عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خاتمیت» ثبت شده است

 قبلاً گفته شد که عرفا نسبت به معتزله ذهنیت خوبی نداشتند و نسبت به اشاعره هر چند ابتدا برخی توهم کردند که می‌تواند راهگشا باشد، اما در اواخر قرن 5 حتی نسبت به اشاعره هم بی مهر شدند. لذا در این قرن، یک نوع وفاق نسبت به نفی کلام ایجاد شد، حتی غزالی که خودش از متکلمین قدرتمند وبزرگ بود، از کلام رویگردان شد و به عرفان سوق پیدا کرد و در این زمینه کتب المنقِذ من الضلال و الجام العوام را تألیف کرد.

نسبت به فلاسفه هم که از ابتدا بی مهری نشان داده بودند. لذا از این به بعد دغدغه عارف جایگزین کردن بدیلی مناسب برای کلام و فلسفه بود و این امر بستری می‌شود برای عرفان نظری.


شخصیت های بسترساز برای دوره دوم

چند شخصیت قبل از ابن عربی در آماده‌سازی این بستر نقش داشتند که بزرگان آنها عبارت‌اند از:

1. ابو حامد محمد غزالی (م 505)

در مشکاه الانوار ایشان، دغدغه فهم متون دینی به چشم می‌خورد. البته ایشان از فلسفه هم اطلاع داشته و در کتاب مقاصد الفلاسفه و تهافت الفلاسفه از او می‌باشد و متکلم قدرتمندی هم بوده اما از  هر دو رویگردان می‌شود.

(مشکاه الانوار، چاپ دار قتیبه، ص 21) الفصل الاول فی بیان انّ النور الحق هو الله تعالی و ان اسم النور لغیره مجاز محصن لا حقیقه له: و بیانه بان تعرف معنی النور: بالوضع الاول عند العوام. ثم بالوضع الثانی عند الخواص. ثم بالوضع الثالث عند خواص الخواص. ثمَّ تعرف درجات الانوار المذکوره المنسوبه الی (خاص) الخواص و حقائقها لینکشف لک عند ظهور درجاتها ان الله تعالی هو: النور الاعلی الاقصی. و عند انکشاف حقائقها انّه: النور الحق الحقیقی وحده لا شریک له فیه» که در نظام نوری عالم تقریباٌ سر از وحدت شخصیه در می‌آورد.

2. عین القضاه همدانی (م 525)

ایشان هم دغدغه‌های فیلسوفانه دارد اما به نحله عرفانی تمایل دارد. در دو کتاب زبده الحقائق و تمهیدات ایشان دغدغه‌های عرفانی و هستی‌شناسانه به چشم می‌خورد.

(تمهیدات عین القضاه، تصحیح و تعلیق عفیف عسیران، ص 180) بحث مقام انسان و حقیقت محمدیه (صلی الله علیه و آله و سلم) «ای عزیز فرو فرستادن قرآن و فرستادن پیغمبران و رسولان سبب عنایت و شفقت و رحمت و نعمت الهی بود بر خلق، (کهیٓعٓصٓ) خود گواهی می‌دهد که (ذکر رحمه ربک)، و فرستادن پیغمبران، آیت (و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین) خود گواهی می‌دهد. و جای دیگر می‌گوید (لولاک لما خلقتُ الکونین اگر نه از برای وجود تو بودی، وجود آنها از بهر وجود تو ظاهر و آشکارا کردیم و ترا ای محمد از بهر خود برگزیدیم. دریغا از بهر خود محمد را آفرید تا مونس و هم‌سرّ او باشد که (خلقتُ العالم لکم و خلقْتکم لِإجلی) و جمله موجودات از بهر محمد آفرید! دریغا جمله عالم غذای باز آمد و باز غذای تماشای سلطان آمد که گنجشک از برای باز و باز از برای صید سلطان. باز صید خود را جز به تخت سلطان نگیرد و رها نکند. چه می‌شنوی؟ محمد بازِ الهی آمده است و جمله موجودات گنجشک و صید محمد آمده است:

 مقصودِ همه کون وجود رویت           وین خلق بجملگی طُفیل کوُیت

ایمان موحدان ز حُسن رویت            کفر همه کافران ز زلف و موُیت

(همان، ص 256)

«پس این خبر که مصطفی گفت: (ان الله خلق الخلق مِن ظلمه ثم رَشَّ علیهم من نوره) از مِهر این معنی گفت که وجودِ خلق نَعتِ ظلمت داشت آن را نبود الهیت مقرون کردند تا همه وجود ایشان نور باشد و ظلمت ایشان به نور مبدل شود. اینجا بدانی که شبلی چرا می‌گوید (ما فی الجنه احدٌ سوی الله)

