خلاصه ی نظر مشاء
نظر مشاء در بحث وحدت و کثرت وجود این بود که وجودات همه اصیل اند و همه متباین بالذات هستند و وحدتشان در مفهوم عام وجود است. لذا کثراتی که می بینیم و اختلاف بالهویه دارند و این اختلاف از درون ذاتشان بر می خیزد.
عقیده مشاء بر پایه این اشکال استوار بود که اگر وجود جزء ذات این کثرات باشد لازم می آید که این موجودات یکسان باشند و این با کثرت ذاتی و اختلافاتی که می بینیم نمی سازد، ینابراین وجود محمول عامی است که خارج از ذات این کثرات است.
پس کثرت ذاتی موجودات است و وجود یک مفهوم خارج ذات آنهاست که مانند وحدت و تشخص و امثال آن از از وجودات خارجی انتزاع و کَنده می شود و بر آنها حمل می گردد و چون خارج از ذات آنهاست باعث نمی شود که با هم یکی شوند. این خارج لازم هم هست یعنی حتما از ذات ملزوم کنده می شود ولی اشتراک در لازم موجب اشتراک در ملزوم و یکی شدن ملزومات نمی شود، لذا ملزومات اختلاف بالهویه دارند. این لازم عام هم هست یعنی شامل همه وجودات می شود.
پس در دیدگاه مشاء کثرت ذاتی است یعنی خصوصیات ذاتی موجود "الف" با خصوصیات ذاتی موجود "ب" بتمامه فرق دارد.
علیهذا می بینیم که در نظریه مشاء کثرت خیلی پررنگ می شود و همه ذات را پر می کند.
خلاصه ی نظر حکمت متعالیه
از دیدگاه حکمت متعالیه اشکال نظریه مشاء این است که وقتی شما می گوئید وجود اصیل است ، نمی توانید آن را یک حیثیت خارج از ذات اشیاء بگیرید. مفهوم عام وجود در واقع از نفس وجود خارجی حکایت می کند و لذا بر آن حمل می شود. به عبارت دیگر اینجا وجود بر خلاف مفاهیمی نظیر وحدت و تشخص از خصوصیات وجود خارجی نیست بلکه تمام حقیقت و نفس ذات اوست. لذا وجود انتزاعی نیست و خود خارج است.
ولی وحدت آن یک وحدت کشدار و گسترده و سِعی است، یعنی چیزی که از عرش تا فرش را پر کرده است و ضمنا یکی است. وجود واحدی است که شدت و ضعف پیدا می کند بنحوی که ضعیف همان قوی است مع الضعف و قوی همان ضعیف است مع القدره، لذا وقتی ما از دو فرد وجود مانند واجب و ممکن صحبت می کنیم، آنها واقعا دو حقیقت هستند ولی تفاوت آنها به شدت و ضعف است، وجود مادی و مجرد هم همینطور است و قس علیهذا.
بنابراین تمام حقیقت اینها با هم فرق دارد و لذا کثرت ذاتی است، اما وحدت هم ذاتی است و این دو با پذیرفتن شدت و ضعف با هم جمع می شوند. لذا واحد تشکیکی یک حقیقت واحد بالشخص است نه وجودات گسسته ای که یکی قوی تر و یکی ضعیف تر باشند (که در این صورت مصداق واحد سنخی خواهند بود). با این توجه اشیاء در وجود شراکت خارجی دارند یعنی یک حقیقت واحد در خارج داریم که شکن خورده و مراتب پیدا کرده است. اگر به این مراتب نگاه کنیم اینها جداجدا هستند ولی یک وحدت سعی همین شکن ها را به هم پیوسته است. پس اگر از بالا به این حقیقت نگاه کنیم یک حقیقت طولی می بینیم که مراتب قوی و تا ضعبف دارد. نه این که بر اساس وحدت سنخی یک کلی داشته باشیم که افرادی دارد و این کلی در برخی ازآن افراد قویتر و در برخی ضعیف تر باشد.
پس ملاصدرا در نظریه خود می خواهد وحدت را هم خارجی کند. اما وحدتی که می تواند کثرت را هم تحمل نماید. دو مسئله ای که نظریه مشاء آنها را بر نمی تابد.
چنانچه مشاهده می شود نظریه حکمت متعالیه کثرت در خارج رقیق تر از نظریه مشاء می بیند و آن را مؤکّد وحدت می داند.
دیدگاه عرفان اسلامی
عرفا برآنند وجود ، که به عنوان حقیقت عینی و خارجی اصیل شناخته می شود یکی بیش نیست از دیدگاه آنان هنگامی که از حقیقت اصیل وجود سخن می گوییم از کثرت نمی توان سخن گفت، زیرا چیزی غیر از آن واحد مطلق را نمی توان به صفت وجود موصوف کرد البته این ادعا به معنای نفی هیچگونه کثرت در عالم واقع نیست. عرفا کثرت مشهود در اعیان خارجی را به کلی نفی نمی کنند و آن را هیچ و پوچ و توهم محض نمی دانند. اما درعین حال تاکید می کنند که کثرت مشهود، کثرت در وجود نیست بلکه کثرت در مظاهر و شئون آن وجود مطلق واحد است.
