عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تمثیل آینه» ثبت شده است

اتاقی را در نظر آورید که آینه‌کاری شده است. بعضی از این آینه‌ها مقعر، و بعضی محدب و پاره‌ای مسطح‌اند؛ همچنین بعضی رنگی‌اند، با رنگ‌های مختلف و برخی بی‌رنگ؛ نیز پاره‌ای زنگار بسته برخی صیقلی‌اند؛ و همچنین شکل‌ها و اندازه‌های متفاوت‌ دارند و در جهات و زاویه‌های گوناگون تعبیه شده‌اند. وقتی انسان وارد این اتاق می‌شود و در وسط آن می‌ایستد، هزاران تصویر انسان از همان یک فرد در این آینه‌های مختلف پدید می‌آید و هر ‌آینه‌ای به حسب استعداد و اندازه و رنگ و شکل خود، تصویر و جلوه‌ای خاص از همان یک انسان پدیدار می‌کند.

در این مجموعه هرچند هزاران انسان با ویژگی‌های مختلف دیده می‌شود، همگی تجلیات و جلوه‌های همان یک انسان ایستاده در وسط اتاق‌اند و اگر امر بر کسی مشتبه شود و بپندارد واقعاً انسان‌های گونه‌گونی در اتاق هستند راه چاره‌ آن است که آینه‌ها شکسته شود تا حقیقت واحد نمایان گردد.

به این نکته نیز باید توجه داشت که تکثر در اینجا نفس الامر دارد و هیچ و پوچ نیست، ما واقعا تعداد زیادی صورت داریم ولی همه اینها موجب تکثر اصل ذات نمی شود.

عرفا می‌گویند نسبت حق‌تعالی با موجودات عالم ‌چنین است؛ یعنی همة موجودات از عقل اول تا مادة نخستین، همگی آینه‌های چهرة حق‌تعالی هستند.

از قُمّة عرش تا به ایوان سماک                 و‌ز طارم چرخ تا به مطمورة خاک

هر ذرّه که هست، آینة خورشید است           در دیدة آن کو نظری دارد پاک

(نقد النصوص، ص ۱۴۲)

هر موجودی به قدر استعداد و خصوصیات خود، وجودنما و حق‌نماست. در این میان یک وجود بیش نیست لکن آینه‌ها موجب می‌شوند، وجودات و موجودات دیده شوند.

معشوقه یکی است لیک بنهاده به پیش        از بهر نظاره صدهزار آینه بیش

در هر یک از آن آینه‌ها بنموده                   بر قدر صقالت و صفا صورت خویش

همة عالم صور مرآتیه حق‌تعالی هستند و حق در همة این آینه‌ها به قدر سعه و استعدادشان تجلی کرده است و از همین رو همه آیات و نشانه‌های آن بی‌نشان و همه حق‌نمایند:

فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ.( بقره/۱۱۵)

و وقتی آینه‌ها بشکند آن‌گاه حق واحد و وجود واحد نمایان می‌شود:

کُلُّ شَیْءٍ هَالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ، (قصص/۸۸)

و لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ. (غافر/16)

امام خمینی و مثال آینه :

امام خمینی در تفسیر سوره حمد در مورد این تمثیل چنین  فرموده اند:

«وجودات ما. همان یک تجلى است، یک نورى که در آیینه‌هاى متکثر [منعکس مى‌شود] مثال دوردستى است؛ صد تا آینه را اینجا بگذارید، و نور شمس یا شى‌ء دیگرى در آن منعکس شود، به یک اعتبار مى‌گویید: صد تا نور است؛ نور آینه همان نور است، منتها محدود است، صد تاست؛ لکن همان نور است، همان جلوه شمس است، نور شمس است در صد تا آینه پیدا شده. عرض کردم مثال دوردست است. جلوه حق تعالى است در این تعیناتى که هست. تعینات، نه یک تعینى باشد و یک نورى، نور وقتى جلوه فعلى بکند، تعینات لازمه‌اش است.»(تفسیر سوره حمد، متن، ص: ۱۶۵)