سخن معروف کرخی نیز ترا مصور گردد آنجا که گفت (لیس فی الوجود الا الله)

سخن ابوالعباس قصاب ترا روی نماید (لیس فی الدارین الا ربی و ان الموجودات کلها معدومه الا وجودُهُ). و اینجا بدانی که علی بن ابیطالب کرم الله وجهَهٌ چرا گوید (لا اعبدُ ربّاً لَم اَرَه). سخن مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) اینجا جلوه‌گری کند که (لا راحه للمؤمن من دون لقاء الله)».

(به صفحه 150 و 232 تمهیدات هم رجوع شود.)

(زبده الحقائق، چاپ نشر دانشگاهی، ترجمه مهدی تدین، از ص 21 تا ص 47 و ص 57 و ص 62)

«و نور القمر اذا کان مستفاداً من نور الشمس و هوفی ذاته فانٍ و هالکٍ و معدوم فلا نور من حیث الحقیقه الا نور الشمس فکان نور القمر هو نور الشمس حتی کانه هو هو ...»

«ص 57 الحق ان الله کان موجوداً و لا یکون معه شیء ...»

«ص 62 اعلم ان الله کان موجوداً ...»

روزبهان بقلی: ایشان هم در توضیح و شرح احادیث رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) به بیان مباحث عرفان نظری کشیده شده است.


مرحله دوم عرفان نظری

در قرن هفتم با ظهور محی الدین بن عربی عرفان نظری حیات مستقل از عرفان عملی پیدا می کند. وی در سال 560 هجری قمری به دنیا آمده و چهار دهه از عمرش را در قرن ششم سپری کرده است. اما عمده کار او را بایستی در قرن هفتم دانست زیرا در تشرف به مکه مکرمه واردات و فتوحاتی به او دست می دهد که نگارش آنها حدود سی سال یعنی از سال 599 تا 629 به طول می انجامد او آن مجموعه را فتوحات مکیه نام می نهد. بنا به پاره ای از ملاحظات نسخه دوم آن را نیز از سال 632 تا سال 636 یعنی دو سال قبل از رحلت اش به نگارش در می آورد.

فتوحات مکیه یک دایره المعارف عظیم عرفانی است که مباحث آن در هیچ اثر دیگری یافت نمی شود کتاب دیگر ابن عربی فصوص الحکم است که آن را در سال 637 هجری قمری نوشته است این کتاب تاثیرگذارترین اثر در تاریخ عرفان نظری بوده است. و هیچ کتابی مانند آن مورد شرح و تعلیق و تدریس قرار نگرفته است.

آثار محی الدین نسبت به پیشینیان اش امتیازاتی دارد:

اولا وی ناظر به تمام تاریخ عرفان است و تمام سرمایه های پیشین در او جمع شده است.

ثانیا پیش از او مطالب به صورت پراکنده و نامرتبط بیان می شد اما در مکتب وی همه حقایق و معارف در یک نظام کامل و منسجم به پیوستگی لازم رسیدند و ساختاری منسجم برای عرفان نظری پیدا شد.

ثالثا : گستردگی کار محی الدین در بخش معرفت یا به قول عرفا حقیقت قابل مقایسه با عرفای پیشین که عمده تلاش شان را در بخش طریقت و عرفان عملی و سلوکی نهاده بودند، قابل مقایسه نیست. گرچه او در حوزه عرفان عملی نیز مطالب ظریف بسیاری ارائه کرده است اما به هر حال در بخش حقیقت و عرفان نظری کوشش ابن عربی بی نظیر است.

در دیدگاه شیعی این مطلب نیست مگر به آن علت که محی الدین از جمله کسانی است که به محضر حضرت صاحب الامر امام زمان (عج) تشرف یافته است و چنانچه خود او می گوید علامت ولایت و خاتمیت را در او مشاهده نموده است (فتوحات مکیه ج 2 ص 51) و توانسته از طریق آن حضرت به این حقایق و معارف دست یابد. مبانی ویژه ابن عربی در باب انسان کامل و لزوم وجود انسان کامل و قطب عالم با بدن عنصری در هر زمان ، این موضوع را تایید می کند.

