عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حقیقت محمدیة» ثبت شده است

به اعتقاد اهل الله ، از نظر تکثر، انبیا و اولیا متعددند، ولی از نظر حقیقت اصلی، همگی یک حقیقت بیش نیستند که همان حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است. آن حقیقت، در نشئه عنصری به وزانِ شرایط اجتماعی و جغرافیایی، به صورت انبیا و اولیای مختلف در می آید و همه مظاهر اویند. تا اینکه سرانجام، کمال جلوه گری آن در بدن عنصری حضرت خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله و سلم ظهور می یابد و همه آن حقیقت، در وجودِ آن حضرت جاری می شود.

هر کدام از انبیا و اولیا، مظهری از حقیقتی هستند که به طور کامل، تنها در وجود  آخرین پیامبر جلوه کرده است. هر کدام از آنها، تنها به اندازه استعداد خویش از آن حقیقت بهره برده اند و آن را تجلی می دهند. با در نظر داشتن این گونه ارتباط میان انبیاء با حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم ، مطالب بسیاری می توان از آن نتیجه گرفت؛ از جمله رابطه ادیان و شرایعی که هر کدام از این انبیاء آن را نمایندگی کرده اند. نیز مفهومِ خاتم بودن دین اسلام و بسیاری از مسائل دیگر که در این مجال نمی گنجد:

و ظهور تلک‏ الحقیقه بکمالاتها اولًا لم یکن ممکناً فظهرت تلک الحقیقه بصور خاصه کل منها فی مرتبه لائقه باهل ذلک الزمان و الوقت حسب ما یقتضیه اسم الدهر فی ذلک الحین من ظهور الکمال و هی صور الأنبیاء، علیهم السلام. فان اعتبرت تعیناتهم و تشخصاتهم لغلبه احکام الکثره و الخلقیه علیک حکمت بالامتیاز بینهم و الغیریه و بکونهم غیر تلک الحقیقه المحمدیه الجامعه للأسماء لظهور کل منهم ببعض الأسماء و الصفات. و ان اعتبرت حقیقتهم و کونهم راجعین إلى الحضره الواحدیه بغلبه احکام الوحده علیک حکمت باتحادهم و وحده ما جاءوا به من الدین الإلهی کما قال تعالى: «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ». فالقطب الذی علیه مدار احکام العالم و هو مرکز دائره الوجود من الأزل إلى الأبد واحد باعتبار حکم الوحده و هو الحقیقه المحمدیه، صلى اللَّه علیه و آله. و باعتبار حکم الکثره متعدد. و قبل انقطاع النبوه قد یکون القائم بالمرتبه القطبیه نبیاً ظاهراً کإبراهیم، صلوات اللَّه علیه، و قد یکون ولیا خفیاً کالخضر فی زمان موسى، علیهما السلام، قبل تحققه بالمقام القطبی. و عند انقطاع النبوه اعنى نبوه التشریع بإتمام دائرتها و ظهور الولایه من الباطن انتقلت القطبیه إلى الأولیاء مطلقاً فلا یزال فی هذه المرتبه واحد منهم قائم فی هذا المقام لینحفظ به هذا الترتیب و النظام.

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 128-129)

در وهله اول، ظهور آن حقیقت با کمالاتش، امکان پذیر نبود. پس آن حقیقت، نخست به صور خاصی ظاهر شد که هر کدام از آنها با مرتبه اهلِ آن زمان مناسبت داشتند و با آنچه که اسم دهر در هنگام ظهور آن کمال، اقتضای آن را داشت مطابق بودند و آن صورت های انبیا صلی الله علیه و آله و سلم بود. پس اگر به واسطه غلبه احکام کثرت و خلقیت بر خودت تعینات و اشخاص آنها را اعتبار کنی، به امتیاز آنها از یکدیگر و نیز غیریت آنها را از آن حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم جامع اسما حکم می دهی؛ زیرا هر کدام از آنها با برخی از اسما و صفات ظاهر شده اند؛ و اگر حقیقت آنها و بازگشتشان به حضرت واحدیت را به واسطه غلبه احکام وحدت بر خودت اعتبار کنی، به اتحاد آنها و وحدت آنچه از ادیان الهی آورده اند حکم می دهی؛ همان گونه که خداوند تعالی از زبان مومنان فرمود میان هیچ یک از رسولانش تفاوتی نمیگذاریم. پس قطبی که مدار احکام عالم بر اوست و از ازل تا ابد مرکز دایره وجود است، به اعتبار حکم وحدت واحد است و آن، حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم است و به اعتبار کثرت، متعدد است. از طرف دیگر پیش از آنکه سلسله نبوت پایان پذیرد، کسی که در مقام قطبیت قرار می گیرد، گاهی نبی ظاهری است؛ همانند ابراهیم صلوات الله علیه و گاهی نیز یک ولی پنهان، همچون خضر در زمان موسی علیه السلام قبل از آنکه موسی به مقام قطبیت برسد و آن گاه که سلسله نبوت، یعنی نبوت تشریعی، با اتمام دایره اش پایان پذیرد و ولایت از باطن ظهور کند، قطبیت به طور مطلق به اولیا منتقل می گردد. پس، همواره یکی از آنها در این مقام قرار می گیرد تا به واسطه او این ترتیب درعالم حفظ شود.