آیت‌الله جوادی آملی و مثال آیینه

استاد آیت‌الله جوادی آملی حفظه‌الله، بهترین مثال در تبیین وحدت اخلاقی حق‌تعالی را مثال آینه دانسته و می‌گوید:

تنها مثالی که حقیقت وحدت را تبیین کرده و اطلاق هستی را بدون هیچ شرط و قیدی تأمین می‌کند به‌گونه‌ای‌که جز مجاز سهمی از هستی برای کثرات نمی‌ماند، همان مثال مِرآت است... این مثال که مبتنی بر تعالیم قرآن دربارة آیت بودن جهان است، نخستین‌بار توسط خاندان وحی و نبوت مطرح شده است. عمران صابی در مناظرة توحیدی که با حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه السلام دارد، عرض می‌کند: ألا تخبرنی یا سیدی هو فی الخلق أم الخلق فیه؟ اگر با مشاهدة خلق پی به ذات اقدس خدا می‌بریم یا باید او در خلق بوده یا خلق در او باشد وگرنه لازم می‌آید دو شیء بیگانه از هم یکی آیت دیگری باشد و چون حلول هریک در دیگری محال است، پس استدلال به خلق برای اثبات خدا ممکن نیست. امام رضاعلیه السلام می‌فرماید: جلّ یا عمران عن ذلک، لیس هو فی الخلق ولا الخلق فیه، تعالی عن ذلک وسأعلّمک ما تعرفه به ولا حول ولا قوّة إلاّ بالله؛ «نه او در خلق است و نه خلق در او؛ زیرا این دو نقیض هم نیستند تا آنکه از ارتفاع آنها محذور رفع نقیضین در میان باشد.

وگرنه خود امام رضا علیه السلام در مناظره‌ای که با سهیل مروزی دارد از اصل استحالة تناقض در مسئلة ارادة الهی استفاده کرده و می‌فرماید:

اگر آن اراده ازلی نیست، باید حادث باشد و اگر حادث نیست، باید ازلی باشد؛ زیرا شیء نمی‌تواند نه ازلی باشد و نه حادث». چنان‌که همان حضرت در مناظرة مزبور به استحالة اجتماع نقیضین نیز استناد کرده و می‌فرماید: «شیء نمی‌تواند هم قدیم باشد و هم حادث.

امام رضا علیه السلام برای تفهیم این معنا که چگونه خلق مرآت و آیت حق است بی‌آنکه خلق در حق یا حق در خلق باشد با استعانت از حول و قوة الهی به ارائة یک نمونه پرداخته و می‌فرماید: أخبرنی عن المرآه أنت فیها أم هی فیک، فان کان لیس واحد منکما فی صاحبه فبأی شیءٍ استدللت بها علی نفسک؛ یعنی

شکی نیست که تو خود را در آیینه می‌بینی و آیینه نیز تو را نشان می‌دهد و حال آنکه نه تو در آیینه‌ای و نه آیینه در تو است، پس چگونه است که با دیدن در آیینه صورت خویش بازمی‌شناسی؟

عمران پاسخ می‌دهد که به آن نور که میان من و آیینه فاصله است، خود را می‌شناسم. آن‌گاه امام رضا علیه السلام دربارة نور، شبکة چشم و دیگر امور مربوط مباحثی را مطرح می‌کند تا معلوم شود که صورت مرآتی هیچ‌یک از آنها نیست.

مثال مزبور بعد از آنکه از خاندان وحی صادر شد، قبل از هر گروه دیگر توسط اهل عرفان مورد استفاده قرار گرفت. عین‌القضات همدانی گوید:

اگر آهن را جز این فایده نبود که در ساختن آیینه مورد استفاده قرار می‌گیرد، همان کفایت می‌کرد که خداوند بفرماید: وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ.

