عارف محقق ملا عبدالرحمن جامی رسالهای مختصر در شرح دو بیت آغازین مثنوی مولانا نگاشته است که حکیم متاله ملا هادی سبزواری خلاصهای از آن را در آغاز شرح مثنوی خود نقل کرده است.
در این رساله جامی در ابتدا به قلم نثر همة تعینات حقی و خلقی را به اجمال توضیح میدهد و پس از آن با نظمی بسیار شیوا و ابیاتی بسیار عمیق و پرنکته همة مراحل هستیشناسی عرفانی را از مقام ذات تا نازلترین مرتبه در قوس نزول یادآور شده و اشارهای به قوس صعود دارد.
ما در این قسمت از کتاب کلام این محقق عارف را به عنوان جمعبندی مباحث گذشته ارائه خواهیم کرد.
مولانا جلالالدین بلخی در آغاز دفتر اول مثنوی میگوید:
بشنو این نی چون شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند
از جداییها حکایت میکند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
جامی در شرح معنای «نیستان» مینویسد:
حقایق موجودات که از حیثیت اندراج و اندماج در غیب هویت ذات مسمیاند به «شئون ذاتیه» و «حروف عالیات» در آن مرتبه از ذات مقدسه و از یکدیگر ممتاز نیستند اصلاً لاعلماً و لاعیناً و آن مرتبه را «غیب اول» و «تعین اول» میگویند. و در مرتبة ثانی که «غیب ثانی» و «تعین ثانی» است و حقایق را در این مرتبه «اعیان ثابته» میخوانند اگرچه حقایق را امتیاز عینی نیست اما امتیاز علمی هست و چون در این مرتبه اعیان ثابته متکثره بالکثره النسبیه به اعتبار انتفای وجود خارجی از ایشان معدوماند میشاید که حضرت مولوی از «نیستان» این مرتبه را خواسته باشد یا مرتبة سابق بر آن را. و مرتبة ثالثه مرتبة ارواح است و رابعه عالم مثال است و خامسه عالم اجسام و سادسه مرتبة جامعه است مر جمیع مراتب را و آن حقیقت انسان کامل است. و پوشیده نماند که هرچند حقایق از مرتبة اول دورتر میافتند مابهالامتیاز غالبتر میگردد. و مراد به دوری و مهجوری که در امثال این مواضع واقع میشود، غلبة احکام مابهالامتیاز است بر مابهالاتحاد.
حبّذا روزی که پیش از روز و شب فارغ از اندوه و آزاد از طرب
متحد بودیم با شاه وجود حکم غیریت بکلی محو بود
بود اعیان جهان بیچند و چون ز امتیاز علمی و عینی مصون
نی بلوح علمشان نقش ثبوت نی ز فیض خان هستی خورده قوت
نی زحق ممتاز و نی از یکدگر غرقة دریای وحدت سر بسر
ناگهان در جنبش آمد بحر جود جمله را در خود ز خود بیخود نمود
امتیاز علمی آمد در میان بینشان را نشانها شد عیان
واجب و ممکن زهم ممتاز شد رسم و آیین دویی آغاز شد
بعد از آن یک موج دیگر زد محیط سوی ساحل آمد ارواح بسیط
موج دیگر زد پدید آمد از آن برزخ جامع میان جسم و جان
پیش آن گر زندة اهل حق است نام آن برزخ مثال مطلق است
موج دیگر نیز در کار آمده جسم و جسمانی پدیدار آمده
جسم هم گردیده طوراً بعد طور تا به نوع آخرش افتاده دور
نوع آخر آدم است و آدمی گشته محروم از مقام محرمی
بر مراتب سرنگون کرده عبور پایه پایه ز اصل خویش افتاده دور
گر نگردد باز مسکین زین سفر نیست از وی هیچ کس مهجورتر
نی که آغاز حکایت میکند زین جداییها شکایت میکند
(این بیت نشان میدهد که نسخه جامی از بیت اول مثنوی چنین است:
بشنو این نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند)
کز نیستانی که در وی هر عدم رنگ وحدت داشت با نور قدم
تا به تیغ فرقتم ببریدهاند از نفیرم مرد و زن نالیدهاند
کیست مرد؟ اسماء خلاق ودود کامده ، فاعل در اطوار وجود
چیست زن؟ اعیان جمله ممکنات منفعل گشته ز اسماء و صفات
چون همه اسماء و اعیان بیقصور داده اند در رتبه انسان ظهور
جمله را در ضمن انسان نالههاست که چرا هر یک ز اصل خود جداست
شد گریبانگیرشان حب الوطن این بود سرّ نفیر مرد و زن
جامی در دو بیت اخیر اشاره به بیت سوم و چهارم مثنوی دارد که میگوید:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 508 تا 510