(جامی ، نقد النصوص، ص 266)

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 640 تا 643

 

 

گفتیم که حقیقت انسانی، همان حقیقت صلی الله علیه و آله و سلم است و حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نیز، حقیقتی ازلی و ابدی است که مظهر اسم جامع الله و از نظری عین ثابت آن اسم است، بلکه حتی بنا بر تقریر برخی محققان، می توان برزخیت اولی در تعین اول را حقیقت ختمی دانست:

و عبّر عنه‏، أی‏ عن‏ التعیّن الأوّل، بعض الأکابر من حیث البرزخیه المذکوره ب «حقیقه الحقائق»... و سمّاه بعضهم «البرزخ الأکبر» الجامع لجمیع البرازخ و أصلها الساری فیها.

و کنى عنه الشرع بمقام‏ «أَوْ أَدْنى‏»؛ فانّه باطن مقام‏ «قابَ قَوْسَیْنِ»، أی قرب قوسى الوحده و الکثره- أو قل: الفاعلیه و القابلیه؛ أو قل: قوسى الوجوب و الإمکان- و جمعهما و جعلهما دائره واحده متّصله، لکن مع أثر ما خفى من‏ التمیّز و التکثّر بینهما. و باطن هذا المقام- و هو مقام‏ «أَوْ أَدْنى‏» من قرب القوسین المذکورین- لم یدع أثر التمیّز و التکثّر فی دائره الجمعیه بین حکم الأحدیه و الواحدیه أصلا. و کنى عنه بعضهم ب «الحقیقه المحمدیه».

الثابته فی حاقّ الوسطیه و البرزخیه و العداله بحیث لم یغلب علیه حکم اسم أو صفه أصلا.

(جامی، نقد النصوص، ص 36-37)

برخی از بزرگان، از تعین اول، از جهت برزخیت مذکور (یعنی اینکه جامع بین احد و واحدیت اندراجی است)، به حقیقه الحقایق یاد کرده اند .. برخی دیگر، آن را برزخ اکبر جامع تمام برزخ ها نامیده اند که چونان اصلی در تمام آنها ساری است و در شرع از آن مقام، با تعبیر أو أدنی یاد شده است؛ زیرا آن باطن مقام قاب قوسین است... و این مقام، نزدیک تر از قرب دو قوسی است که از آن سخن رفت و هرگز اثری از تمایز و تکثر در دایره جمعیت میان حکم أحدیت و واحدیت باقی نمی گذارد. نیز برخی از آنان، از آن مقام با عنوان حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم یاد کرده اند که در حاق وسطیت و برزخیت و عدالت ثابت است؛ آن گونه که حکم هیچ اسم و صفتی در آن، هرگز بر حکم دیگر اسما و صفات غلبه نداشته باشد. (اشاره به تعین اول)

و علمت ان الحقیقه المحمدیه صوره الاسم الجامع‏ الالهى‏، و هو ربها، و منه الفیض و الاستمداد على جمیع الاسماء، فاعلم: ان تلک الحقیقه هی التى ترب صور العالم کلها بالرب الظاهر فیها الذى هو رب الارباب، لأنها هی الظاهره فی تلک المظاهر کما مرّ.