امام محمد غزالی نیز مطالب بلندی را در باب آیینه بیان می‌دارد که محل استفادة دیگران و از جمله صاحب فتوحات قرار می‌گیرد. پیروان حکمت متعالیه نیز همچون صدرالمتألهین رحمه الله با تأسی به آنچه از ناحیة وحی رسیده است، بر تمثیل به آیینه تأکید می‌کنند. (تحریر تمهیدالقواعد جلد ۱ صفحه ۳۲۴ تا ۳۲۶)

نکات تمثیل به آیینه

در این تمثیل‌ نکته‌ها و دقایقی وجود دارد، که می‌باید به‌طور عمیق کانون توجه قرار گیرند:

  •  صورتی که در آینه دیده می‌شود از جهتی عین صورت مقابل (صورت صاحب صورت) است؛ یعنی مثلاً کسی که در برابر آینه می‌ایستد و مشغول شانه کردن موی خویش است، در آینه خودش را و صورتش را می‌نگرد، نه چیزی دیگر را. اما با این حال، صورتِ در آینه غیر از صورت صاحب صورت است. بنابر‌این میان صورت مرآتی و صورت حقیقی، از جهتی عینیت و از جهتی غیریت برقرار است. میان حق و خلق نیز چنین ارتباط دو‌پهلویی برقرار است: از جهتی عین هم و از جهتی غیر یکدیگرند؛
  •  در مقایسة صورت مرآتی و صورت صاحب صورت، صورت صاحب صورت وجود حقیقی دارد و صورت حقیقیِ صاحب صورت است. اما صورتِ در آینه گرچه به‌حقیقتْ واقعیت دارد و هیچ‌وپوچ نیست، صورت مجازی صاحب صورت است و وجود مجازی و خیالی آن به شمار می‌آید. خلق نیز نسبت به وجه حق چنین است؛ یعنی صورت مجازی و خیالی وجه حق است.
  • وقتی مبدأ و حقیقت وجود (چهره) در اعیان ثابته (آینه ها) تجلی میکند، موجب پیدایش اشیای خارجی (تصاویر در آینه) خواهد شد. می توان گفت که مبدأ وجود (چهره)، هم در آینه (اعیان ثابته) هست و هم نیست، و هم عین وجود خارجی (تصویر در آینه) هست و هم عین آن نیست. لذا، می توان گفت که مبدأ وجود (چهره) هم ظاهر و هم غیرظاهر است. و نیز، صحیح است که بگوییم با دیدن موجودات خارجی (تصاویر در آینه)، مبدأ وجود (چهره)، هم دیده میشود و هم دیده نمی شود.
  • تجلى و ظهور تمام هویتش ربط و وابستگى است، از این رو تمام احکام‏ مربوط ‏الیه خود را می ‏پذیرد و در عین حال که فى نفسه - آن چنان که صورت درآینه یا ظل از خود هیچ حکمى ندارد - هیچ کدام از احکام را ندارد و احکام صاحب‏ صورت را ارائه می ‏دهد، چنان که صورت در آینه نه رنگى است نه بی ‏رنگ، نه بعد دارد نه بى بعد و نه حتى موجودى است ‏به وجود مستقل، بلکه به تبع محکى عنه (صاحب صورت) خود، متصف به رنگ و بُعد و حتى موجودیت و تحقق می ‏شودو الا خیالى بیش نخواهد بود.
  • در مباحث الفاظ سه مقولة لفظ و معنا و حقیقت، به‌نحو طولی، فانی در یکدیگرند: لفظ فانی در معناست؛ زیرا اگر خود لفظ و حروف به‌کاررفته در آن، و کوتاهی و بلندی و حرکات و وزن و اعراب آن مد نظر قرار گیرد، دیگر چنین لفظی با معنای خود ارتباط متعارف را ندارد و خود به‌طور مستقل مورد لحاظ قرار گرفته و خودش معنا شده است؛ اما در مقام به‌کارگیری آن لفظ برای افادت معنا، اساساً هیچ‌گاه لفظ مطمح نظر نیست و فقط معنا دیده می‌شود؛ یعنی لفظ فانی در معناست و دیدن لفظ یا شنیدن یا گفتن آن به معنای دیدن معنا و شنیدن معنا و القای معناست. همین نسبت میان معنا و حقیقت محکی نیز برقرار است؛ یعنی معنا بماهومعنا، که صورتی ذهنی است، هرگز مطمح نظر نیست و حکایتگریِ صرف از محکی و حقیقت بوده، فانی در آن است. بنابراین در مقام به‌کارگیری الفاظ برای ارائة مقاصد، تنها محکی‌های این الفاظ دیده می‌شوند و لفظ و معنا هر دو فانی در آن‌اند.

