عرفان و خدامحوری پیشینه طولانی در اعماق
تاریخ بشر دارد. بلکه میتوان پیشینه آن را با وجود انسان بر روی زمین همراه
دانست، زیرا هرگز انسان از ساحت باطنی و گرایشهای شورانگیز معنوی خالی نبوده است.
هر گاه بستر آمادهای برای آن بوجود آمد، این ساحت نهفته سربرآورد و شکوفا گشته و
به بار نشسته است.
آنچه از عرفان در گذر ایام و رویدادها به
دست ما رسیده است، گواه این معناست. عرفان چینی و هندی قدمت چندین هزار ساله دارد
و عرفان یهودی و مسیحی که نیز در پی بروز این ادیان توحیدی به صحنه آمدهاند و
آنچه درتاسوعات فلوطین آمده است، همه شاهد سخن ماست.
با ظهور دین اسلام و آموزههایش و نیز با
وجود شخصیت ژرف و تابناک خاتمالانبیاء (صلی الله علیه و آله و سلم)، واقعهای در
تاریخ بشریت روی داده است که افزون بر خیزشهای علمی و عملی بسیار برخواسته از آن،
به حرکتی پرشور و درازدامن در راستای عرفان و سیر باطنی و روحی منجر گشته است که
از آن به عرفان اسلامی یاد میشود. این جنبش و خیزش معنوی چنان گسترده و ژرف بود
که ساحتهای گوناگونی را در نوردید و تبدیل به درخت تنومند پر از شاخ و برگهای
زیبا در ابعاد مختلف شد تا آنجا که تحلیل فرهنگ اسلامی برخاسته از دین بدون چشم
دوختن بدان و بررسی آن میسور و ممکن نیست.
این درخت تنومند از یک سو در وادی معرفت و
حقایق چنان شاخه دوانید که با کلام و فلسفه اسلامی به رقابت برخاست و در صدر مجلس
معارف الهی نشست. و از سویی در وادی عمل چنان ظرافتهایی را گوشزد کرد که از علم
اخلاق گوی سبقت ربود. و از سوی دیگر دروادی ادب چنان پیشرفت نمود که شاهکار ادب و
شعر اسلامی لقب گرفت و در وادی تربیت روح و پرورش انسانها به جایی رسید که در این
صحنه هماوردی نداشت، به گونهای که بسیاری از برجستگان پرورشیافته دین را باید در
این سلک جستجو کرد. در وادی فهم شریعت نیز این بزرگواران بسیاری از اسرار و بطون
شریعت را شوراندهاند و از سفره معنوی شریعت همگان را بهرهمند کردهاند و شهد
شیرین معنویت اسلام را در کامها زنده نگه داشتهاند.
این جنبش و خیزش معنوی در سیرتاریخیاش حتی
به آداب خاصی منتهی شد که گاه از سوی برخی به عنوان یکی از شاخصههای عرفان اسلامی
معرفی میشود که از آن به آداب و مستحسنات صوفیه یاد میکنند. در این راستا، سلسلهها
و فرق گوناگون دردلش پروریده شد و حتی بروز اجتماعی ویژهای پیدا کرد که درجای خود
به نقد و بررسی نیازمند است.
در گذر ایام، این نحله بر حسب نیاز دست به
گزینش لغات واصطلاحات زد، به گونهای که لغات و اصطلاحات وسیعی را به خدمت گرفت که
هر یک بر گوشهای از گوشههای این خیزش معنوی-علمی دلالت میکند. در کنار برگزیدن
اصطلاحات رنگارنگ، علوم بدیعی را آفرید که با این علم تشنگان معرفت و عشق و معنویت
را سیراب کردهاند.
چنین گستردگی در عرفان و تصوف اسلامی موجب
میگردد که اندکی باید در ترسیم آن درنگ کنیم تا به دقت مشخص گردد قلمرو عرفان
اسلامی تا کجاست و گستردهاش تا چه اندازه است؟ به طور کلی، عرفان خواهان رسیدن به
حقیقت نهایی هستی و معرفت نسبت بدوست. آن حقیقتی که همه از اویند و بدو برمیگردند.
آن حقیقت یگانهای که نور وجودش همه جا را فرا گرفته، از این رو همه نشان آن بینشانند.
آن حقیقت نهایی همان خداوند سبحان است که
گاه از آن به واحد، و گاه هستی مطلق و یا مطلقترین مطلقها و گاه دیگر تعابیر یاد
میکنند. دلمشغولی عارف چنین حقیقتی است که عاشقانه میخواهد به سمت او حرکت و
سلوک کند و با او بسر برد و در او فانی شود و او را در پادشاهی مطلقش به نظاره
بنشیند؛ چنان نظاره کردنی که جز از دل از دیگر امکانان ادراکی انسان برنمیآید،
نظارهای شهودی و معرفتی و کشفی در نابترین نوع آن. چنین سیر و سلوک و معرفتی
سراسر با عشق و شور و سوز وگداز همراه است که تمام وجود عارف را فرا گرفته و وی را
سوختهای پرشور وکاملی دیدهور میسازد.