فبصورتها الخارجیه، المناسبه لصور العالم التى هی مظهر الاسم الظاهر، ترب صور العالم، و بباطنها ترب باطن العالم، لأنه صاحب الاسم الاعظم، و له الربوبیه المطلقه

(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 127)

دانستی که حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم صورت اسم جامع الهی است و آن اسم رب اوست و فیض و استمداد بر تمام اسما از اوست. پس بدان که آن حقیقت، حقیقتی است که تمام صورت های عالم را به واسطه ربی که در آن ظاهر است، یعنی همان رب الارباب (یا اسم جامع الله)، ربوبیت می کند؛ زیرا آن حقیقت است که در این مظاهر ظاهر می باشد. نیز آن حقیقت، صاحب اسم اعظم است و ربوبیت مطلق دارد.

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 639 تا 640 

اهل الله حقیقت انسان را حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم نیز خوانده اند. این، مقامی است که ویژه انسان است و دیگر موجودات راهی بدان ندارند و از یک جهت، همان مقام مظهریت اسم جامع الله در تعین ثانی است.

همان گونه که می دانیم، در تعین ثانی، هر کدام از اعیان ثابته جزئی، مظهری از اسمای جزئی و هر اسمی، شاخه ای از اسم جامع الله است. برای مثال، اسم مضّل شعبه ای از اسم جامع الله است که عین ثابت شیطان و سرانجام عین خارجی شیطان مظهر آن است. در این میان، تنها انسان می تواند از این اسمای جزئی فراتر رود و مظهر اسم جامع و کلی الله قرار گیرد.

با این بیان، می توان گفت حقیقت و عین ثابت انسان در میان اعیان ثابته، همان حقیقت و عین ثابت اسم جامع اسم جامع الله است. از این حقیقت، به حقیقت محمدی نیز یاد می شود؛ زیرا حضرت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم تنها کسی است که نخست به این مقام بار یافت. به این ترتیب، نهایت سیر و سلوک انسان را رقم زده.

از سوی دیگر، از آغاز این مقام نخست برای رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رقم خورده است. وقتی می گوییم آن حضرت اسم جامع الله را در وجود خود تجلی داده است، بدان معناست که همه اسما در آن وجود جلوه می کنند و او به حقیقت جمعی خود، واجد تمامی اسمای اندماجی و تفصیلی است . به بیان دیگر، حقیقت اسم جامع الله را می توان در آن وجود به تمامی یافت. البته باید دانست با تثبیت مقام تعین اول، حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم به آن تعین نیز راه دارد. تعین اول، برزخی میان أحدیت و واحدیت است که آن را برزخیت اولی نیز خوانده اند. در تعین ثانی نیز به برزخیت ثانی بر می خوریم که جامع همه اسماء و اعیان است.

به این ترتیب، باید اصل حقیقت انسان را در برزخیت اولی دانست؛ حقیقتی که خود را در مرتبه پایین تر به صورت اسم جامع الله و برزخیت ثانی نشان می دهد و در ادامه ، در مراتب خلقی به صورت عقل اول ظاهر می شود. با این بیان، عقل اول جز شأنی از شئون انسان کامل و جلوه نازلی از حقیقت او نیست چرا که این حقیقت تا تعین اول صعود می کند. بنابراین، هر هر سه مقام (یک برزخیت اولی در تعین اول؛ دو اسم جامع الله و عین ثابت او در تعین ثانی؛ و سه عقل اول در میان تعینات خلقی) به حقیقت انسانی یاد می کنند که هر سه به لحاظی درست است.

واقعیت آن است که اصل حقیقت انسان، همان برزخیت اولی در تعین اول است که انسان تا این مقام بار می یابد؛ یعنی سقف حرکت صعودی اوست. از سوی دیگر، جهت جمعی احدی حقیقت انسان، چنان است که او را به لحاظ هویت اصلی اش به لحاظ اصل ذات، باید در تعین اول سراغ گرفت، ولی در تعین ثانی، جهت جمعی اسمایی او به گونه ای است که تنها آن را در اسم الله می توان یافت. از این رو حقیقت اصلی او در تعین ثانی به لحاظ اسمی ، اسم الله است ، نه اسمای دیگر؛ و در تعینات خلقی نیز عقل اول، اشیا را به نحو جمعی احدی داراست؛ در برابر نفس کل که تفصیل اشیا در اوست. از این رو، حقیقت اصلی انسان به لحاظ جهت روحی، عقل اول خواهد بود.