در مثال آینه نیز وضع این گونه است: سه امر آینه و صورتِ در آینه و صورتِ صاحب صورت یا همان صورت مقابل آینه چنین ارتباط فناییِ طولی‌ای با هم دارند؛ به این نحو که هرگز خود آینه ملحوظ نیست. اگر آینه خود در نظر گرفته، و شیشه و جیوه و اندازه و قاب آن دیده شود، دیگر حکایتگر از صورت، نخواهد بود و دیگر آینه، آینه نخواهد بود و صورتی در آن مشاهده نمی‌شود. بنابر‌این آینه فانی در صورت مرآتی است که هرگز آینه خود دیده نمی‌شود. همین نسبت میان صورتِ در آینه و صورت مقابلْ برقرار است، و از این رو، کسی که جلو آینه می‌ایستد بدون لحاظ آینه و صورتِ در آن، خود را مشاهده می‌کند و آینه و صورت مرآتی هر دو فانی در صورت شخص است و شخص با صورت خود روبه‌روست.

موجودات عالم و صورت حق که در آنها افتاده و صورت الهی نیز چنین ارتباطی با یکدیگر دارند: ماهیات و وجودات امکانی فانی در صورت حق، و صورت حق، فانی در وجه‌الله است؛ لیکن با تفاوتی بسیار مهم، که اگر کانون توجه قرار نگیرد همین مثال که باید مقرِّب باشد مبعِّد خواهد شد، و آن تفاوت این است که در تمثیل الفاظ و آینه‌ها، لفظ و معنا و آینه و صورت مرآتی دو چیزند؛ یعنی سوای صورتِ در آینه، حقیقتاً چیزهایی به نام شیشه و جیوه و... هستند، اما در بحث ما، آینه و صورتِ در آینه یک چیزند؛ یعنی ما در نظام هستی فقط صور مرآتیة وجه حق داریم و همین صور خود مرآئی به شمار می‌آیند. به دیگر سخن، تمام هویت موجودات امکانی مرآتیت وجه الهی است.

تمثیل آینه در آینه سخنان عرفا

ابن عربی در زمینه تمثیل آئینه چنین می آورد: اگر در مقابل حقیقتی واحد، آینه‌های متعددی قرار دهیم، همان حقیقت، جلوات گوناگونی خواهد یافت. هویت شیئ داخل آینه، هویت غیرنما است و خود مستقلی ندارد، بلکه هر آینه‌ای در حد توان وجود خود از آن حقیقت، جلوه‌گری خواهد کرد .

ابن عربی : « فعالَم الطبیعه صورٌ فی مرآه‌ واحد، لا بل صوره واحده فی مرایا متعدده »

اگر مقابل چهره ای آینه های متعدد و متنوع از حیث کوچکی و بزرگی، پهنا و درازا، و کجی و راستی قرار دهیم، هر یک از آینه ها به حسب اندازه و شکل خود، آن چهره را به نحو خاصی منعکس خواهد کرد. لذا، آن چهره متناسب با اوصاف هر یک از آینه ها، به اشکال و اندازه های مختلف منعکس خواهد شد. (ابن عربی،1370،78)