از این رو، عرفان با سیر و سلوک عاشقانه و
انقطاع از همه جز خدا و تزکیه درون شروع شده و در پی فنا در او سر از معرفت شهودی
نسبت به او در میآورد. چنان معرفتی که همه موهومات را میسوزاند و حقیقت یگانه را
در نابترین صورت ممکن (برای مخلوق) مییابد. در این ساحت، همه کثرات را جلوه او
مییابد. به بیان دیگر، عارف به وحدت شخصیه حقیقت هستی پی میبرد.
عرفان و تصوف اسلامی نیز در دامن وحی وشریعت
به معنویت و حقائق نهفته در آن راه برد و وادیهای بسیاری را گشود و به حقایق و
ظرائف شگرفی چه دربعد سیر و سلوک و امور وابسته بدان وچه در بعد معرفت و حقیقت و
چه در ابعاد دیگر دست یافت.
عرفان و تصوف اسلامی در یک دستهبندی کلی در
دو بعد «طریقت» (سیر و سلوک) و «حقیقت» (معرفت) گسترش یافته است. عرفای مسلمان در
پی تجربیات عرفانیشان نسبت خود را با اسلام و دین مشخص نمودهاند و بلکه برداشت و
رویکرد خود را از دین بیان کردهاند. اینان در بهرهگیری پی در پی از دین به اینجا
رسیدهاند که دین مجموعهای از ابعاد سه گانه است: شریعت، طریقت، حقیقت.
«شریعت» همان احکام و دستورات دینی همچون
نماز، روزه، حج و احکام معاملات و «طریقت» راه رسیدن به خدا و سیر و سلوک است و
«حقیقت»معرفت الله و توحید است.
عارفان بالله این ابعاد سهگانه را به صورت
طولی یافتهاند. اینها میگویند طریقت باطن شریعت و حقیقت باطن طریقت است. و هر
ظاهری حافظ باطن است، بدین معنا که طریقت و سیر الی الله بدون انجام دستورات شریعت
به بی راهه منتهی میشود و در حقیقت «راه» به سمت خدا و طریق الی الله نخواهد بود.
تنها با پیگیری بی وقفه دستورات و احکام دینی میتوان در سیر و سلوک عاشقانه و
طریق محبت قرار گرفت.
«قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللهَ
بَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ». (. آل عمران: 31) ذوالنون مصری
(درگذشته 245) گوید: «من علامات المحب الله متابعة حبیب الله فی اخلاقه و افعاله و
امره و سننه». (سلمی، طبقات صوفیه، ص 30) و طریقت پایانش به معرفت شهودی نسبت به
خدا و توحید میانجامد. هجویری در کشف المحجوب مینویسد: «محمد بن الفضل البلخی
[درگذشته 319] گوید: «العلوم ثلاثة علم من الله و علم مع الله و علم بالله». علم
بالله علم معرفت است کی همه اولیاء او، او را بدو دانستهاند و تا تعریف و تعرف او
نبود، ایشان وی را ندانستند ... علم من الله علم شریعت بود کی آن از وی به ما
فرمان و تکلیف است. و علم مع الله علم مقامات طریق حق و بیان درجات اولیاء بود. پس
معرفت بی پذیرفت شریعت درست نیاید. برزش (ورزش خ) شریعت بی اظهار مقامات راست
نیاید.(کشف المحجوب، ص 18) [بی برزش شریعت اظهار مقامات راست نیاید ظ]»
خواجه عبدالله انصاری گوید: «شریعت را تن
شمر و طریقت را دل و حقیقت را جان. شریعت، حقیقیت را آستان است. حقیقت بی شریعت،
دروغ و بهتان است. حقیقت دریا است و شریعت کشتی. اگر به کشتی در دریا نشستی به
پشتی، و غَرابة (غَرابه: ظرف شیشهای که در آن شربت و مایعات ریزند) مراد شکستی.
شریعت گوید: پاکدامن باش؛ حقیقت گوید: با من باش».( رسائل جامع، ص 65
)
با چنین رویکردی عارفان بالله روش و علم خود
را مدیون شریعت و دین میدانند. جنید بغدادی که در نزد عرفا شیخ الطائفه لقب یافته
است، میگوید: علم ما و روش ما مقید به کتاب و سنت است.( قشیری، رساله قشیریه، ص 72)
منبع :
· یزدان پناه– سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)