رابعا: نظام عرفانی ابن عربی در واقع نظامی شبه فلسفی است زیرا در آن همانند فلسفه مباحث هستی شناسانه ارائه شده است و تنها در روش اختلاف وجود دارد. روش عمده او با وجود استفاده از استدلال و برهان ، مکاشفه و شهود است اما می توان محصول شهود او را که در یک بازتاب زبانی با ساختاری منسجم ارائه شده است، ساختار و نظامی فلسفی به شمار آورد. از همین رو با ظهور ابن عربی تقابل عقل و دل که در سنت اسلامی مطرح بود به تدریج رنگ باخت و تقارب و همزبانی عرفان و فلسفه جای آن را گرفت.

خامسا : از دستاوردهای مهم نظام عرفانی محی الدین بحث انسان کامل است. این بحث اگرچه پیش از ابن عربی نیز مطرح بوده است ولی او آنچنان این بحث را مفصل و با دقایق و ظرایف مطرح می کند که حجم انبوهی از معارف را پوشش می دهد و از این رو پس از وی شاهد به وجود آمدن مجموعه های مستقلی در باب انسان کامل هستیم.

یکی از مهمترین نتایج این بحث چنانچه ذکر شد آن است که در هر عصری بایستی خاتم الاولیایی با بدن عنصری وجود داشته باشد وی در فص آدمی از فصوص الحکم تصریح می کند که بقای عالم به وجود انسان کامل در آن است و با رحلت انسان کامل از این نشئه بساط عالم نیز برچیده می شود (شرح فصوص الحکم قیصری چاپ سنگی ص 73 و ص 74). ابن عربی در این بحث به کار تطبیقی نیز می پردازد و بلافاصله پس از رسول اکرم (ص) شخصی هم تراز او را صاحب ولایت و وارث مقام او می داند (همان ص 109) و در آثارش آن را بر حضرت امیرالمومنین علی (ع) و حضرت صاحب الامر (عج) تطبیق می دهد. (همان تصحیح و تعلیق سید جلال الدین آشتیانی تعلیقه ی آقا محمدرضا قمشه ای صص 440-463)

این گرایش های شیعی موجب تمایل شدید شاگردان مکتب ایشان به تشیع می شود تا آنکه در نظام عرفانی سید حیدر آملی عرفان و فرهنگ تشیع کاملا بر هم منطبق می شوند. بنا بر آنچه گذشت بایستی مهمترین مرحله از سیر تطور تاریخی عرفان نظری را مرحله دوم یا مرحله پیدایش و گسترش دانست که به همت ابن عربی رقم خورده است.

در مجموع با ظهور ابن عربی و بسط مکتبش توسط شاگردانش، شاخه ای جدید به طور متعین در عرفان پدید آمد. به عبارت دیگر، "عرفان نظری" در مقابل "عرفان عملی" نمودِ علمی و فرهنگی پیدا کرد، و این علم از حالت پراکنده ای که داشت، به صورت یک دستگاه سازوار هستی شناختی مستقل درآمد که دارای نقطه آغاز، مبادی، مبانی، موضوع و مسائل مشخصی بود و همه مسائل آن پیرامون "وحدت شخصی وجود" شکل گرفته بود.

دیگر نه تنها خبری از خلأ معرفتی _ که در قرن پنج و ششم احساس می شد و برخی چون غزالی و عین القضات کوشیدند آن را تا اندازه ای برطرف کنند _ نبود، بلکه این علم در عین نوپایی، چندین برابر کلام و فلسفه چند صد ساله آن عصر، مطلب برای عرضه داشت! و از این رو، عرفان نظری به یک رقیب معرفتی جدّی برای کلام و فلسفه تبدیل گردید که تاکنون نیز هماوردی ندارد.


منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 30 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 35 تا 51

خاتمیت در نبوت 

از نظر عرفا نبوت بر دو گونه است؛ یکى نبوت تشریعى یا نبوت خاصه که نبى پس از اتصال با عوالم غیب و دریافت خبر از طریق فرشته وحی، به تقنین و تشریع مى‌پردازد و براى اجتماع بر اساس قوانین الهى، قانون‌گذارى مى‌کند. و دیگرى نبوت إنبایى یا نبوت عامه است که انسان به طریقی غیر از وحی متعارف، اتصال با عوالم بالا داشته و خبرهایى مى‌گیرد اما دیگر تشریع و تقنین و وضع و جعل قانون ندارد. 

به نظر عارفان مسلمان، نبوت تشریعى مطابق آنچه پیش‌تر در ظهور حقیقت محمدیهˆ گفته شد، با آمدن شخص رسول‌الله صلی الله علیه و آله پایان پذیرفته و خاتمه یافته است، لکن انقطاع نبوت تشریعى، انقطاع نبوت إنبایى را در پى ندارد. و اتصال با غیب از طریق ولایت که باطن نبوت است و با ختم نبوت، خاتمه نمى‌یابد، ادامه داشته و نبوت انبایى از مسیر ولایت استمرار مى‌یابد.

(ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، فصّ غریزی، ص ۳۰۸)

بنابراین با خاتمه یافتن نبوت، ولایت که باطن نبوت است پایان نمى‌یابد، بلکه در هر عصر و زمانى باید فردى در حد رسول‌الله صلی الله علیه و آله ، در جاى او بنشیند و واسطه فیض الهى باشد، و هرچند باب نبوت تشریعى و رسالت با رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسته شده است اما باب ولایت و اتصال با آسمان که عامل بقا و استمرار عالم است مفتوح مى‌باشد، لذا علاوه بر پرسش‌هاى متعددى که در شناخت این اولیای طراز اول وجود دارد، یکى از پرسش‌هایى که عرفان بدان پاسخ گفته است، مسئله ختم ولایت و خاتم اولیاست.

خاتمیت در ولایت 

بررسى سیر تاریخى مسئله خاتم‌الاولیاء در میان عرفاى مسلمان خود تحقیقى جالب و درخور خواهد بود اما به هر تقدیر محى‌الدین ابن عربى در آثار مختلف خود کلمات پراکنده‌اى در این زمینه گفته است. محقق قیصرى از جمع‌بندى کلمات ابن‌عربى به این نتیجه رسیده است که از نظر محى‌الدین دو نوع ختم ولایت وجود دارد، یکى خاتم ولایت مطلقه یا عامه و دیگر خاتم ولایت خاصه یا مقیده، قیصرى اطلاق و عموم را داراى بار مثبت تفضیلى دانسته و ولایت مطلقه را برتر از ولایت مقیده مى‌شمارد و با جست‌وجو در آثار ابن عربى بر این باور است که محى‌الدین حضرت عیسی علی نبینا و آله و علیه السلام را خاتم ولایت مطلقه یا عامه و خودش را خاتم ولایت خاصه یا مقیده مى‌داند.

(ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، فصّ شیثى، ص ۱۱۰، ۱۱۱)

اما تأمل افزون‌تر در آثار مختلف محى‌الدین ابن عربى و جرح و تعدیل و جمع‌بندى درست آنها، موجب مى‌شود تا برداشت محقق قیصرى ـ که تبعاتى را نیز در میان عرفا و غیرعرفا داشته است‌ـ به چالش کشیده شود. زیرا با دقت بیشتر معلوم مى‌شود که سه نوع ختم ولایت و خاتم اولیا در عبارات ابن عربى وجود دارد، چراکه وى ابتدا ولایت را به دو قسم تقسیم مى‌کند، ولایت مطلقه یا عامه و ولایت خاصه یا مقیده و سپس قسم دوم ولایت که ولایت خاصه یا مقیده است به دو قسم کلیه و جزئیه منقسم مى‌گردد.

به نظر ابن عربى ولایت خاصه برتر از ولایت عامه است ـ برخلاف آنچه قیصرى تفسیر مى‌کرده است ـ همچون نبوت خاصه که برتر از نبوت عامه است ـ مراد ابن عربى از ولایت خاصه ولایتى است که اختصاص به حضرت خاتم‌الانبیاءˆ داشته و مقید به این نوعِ ممتاز از ولایت باشد، و مراد از ولایت مطلقه یا عامه، ولایتى است که این ویژگى را ندارد و مقید به این نوع از ولایت نیست.

محى‌الدین خاتم ولایت مطلقه و عامه را حضرت عیسى علی نبینا و آله و علیه السلام معرفى مى‌کند و بارها بر این نکته تأکید مى‌نماید و خاتم ولایت خاصه یا مقیده که همان ولایت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم است را به دو قسم تقسیم مى‌نماید، ولایت خاصه جزئیه و ولایت خاصه کلیه و در آثارش خود را به عنوان خاتم ولایت مقیده جزئیه اعلام مى‌دارد. ( ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، فصّ شیثى، ص ۱۱۰؛ ابن عربى، فتوحات مکیه، چاپ بیروت دار احیاء التراث العربى، ج ۱، باب ۶۵، ص ۳۹۷) اما خاتم ولایت خاصه کلیه را‌ـ با توجه به عبارات مختلف و قرائن و شواهد فراوان ـ حضرت حجه بن الحسن العسکرى علیهما السلام مى‌داند.