او همچنین آورده است : هنگامى که انسان صورت خود را در آینه مشاهده مى‏کند، قطعا به ‏وجهى صورت خود را مشاهده نموده، لکن از وجه دیگر، صورت خود راندیده، چرا که آنچه که دیده (مثلا) در نهایت کوچکى (به خاطر کوچکى جرم‏ آینه) یا در نهایت ‏بزرگى می ‏باشد. البته نمى‏تواند منکر این شود که صورت‏ خود را دیده و می ‏داند که صورت او واقعا در آینه نیست و نیز صورت، بین او و آینه هم واقع نشده. پس در این گفته خود نه صادق است و نه کاذب که صورت خود را دیده وندیده; پس این صورت مرئى چیست، محلش کجاست و شانش چیست؟ این ‏صورت (صورت مرآتیه) هم منفى است و هم ثابت، هم موجود است هم‏ معدوم، هم معلوم است و هم مجهول و حق سبحانه این حقیقت را براى بنده ‏خود به نحو ضرب مثال ظاهر نموده تا بداند و تعیین کند که اگر در درک حقیقت این صورت مرآتیه متحیر و عاجز شده است - درحالى که آینه جزئی ‏از عالم است - پس به خالق این آینه در عجز و جهلى شدیدتر به سر می ‏برد.( فتوحات، ج 4، ص 408 و 409)

مثال آینه، از جمله مثال هایی است که ابن عربی، هم در فصوص الحکم (ابن عربی، 1366، فص شیثی) و هم در فتوحات مکیه (ابن عربی، بیتا، ج1، ص 397) به آن اشاره کرده و حتی معتقد است که این مثال را خداوند برای فهم مسئله تجلی برای انسان ها قرار داده و هیچ مثالی بهتر و شبیه تر به مسئله آینه وجود ندارد. (ابن عربی، 1366، فص شیثی).

سید حیدر آملی پس از نقل تمثیل آئینه اضافه می کند :

«والبته این مثال در این باره، مثالی بس نیکو ودقیق است و بر تو است که آن را بخوبی به خاطر بسپری، زیرا در زمینه توحید و وحدت وجود برای تو بسیار سودمند است؛ «و تلک الامثأل نضربها للناس و مایعقلها الا العالمون» کند.(آملی، 1368، صص 678-679)

ملاصدرا در تبیین این تمثیل چنین می‌گوید: انسان که از وجود حقیقی برخوردار است و فی نفسه موجود است اگر در مقابل آینه‌ای بایستد عکس او در آینه نمایان می‌شود. اما عکس ظاهر شده در آینه نه همان شخص خارجی مقابل آینه است و نه وجودی فی نفسه هم چون شخص خارجی دارد. بلکه هستی آن به هستی شخص مقابل آن وابسته است و خصوصیت آن، صرف نشان دادن صاحب صورت است. تجلیات وجود حق نیز چنین هستند و همگی وجود حکایتی دارند؛ نه معدوم مطلق هستند چنان که برخی صوفیه به آن معتقدند و نه موجودی اصیل چنان که حکما به آن قایلند. صورت در آینه ظهور دارد، اما وجود واقعى ندارد و همچنین، نه «در آینه‏» است (چرا که در آینه چیزى نیست) و نه درناظر است، و نه در فضاى وسط آن دو (چرا که در بین آن دو فقط نور، بازتابیده‏ شده است) وانگهى، مرآت ، خود موضوعیتى ندارد و از آن حیث که آینه است، قابل دیده شدن نیست.

به علاوه گرچه چیزى در آینه نیست، مع ذلک اشیا را ارائه می ‏دهد و به نحو متفاوتى هم ارائه نموده است، چرا که هم متاثر است و هم موثر; یعنى، به حسب‏ ظرفیت و استعداد خود صورت ها را باز می ‏تاباند و ویژگی هاى خودش نیز در،  بازتاب نور منعکس می ‏شود. گرچه از محاسن این تشبیه، آن است که صورت در آینه فى نفسه در جایی ‏نیست و وجود ندارد، بلکه نمود امر وجودى است، اما در رؤیت صورت در آینه ‏ناظرى هست و منظورى و منظور فیه و هریک از ناظر و منظورفیه به نحو مستقل‏ تحقق دارند. اما در مورد وجود، هم ناظر، حق است و هم منظور و هم منظور فیه،به ظهور حق ظاهر شده‏اند.

