در اقتفای تمثیل های پیشین، عرفا در آثار منظوم و منثور خود مثال «الف و حروف» را نیز ارائه کردهاند؛ زیرا همان نسبتی که میان یک و عدد هست، میان الف و حروف نیز برقرار است: با تبدّل الف ـ چه در خط و نوشتن و چه در لفظ و گفتنـ دیگر حروف شکل میگیرند. الف اگر کج شود راء و زاء را، و اگر از وسط خم شود دال را، و اگر پهن و افقی شود و گوشههای آن رو به بالا رود، شماری از حروف مثل باء و تاء را، و همینطور با شکلگیریهای مختلف، بقیة حروف را سامان میدهد.
بنابراین الف در حروف ظهور میکند، و حروف اشکال و در عین حال حجابهای الف میشوند و الف در آنها از دید شخص غافل گم میشود، بهگونهای که در سایر حروف گویا اصلاً الف را نمیبیند. وجود واحد حق نیز نسبت به موجودات امکانی چنین نسبتی دارد. او در همه ظهور میکند و آنها لباس و حجاب او میشوند.
این مثال را به الف ملفوظ و الف مکتوب هم بدین شرح تفصیل داده اند :
منظور از الف ملفوظ، صوتی است ممتد و مطلق که به هیچ یک از مخارج برخورد ندارد و تقید و عدم تقیدی هم نسبت به خروج از مخرج خاصی ندارد. از طرفی، الف مکتوب هم خط ممتدی است که انحنا و شکستگی هیچ یک از حروف را ندارد و نسبت به هیچ از اشکال حروف نیز از تقید یا عدم تقیدی برخوردار نیست. در عین حال، الفِ لفظی حقیقت حروف ملفوظ است، زیرا به واسطه مرور بر مخارج مخصوص، موجب به وجود آمدن حروف گوناگون می شود. البته به نظر ابن عربی، واوِ مدّی (واو ماقبل مضموم) و یای مدی (یای ماقبل مکسور) نیز در این حکمِ سریان، به الف شباهت دارند. غرض عرفا از ذکر این تمثیل، آن است که همان طور که اگر الف در مرتبه اطلاقش به مرتبه تقید تنزل نمییافت، حروف ظاهر نمی شدند، وجود مطلق حق هم اگر از حضرت اطلاق به مراتب تعینات نازل نمی گشت، موجودات خارجی ظاهر نمی گشتند.
تمثیل الف و حروف در آثار عرفانی
جامی در نقد النصوص، دربارة اصل تمثیل میگوید:
حقیقه الحروف الِفٌ مشکّلهٌ بأشکال مختلفة فی اللفظ والخطّ فهی آیهٌ مبصره لمن تبصّر دالّهٌ بالمماثله علی الوجود المطلق الذی هو أصل الوجودات المقیّده: لا قید فیه ولا ظهور له الاّ فی ضمن وجود مقیّد. وحقیقه المقیّد هو المطلق مع قید. فحقیقه جمیع أجزاء الوجود وجود واحدٌ ظاهرٌ بسبب تعیّناتها، محتجب بها، کظهور الألف بالحروف واحتجابها بأشکالها... . (نقد النصوص، ص ۶8)
و سپس این دو بیت را نقل می کند:
عزالدین محمود کاشی با اشاره به این تمثیل میگوید:
دل گفت مرا علم لدنّی هوس است تعلیمم کن گرت بدین دسترس است
گفتم که الف گفت دگر گفتم هیچ در خانه اگر کس است یک حرف بس است
جهت دیگر در تمثیل فوق، بیان مسئله وحدت وکثرت است. شیخ محمد لاهیجی در شرح گلشن راز در این باره میگوید:
«چنانچه نَفَس انسانی فی نفسه هوای ساذج است و چون به مخارج حروف میرسد، ملبس به لباس صور حروف میگردد، ذات احدیت که منزه از کثرت است، چون در مراتب مظاهر امکانیه تجلی مینماید، به جهت اظهار اسماء و صفات به لباس کثرت ملبس میشود.»
سید حیدر آملی پس از ذکر تمثیل فوق میگوید :
«فحینئذٍ یجوز للعارف بهذه الاسرار - اعنی بأسرار الحروف - أن یقول لیس فی الحروف الا الالف و لیس فی الخارج الا الالف وکذلک شأن الحق - تعالی.»
جامی :
اعیان حروف در صور مختلفند لیکن همه در ذات الف مؤتلفند
ازروی تعین همه با هم غیرند وز روی حقیقت هم عین الفند
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 165 تا 166
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 179 تا 200