چنین نیست که کثرت همچنان که در نظریه تشکیک خاصی گفته می شود، در عرض وحدت و همسان با آن از حقیقت برخوردار باشد به طوری که خداوند متعال مانند دیگر موجودات مرتبه خاصی از حقیقت واحد را اشغال کرده باشد، یعنی بالاترین مرتبه در سلسله تشکیکی وجود را حق و دیگر مراتب را در مقابل مرتبه وجودی حق، واجد بهره ای حقیقی از حقیقت واحد وجود در مراتب پایین تر بدانیم.
به بیان دقیق تر وجود به طور حقیقی و ذاتی جز بر وجود حق حمل نمی شود و وجود حق تعالی همان وجود مطلق واحدی است که تمام کثرات مشهود چیزی جز شئون، مظاهر و تجلیات آن نیستند. از این رو وصف وجود جز به طریق مجاز و به طور عَرَضی بر این کثرات شأنی، قابل اطلاق نیست.
از نظر عارفان پذیرش کثرت به عنوان واقعیتی انکار ناپذیر، مستلزم پذیرش حقیقی بودن حمل وصف وجود بر کثرات نیست. بلکه این کثرات به مجاز به وجود متصف می شوند زیرا مصداق به ذات وجود ویژگی خاصی به نام اطلاق و عدم تناهی دارد که اصولا مانع اتصاف حقیقی هر امر دیگری به وصف وجود می شود.
بدین ترتیب در نظریه وحدت شخصیه مصداق به ذات وجود یکی بیش نیست و ما با یک حقیقت واحد دارای شئون سر و کار داریم، برخلاف نظریه تشکیک خاصی که یک حقیقت واحد دارای مراتب را اثبات می کند.
پس تفاوت دیدگاه عرفانی با نگاه متوسط صدرایی آن است که صدرالمتألهین به وحدت شخصی سریانی عقیده دارد، ولی عرفا سریانی و تشکیکی بودن اصل وجود را نمیپذیرند. آنان هرگونه شدت و ضعف و تکثر و کثرتی را از وجود نفی میکنند و کثرت را امری خارج از وجود و عارض بر آن میشمارند. بنابراین کاملاً برخلاف حکمای مشائی، که کثرت را ذاتی و وحدت را عارضی میدانستند، عرفا وحدت را ذاتی و کثرت را عارضی میشمرند. از دید ایشان، یک وجود بسیط و یکپارچه، کران تا کران هستی را به صورت یکنواخت پر کرده است. این وجود که جایی برای وجود حقیقی دیگری نگذاشته است، همان خدای متعالی است، و هرچه غیر اوست هیچ بهرة حقیقیای از وجود ندارد و از لواحق و عوارض، یا به بیان دیگر، از شئون و تجلیات آن وجود واحد بوده، به نحو بالعرض و اعتباری و مجازی موجود است.
نتیجه گیری
بنابر آنچه تاکنون دربارة سه دیدگاه مشائی و صدرایی و عرفانی گفته آمد، روشن شد که هر سه مکتب مشاء ، حکمت متعالیه و عرفان، تفصیل ها و تبیین های متفاوتی از چگونگی تقرر و تحقق کثرت موجود و رابطه آن با وحدت ارائه می دهند. هر سه مکتب ، در واقعیت داشتن کثرت تردیدی روا نمی دارند، اما در چگونگی واقعیت داشتن آن تفسیرهای مختلفی ارائه می دهند.
و این اختلاف در تفسیر کثرت، موجب شده است تا سه نوع وحدت عرضه شود: در دیدگاه مشائی وحدت مفهومی وجود؛ در دیدگاه صدرایی وحدت شخصی سریانی؛ و در نگاه عرفانی وحدت شخصی اطلاقی مطرح میگردد.
برایناساس، در دیدگاه مشائی با تفسیری پررنگ، جدی و غلیظ از نقش کثرت در حقیقت خارجی روبرو هستیم، حکمت متعالیه وحدت و کثرت را از تقابل به در می آورد و در کنار هم و بلکه موکد هم تبیین می کندو سرانجام با کمرنگ ترین تبیین برای کثرت در نظریه عرفان روبرو می شویم که کثرت درآن بهکلی از صحنة وجود حقیقی برکنار شده و آن را در حد مجاز می داند.
منابع :
- یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 161 تا 162
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 144 تا 145
- یزدان پناه – سید یدالله، درس های شرح تمهید القواعد– جلسه 14 تا 17