(صدرالدین شیرازی، 1360، ص 40).

پس حکمت در خلق آینه و حقیقت ظاهر در آن، هدایت عبد است‏ به‏ کیفیت ‏سریان نور حق در اشیا و تجلى حق بر آینه ماهیات و ظهور او در هرشى‏ء به حسب آن شى‏ء، چرا که وجود هر ماهیت امکانى نه نفس ماهیت‏ به ‏حسب معنا و حقیقت آن است و نه عین ذات واجب (به جهت قصور و نقص ‏وجود امکانى) و نه از ذات واجب به کلى جدا و برکنار است، چرا که استقلالی ‏از خود در تحقق ندارد».

(اسفار، ج 2، ص 358.)

علامه حسن زاده آملی در این باره چنین آورده اند:

حضرت حق عز اسمه در ایجاد و تکوین ممکنات مختلفه به علم و قدرت و اراده و حیوه ظهور در همین انواع ممکنات فرموده و تجلى نموده تجلى متکلم فصیح و بلیغ در کلام و سخن خود که در نهایت فصاحت و بلاغت اداء نماید و مانند کسى که نشسته و چندین قسم آئینه در اطراف خود نهاده و در همه آنها ظهور نموده است و لیکن آیینه ها در جنس مختلف باشند و هر کدام صورت شخص را به نوعى از کوچکى و بزرگى و صفاء و کدورت ظاهر نمایند، پس آنچه از متکلم در کلام خود و از شخص در آئینه هویدا است ظهور او است نه وجود او و نه حلول در آئینه و نه اتحاد با آئینه و این هم بدیهى است که هر گاه شخص دیگرى به این مظاهر و مرائى مختلفه نظر نماید هم صورت شخص اول را مختلف در آئینه می بیند و هم جنس و شکل و مقدار آئینه را می بیند.

حال اگر از غایت علاقه و توجه به صاحب صورت هاى مختلفه از این همه صور مختلفه فقط توجه تام به اصل صاحب آنها معطوف شد و کوچکى و بزرگى صور که مناط اختلاف و کثرت بودند به نظر نیامد و جسم و شکل آینه هم در نظر نمودار نگردید و از تمام خصوصیات سخن و کلام از لطافت و بلاغت و فصاحت آن فقط قدرت گوینده و لطافت روح و ذوق طرح ریزى سخن را دید و از جمیع صور متعدده مرائى وآئینه ها همان شخص عاکس را مشاهده نمود این معنى را وحدت وجود در نظر و فناء فى الصوره گویند. (رساله وحدت از دیدگاه عارف و حکیم ص 39)

تمثیل آینه در آینه ادبیات عرفانی

خوارزمی :

برای جلوه عشق جهان سوز                        ز هر آینه دیداری نمودی

بسی آینه‌ها کردی ز اشیا                             به هر چشمی در او کردی تماشا

فیض کاشانی :  

صدهزار آینه دارد شاهد مه‌‌روی من              رو به هرآینه آرد، جان در او پیدا شود

سنائی :

با تو چون رخ در آینه مصقول                       نزره اتحاد و راى حلول

شبستری:

بنه آینه ‏اى اندر برابر                          در او بنگر ببین آن شخص دیگر

یکى ره باز بین تا چیست آن عکس     نه ‏این است و نه آن پس کیست آن عکس‏

جامی :

معشوقه یکی است لیک بنهاده به پیش        از بهر نظاره صد هزار آینه پیش

در هر یک از آن آینه ها بنموده                     بر قدر صقالت و صفا، صورت خویش

سید حیدر آملی :

یک روی و دو صد هزار برقع                       یک زلف و دو صد هزار شانه

یک شمع و دو صد هزار مرآت                     یک طایر و بیحد آشیانه

اوحدی مراغه ای :

جز یکی نیست صورت خواجه                     کثرت از آینه است و آینه دار

آب و آینه پیش گیر و ببین                          که یکی چون دو می شود بشمار

حافظ :

