴۷

وضع اکثریت قریب به اتفاق مسلمین در صدر اول اسلام، همین بود که ذکر شد و در نتیجه این وضع، معرف اعتقادی و عملی اسلام روز به روز رو به سقوط می‌رفت و طرق درک و پیشرفت این حقایق، یعنی طریق بحث آزاد و طریق سیر معنوی، رهسپار وادی فراموشی می‌شد .

اما از جانب دیگر، اقلیت شیعه که از همان روزهای نخستین ، به مخالفت با رویه اکثریت ، قد علم کرده بودند ، چنان که در مصاحبه های سال گذشته به عرض رسید ، چون نیروی کافی برای در هم شکستن وضع موجود نداشتند و اعاده وضع عمومی زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنها ممکن به نظر نمی رسید ، ناگزیر ، از مقاومت کلی و مثبت دست برداشته ، از راه دیگر دست به کار شدند و آن اینکه کوشیدند تا می توانند معارف اعتقادی و عملی اسلام را حفظ و ضبط نمایند و راه های مشروع آن را که همان راه بحث آزاد و سیر معنوی باشد ، زنده نگه دارند.

شیعیان طبق وصیتی که به موجب آن، رسول اکرم (ص) اهل بیت کرام خود را حافظ و مبین معارف اسلامی و پیشوای معنوی مسلمین معرفی کرده بودند ، به ائمه اهل بیت روی آوردند و با نهایت ترس و لرزی که داشتند ، از هر راه ممکن، به تحصیل و ضبط معارف دینی پرداختند.

امام اول شیعه در بیست و پنج سال دوران گوشه گیری و پنج سال زمان خلافت پر محنت خود ، با لهجه جذاب و بلاغت خارق العاده خود که با تصدیق دوست و دشمن ، غیر قابل معارضه و بی رقیب بود ، به نشر معارف و احکام اسلام پرداخت و درهای بهترین بحث های منطقی و آزاد را به روی مردم باز نمود و عده ای از مردان خدا را از صحابه و تابعین ، مانند سلمان و کمیل نخعی و اویس قرنی و رشید هجری و میثم کوفی و غیر آنها پرورش داد و البته نمی توان گفت که اینان با روش معنوی که داشتند و ذخایر معارف علومی که حمل کردند، در جامعه اسلامی هیچ گونه تأثیری نداشتند.

پس از شهادت پیشوای نخستین شیعه ، دوران سلطنت اموی با قیافه هولناک و مستبدانه خود ، شروع شد و معاویه و عمال وی و پس از آن سایر پادشاهان اموی ، با آخرین نیروی خود ، علیه شیعه به مبارزه پرداختند و هر جا فردی از شیعه را سراغ می گرفتند- حتی کسانی را که به تشیع متهم می شدند- از میان برده، هر رگ و ریشه ای که داشت، می‌زدند و روز به روز کار وخیم تر و فشار شدیدتر می‌شد. با این همه، در این مدت، پیشوای دوم و سوم و چهارم شیعه، در زنده کردن و زنده نگه داشتن حق، فروگذاری نمی‌کردند و در چنین محیطی که پر از شدت و محنت بود، در زیر سایبان شمشیر و تازیانه و زنجیر، کار می‌کردند و حقیقت تشیع روز به روز وسعت پیدا کرده، روح حق توسعه می‌یافت.

بهترین گواه بر این مطلب ، این است که بلافاصله پس از این دوره، در زمان پیشوای پنجم و ششم شیعه که سلطنت اموی ضعیف شده و رو به انهدام نهاد و هنوز سلطنت عباسی نضج نگرفته بود ، در زمان بسیار کمی، دستی که گلوی شیعه را فشار می‌داد، قدری سست شد و شیعیان راه نفسی پیدا کردند، رجال و علما و محدثین ، مانند سیل خروشان به سوی این دو پیشوا بزرگوار، سرازیر شده، به اخذ علوم معارف اسلامی پرداختند. این جمعیت عظیم، غیر شیعی نبودند که اول به دست امام، شیعه شده باشند و بعد از آن به تعلم علوم و معارف بپردازند، بلکه شیعیانی بودند که در پس پرده اختفاء و تقید، زندگی می‌کردند و با کوچکترین فرصتی، پرده را کنار زده و بیرون آمدند.

البته این روح توسعه یافته، در کالبد اکثریت جامعه، خالی از نفوذ نبود و در آیینه افهام آنها حق و حقیقت را کم و بیش جلوه می‌داد و نیازمندی فطرت انسانی را به دین فطری و بحث آزاد و احتیاج انسان متدین با ذوق و محبت را به سیر معنوی، به گوش هوش همگانی می‌رسانید.


منابع :

  • شیعه، مصاحبات پروفسور هانری کُربَن با علامه سید محمد حسین طباطبایی (شاهجوئی)، چاپ چهارم ۱۳۸۲، صص ۲۳۹ تا ۲۴۱