عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جریان فکری کلامی» ثبت شده است

این عامل یک عامل جنبی است که نقش تقویت کننده عوامل پیشین را دارد و آن حضور جدی جریان فکری کلامی در قرون اولیه تاریخ اسلام است. کلام اسلامی به ویژه پیش از آنکه تحت تاثیر رشد و سیطره فلسفه اسلامی قرار گیرد تنها علمی از علوم اسلامی بود که به دغدغه های هستی شناختی و معارف اصول دین از جمله توحید می پرداخت از این رو عارفان از همان آغاز از موضع گیری در برابر مدعیات آن ناگزیر بودند. شواهد تاریخی نشان می دهد که عرفا از همان آغاز به جریان معتزله در کلام روی خوشی نشان ندادند. در مورد کلام اشعری نیز هر چند در آغاز در سده های سوم و چهارم نوعی نزدیکی به این جریان میان برخی عارفان دیده می شود، اما با روشن شدن دقیق لوازم این مکتب عارفان از آن فاصله می گیرند.

این ناخرسندی از مکاتب رایج کلامی و مخالفت جدی با فلسفه مشایی در میان صوفیان آن دوران به ایجاد انگیزه های قوی در پی ریزی مبانی مستقلی در باب معارف اسلامی به ویژه توحید از سوی آنها انجامید. این انگیزه به ویژه در میان عارفانی که دغدغه های هستی شناختی بیشتری داشتند قوی تر بود کسانی که پس از آشنایی با کلام و فلسفه رایج آن دوران نه توانستند نیازهای فکری خود را برآوردند و به عرفان و تصوف روی آوردند. 

بطور خلاصهرقبای عرفا، متکلمین و فلاسفه بودند، البته محدثین هم بودند ولی مهم نبودند. عرفا در اوائل پشت به معتزله موضع گرفتند و برخی ازمشایخ به طرف اشاعره میل پیدا کردند. اما بعداً معلوم شد اشاعره هم نمی‌توانند معارف را حل و فصل کنند. نسبت به فلاسفه هم تمایلی نشان نمی‌دادند. لذا به فکر افتادند از معرفت‌ها و شهودات خود استفاده کرده و تناقضات ظاهری در باب معارف را حل کنند. این امر مسأله عرفان نظری را تسریع کرد و عمدتاً این مسأله در اواخر قرن 5 اتفاق افتاد و بیشتر شد.

غزالی در المنقذ من الضلال به ثمربخش نبودن کلام و فلسفه اشاره می‌کند:

(المنقذ من الضلال، ص 59) «هم انی ابتدأت بعلم الکلام مخصلته و عقلته، و طالعت کتب المحققین منهم و صنفت فیه ما اردت اَن اصنف، فصادفته علماً وافیاً بمقصوده غیر وافٍ بمقصودی... و لکنهم اعتمدوا فی ذلک علی مقدمات تسلموها من خصوصهم و اضطرهم الی تسلیمها: اما التقلید ا‌َو اجماع الامه اَو مجرد القبول من القرآن والاخبار. و کان اکثر خوصنهم فی استخراج مناقضات الحضوم و مؤاخذتهم بلوازم مسلماتهم. و هذا قلیل النفع فی حق من لا یسم سوی الضروریات شیئاً اصلاً. فلم یکن الکلام فی حقی کافیا.

(همان، ص 61) «ثم انی ابتدأت بعد الفراغ من علم الکلام بعلم الفلسفه و علمت بقیاً انه لا یقف علی فساد نوع من العلوم من لا یقف علی منتهی ذلک العلم حتی یساوی اعلمهم فی اصل العلم ثم یزید علیه و یجاوز درجته فیطلع علی ما لم یطلع علیه صاحب العلم من غور و نمائله... فأطلعنی الله تعالی بمجرد المطالعه فی هذه الاوقات المختلسه علی منتهی علومهم فی اقل من سنتین. ثم لم ازل أواظب علی التفکر فیه بعد فهمه قریباً من سنه، اعاوده و اردره و أتفقد غوائله و اغواره حتی اطلعت علی ما فیه من خداعی و تلبیس و تحقیق و تخییل، اطلاعاً لم اشک فیه.

(همان، ص 73) «ثم انی لما فرغت من علم الفلسفه و تحصیله و تفهمه و تزییف ما یزیّف منه علمت اَن ذلک ایضاً غیر وافٍ بکمال الغرض و ان العقل لیس مستقلاً بالاحاطه بجمیع المطالب و لا کاشفاً للغطاء عن جمیع المعضلات.

(همان، ص 79) «ثم انی لما فرغت من هذه العلوم اقبلت بهمتی علی طریق الصوفیه و علمت اَن طریقتهم انما تلتم بعلم و عمل و کان حاصل علمهم قطع عقبات النفس و التنزه عن اخلاقها المذمومه و صفاتها الخبیثه حتی یتوصل الی تخلیه القلب عن غیر الله (تعالی) و تحلیه بذکر الله.

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)
  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 32 تا 34