حسن روی تو به یکی جلوه، که در آئینه کرد

این همه نقش در آئینه ی اوهام افتاد

 این همه عکس می و نقش نگارین که نمود

یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

ازمنظومه یوسف وزلیخا در هفت اورنگ جامی :

در آن خلوت که هستی بی نشان بود              به کنج بیخودی عالم نهان بود

وجودی بود از نقش دویی دور                       ز گفت و گوی مایی و تویی دور

جمالی مطلق از قید مظاهر                             به نور خویشتن بر خویش ظاهر

دل آرا شاهدی در حجله غیب                        مبرا دامنش از تهمت عیب

نه با آئینه رویش در میانه                              نه زلفش را کشیده دست شانه

صبا از طره اش نگسسته تاری                      ندیده چشمش از سرمه غباری

رخش ساده ز هر خطی و خالی                      ندیده هیچ  چشمی  زو خیالی

برون زد خیمه ز اقلیم تقدس                        تجلّی  کرد  بر آفاق و انفس

ز هر آئینه ای بنمود رویی                             به هرجا خاست ازوی گفت و گویی

ز ذرات جهان آئـینه ها ساخت                     زروی خود به هریک عکس انداخت

همه سبوحیان سبوح جویان                         شدند از بی خودی سبوح گویان 

ازآن لمعه فروغی بر گل افتاد                        از آن شوری به جان بلبل افتاد 

جمال اوست هر جا جلوه کرده                      ز معشوقان  عالم  بسته پرده

به عشـق اوست دل را زندگانی                    زعشق اوست جان را کامرانی

دلی کو عاشق خوبان مهروست                    اگر داند و گر نی عاشق اوست

الا تا نغلطی ناگه نگویی                              که از ما عاشقی از وی نکویی

که همچون نیکویی عشق ستوده                  ازو سر برزده در تـو نموده

تویی آئینه او آئینه آرا                                  تویی پوشیده و  او آشکارا

چو نیکو بنگری آئینه هم اوست                   نه تنها گـنج او گنجینه هم اوست

نوای دلبری با خویش می ساخت                قمار عاشقی با خویش می باخت

ولی زانجا که حکم خوبروئی است               زپرده خوبرو درتنگ خوئی است

پری رو تاب مستوری ندارد                        چو در بندی سر از روزن  برآرد

صائب تبریزی :

می‏کنی هر شش جهت را از رخت آئینه‏ دار        نیست از دیدار خود از بس شکیبائی ترا

حضرت امام خمینی ره :

آن کس که رُخَش ندید خُفّاش بُوَد                      خورشید فروغ رخ زیباش بود

سرّ است و هر آنچه هست اندر دو جهان             از جلوه نور روی او فاش بود

شاه نعمت اللّه ولی :

وجودی در همه عالم عیان شد                  ولی از دیده ‏ی مردم نهان شد

به هر آیینه حسنی می‏نماید                        به هر برجی به شکلی نو درآید

عبرت نائینی :

چون نور که از مهر جدا هست و جدا نیست

عالم همه آیات خدا هست و خدا نیست‏

در آینه ببینید اگر صورت خود را

آن صورت آیینه،شما هست و شما نیست

حضرت امام خمینی ره :

موسی نشده کلیم کی خواهد شد؟                      در طور رهش مقیم کی خواهد شد؟

تا جلوه حق تو را از خود نرهاند                          با یار ازل ندیم کی خواهی شد

جلوه او جبال را دک نکند                                   تا صَعق تو را از خویش مندک نکند

پیوسته خطاب لن ترانی شنوی                          فانی شو تا خود از تو منفک نکند

جز یکی نیست صورت دلدار                              که فتاده در آینه ی بسیار

اعیان همه آیینه و حق جلوه گر است                  یا نور حق آیینه و اعیان صور است

در چشم محقق که حدیدالبصر است                  هریک زین دو آیینه آن دگر است 

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 165 تا 166
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 179 تا 200
  • یزدان پناه  سید یدالله، درس های شرح تمهید القواعد جلسه 15 تا 16