در برخی آثار عرفانی از تعین اول به نام مقام انسان کامل نام برده شده است. (قونوی، اعجاز البیان، ص 48) اما در آثاری که تعین اول را چونان مرحله ای متمایز از تعین ثانی نمی پذیرند، مقام انسان در همین تعین ثانی تعریف شده است:

ان‏ لکل‏ من‏ الأسماء الإلهیه صوره فی العلم مسماه بالماهیه و العین الثابته و ان لکل واحد منها صوره خارجیه مسماه بالمظاهر و الموجودات العینیه و ان تلک الأسماء ارباب تلک المظاهر و هی مربوباتها، و علمت ان الحقیقه المحمدیه صوره الاسم الجامع الإلهی و هو ربها و منه الفیض و الاستمداد على جمیع الأسماء، فاعلم، ان تلک الحقیقه هی التی ترب صور العالم کلها بالرب الظاهر فیها الذی هو رب الأرباب لأنها هی الظاهره فی تلک المظاهر

(قیصری ، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 127)

هر اسمی از اسمای الهی مظهری در حضرت علم دارم که آن را ماهیت یا عین ثابت می خوانند و هر کدام از آنها، مظهری خارجی دارد که آنان را مظاهر و موجودات عینی می نامند و آن اسما، ارباب آن مظاهر هستند و مظاهر، مربوب آنان است. نیز حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم مظهر اسم جامع الهی یعنی اسم جامع الله است و اسم الله رب و پروردگاه حقیقت محمدی است و از آن، فیض و مدد بر تمام اسما هست. پس بدان که حقیقت محمدی همان حقیقتی است که تمام صورت های عالم را به واسطه ربی که در آن ظاهر است (اسم جامع الله) که همان رب الارباب است، تربیت می کند؛ زیرا اوست که در این مظاهر ظاهر است.

فرغانی از تعین اول به حقیقت انسان و حقیقت محمدی و احمدی صلی الله علیه و آله و سلم یاد می کند که نشان می دهد حقیقت انسان را در تعین اول جست و جو می کنند:

فکان سابع ابطن الکل من حیث ان کلًا فیه عین الذات و عین الاخر.

 هذه هی الأسماء الذاتیه المندمجه المتحده فی هذه المرتبه، و بذا صار باطن کل حقیقه الهیه و کونیه فیسمى حقیقه الحقائق و برزخ البرازخ الأکبر و کنى عنه الشرع بمقام أو ادنى، لأنه باطن مقام قاب قوسین الوحده و الکثره أو القابلیه و الفاعلیه أو الوجوب و الإمکان و کنى بعضهم بالحقیقه الاحمدیه، لأنه نوره المظهر لرتبته،

(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 320)

پس تعین اول هفتمین بطن تمام بطون (هستی یا بطون قرآن) است، از آن جهت که تمام اسما در آن عین ذات و عین یکدیگرند و این اسما همان اسمای ذاتی مندمج و متحد در این مرتبه اند و این مرتبه، همان باطن هر حقیقت الهی و کونی است. از این رو ، آن را حقیقه الحقایق و برزخ البرازخ اکبر خوانده اند و شرع از آن با تعبیر مقام او ادنی کنایت کرد؛ زیرا باطن مقام قاب قوسین وحدت و کثرت، قابلیت و فاعلیت و وجوب و امکان است. برخی از اهل معرفت نیز از آن به حقیقت احمدی صلی الله علیه و آله و سلم کنایت کرده اند؛ زیرا آن مقام، نور او  و ظاهر کنند رتبه و مقام اوست.

البرزخ الذی هو منشئ طرفى الاحدیه و الواحدیه، و الجامع بینهما ثانیاً هی الحقیقه الانسانیه التی هی باعتبار غلبه حکم الوحده تسمى بالحقیقه المحمدیه.

(فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 323)

برزخ اولی که هم ایجاد کننده دو طرف أحدیت و واحدیت و هم جامع میان آنهاست، همان حقیقت انسانی است که به اعتبار غلبه حکم وحدت حقیقت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم خوانده می شود.

اما آن برزخ و فاصل را (بین الوحده و الکثره ) حقیقت انسانیه خوانند و او شامل است بر تعین اول و ثانی را که در تعین اول جامع و برزخ میان أحدیت و واحدیت مذکور است و از این جهت ، حقیقت محمدی است علیه الصلاه و التحیه و در تعین ثانی، برزخ و جامع است میان ظاهر وجود که وجوب وصف خاص اوست و میان ظاهر علم که امکان از لوازم اوست. (فرغانی، مشارق الدراری، ص 1218-129)

پس حقیقت محمدیه، امری ازلی و ابدی است زیرا در صقع ربوبی جای دارد، لکن ظهور عینی و خارجی آن حقیقت محمدیه بدین صورت است که در هر عصر و زمانی و به اقتضای‌ شرایط زمانی و مکانی، به نحوی خاص جلوه می‌کند و نبی‌ای از انبیای الهی به ظهور می‌رسد و این مسیر تکاملی در ظهور آن حقیقت ادامه یافته تا زمان ختمی که به نحو کامل در شخص عینی و بدن عنصری پیامبر گرامی اسلام در عام‌الفیل و سرزمین حجاز تجلی نموده است. بنابراین همة انبیا ‌از اصل و ریشة واحدی سرچشمه گرفته‌اند و با یکدیگر تفاضل طولی دارند تا آنکه نوبت به رسول‌الله صلی الله علیه و آله می‌رسد که تطابق کامل با آن حقیقت دارد و اساساً آن حقیقت، حقیقت باطنی اوست.

از همین رو با ظهور رسول خدا صلی الله علیه و آله از سویی همه ادیان گذشته منسوخ، واز سویی دیگر باب نبوت برای همیشه مسدود شده و مهر خاتمیت بر کتف آن حضرت نهادند.

مولانا در این باره می‌گوید:

از درم‌ها نام شاهان بر کنند            نام احمد تا ابد بر می‌زنند

نام احمد نام جمله انبیاست            چون که صد آمد، نود هم پیش ماست

(مثنوی معنوی دفتر اول، بیت‌های ۱۱۰۵-۱۱۰۶)

در دفتر ششم مثنوی نیز می‌گوید:

بهر این خاتم شده‌ست او که به جود           مثل او نبود و، نه خواهند بود

چون که در صنعت برد استاد، دست            نه تو گویی ختم صنعت بر تو است

در گشادِ ختم‌ها تو خاتمی              در جهانِ روح بخشان، حاتمی

هست اشارات محمد اَلمراد            گل گشاد اندر گشاد اندر گشاد

(مثنوی معنوی دفتر اول، بیت‌های ۱۷۱-۱۷۴)

منابع :

  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 578 تا 590
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، 614 تا 616 

 

از آنجا که عارفان مقام تعین اول را مقام اختصاصی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و نقطه نهایی سلوک آن حضرت می دانند، آن را حقیقت محمدی خوانده اند:

وکنی عنه بعضهم بالحقیقه المحمدیه الثابته فی حاق الوسطیه و البرزخیه و العداله بحیث لم یغلب علیه حکم إسم أو صفه أصلا؛

(جامی ، نقد النصوص، ص 37)

برخی از اهم معرفت از آن مقام با تعبیر حقیقت محمدی یاد کرده اند؛ حقیقتی که در حاق وسط بودن و برزخ بودن (برزخ البرازخ) و عدالت قرار دارد؛ زیرا حکم هیچ اسم یا صفتی جز أحدیت در آن، بر دیگری غلبه نمی یابد.

فناری به دلیل این نام گذاری نیز اشاره دارد:

وکنی عنه بعضهم بالحقیقه المحمدیه لأنه نوره المظهر لرتبه .... و إلیه أشار بقوله علیه و آله السلام أول ماخلق الله نوری

(فناری، مصباح الانس ، انتشارات مولی ص 320-321)

برخی از بزرگان از آن مقام با تعبیر حقیقت محمدی یاد کرده اند؛ زیرا آن مقام نور رسول اکرم (ص) و ظاهر کننده رتبه اوست ... و حضرت (ص) در حدیث نخستین چیزی که خداوند آفرید، نور من بود به این حقیقت اشاره داشت.

تعبیر دیگری که در همین زمینه برای تعین اول به کار می رود، حقیقت ختمی است که بیانگر این واقعیت است که این مقام، نهایت اوج گیری انسان در مقام سلوک الی الله است. گاه تعبیر حقیقت انسانی نیز به کار برده می شود؛ زیرا از نظر عرفا مقام انسان کامل و ملکه حقیقت انسانی هر چند از مقام ذات فروتر است،  فراتر از تعین ثانی است و در واقع، مقام انسانیت ، تعین اول است.

منابع :

  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 405