در فتوحات مکیّه وقتى سؤالات مطرح از سوى حکیم ترمذى را پاسخ مى‌گوید، در پاسخ سؤال سیزدهم که چه کسى خاتم ولایت است مى‌گوید:

الختم ختمان: ختمٌ یختم اللّه‌ُ به الولایه وختم یختم اللّه‌ به الولایه المحمّدیه. فامّا ختم الولایه علی الاطلاق فهو عیسی علیه السلام ... واما ختم الولایه المحمّدیه فهی لرجلٍ من العرب من اکرمها اصلاً وبدأً وهو فی زماننا الیوم موجودٌ عُرِّفْتُ به سنه خمس وتسعین وخمسمأه ورایتُ العلامه التی له قد اخفاها الحقّ فیه عن عیون عباده وکشفها اِلَیّ (قیصرى در ص ۱۱۱ شرح فصوص الحکم، در نقل همین عبارت، به جاى «الىّ» کلمه «لِىَ» آورده است، همچنان‌که در نسخه فتوحات چاپ مصر به جاى «بدأً» که قیصرى نقل مى‌کند، «یدأً» آورده که قطعاً غلط است لذا ما مطابق نسخه قیصرى «اکرمها اصلاً وبدأً» آوردیم) بمدینه فاس حتی رأیتُ خاتم الولایه منه...

(فتوحات مکیه، ج ۲، ص ۵۱)

ختم ولایت بر دو گونه است: یکى ختم (و خاتمى) که خداوند متعال به سبب او ولایت (مطلقه) را پایان مى‌دهد و دیگرى ختم (و خاتمى) که خداى سبحان به سبب او ولایت محمدیه را خاتمه مى‌بخشد. اما ختم ولایت مطلقه همانا حضرت عیسى علیه السلام است... و اما ختم ولایت محمدیه (و خاتم اولیا در امت محمدى) از آن مردى از عرب است که از گرامى‌ترین ایشان از حیث اصل و آغاز است. و او امروز در زمان ما موجود است (نه آن‌چنان‌که برخى از اهل تسنن مى‌گویند خواهد آمد) و مرا بدو در سال پانصد و نود و پنچ آشنا ساختند و من علامتى را که خداى متعال در او از چشمان مردم پنهان ساخته بود، دیدم و در شهر فاس آن علامت را براى من آشکار کرد تا آنکه خاتم ولایت را از او مشاهده نمودم...

باب ۳۶۶ از ابواب فتوحات مکیه نیز از مواردى است که ابن عربى مفصل پیرامون حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن گفته است، عنوان باب این‌گونه است:

«فی معرفه منزل وزراء المهدی الظاهر فی آخر الزمان الّذی بَشَّرَ به رسول اللّه وهو من اهل البیت»

در شناخت جایگاه وزیران حضرت مهدى که در آخر زمان ظهور مى‌کند و رسول‌اللّه صلی الله علیه و آله بدو بشارت داده و او از اهل‌بیت است.

در این باب محى‌الدین شرح مفصلى از خصوصیات شخصى و ظاهرى حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف و مکان و زمان ظهور آن حضرت و حوادث عصر ظهور ارائه مى‌کند، از جمله آنکه مذاهب اربعه اهل سنت را برداشته و دین و مذهب و فقه واحد عرضه مى‌نماید و عموم مردم بیشتر از خواص و علما بدو اقبال مى‌کنند و مسائل دیگر را عنوان نموده و در قسمتى ابیات ذیل را انشا مى‌کند:

اَلا انّ ختم الاولیاء شهیدٌ               وعین امام العالمین فقیدٌ

هو السید المهدى من آل احمد         هو الصارم الهندى حین یبید

(فتوحات مکیه، ج ۳، ص ۳۱۹)

محى‌الدین همچنان‌که گفته شد در پاسخ سؤال سیزدهم از پرسش‌هاى حکیم ترمذى که در مورد خاتم اولیا بود عباراتى را در مورد ویژگى‌هاى خاتم اولیا در ولایت محمدیه و تفکیک آن از ولایت مطلقه عامه ارائه مى‌کند و این سیر در پاسخ به پرسش‌هاى چهاردهم و پانزدهم هم ادامه پیدا مى‌کند، و در این فضا تمام قرائن و شواهد به نحو بسیار روشن بر حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف دلالت مى‌کند تا آنکه مى‌گوید:

«یواطئ اسمُه اسمَه و یَحُوزُ خُلْقَه»

در این قسمت برخلاف همه قرائن روشن سابق و همچنین عبارات تقریباً صریحى که در مواضع دیگر دارد، ناگهان برمى‌گردد و مى‌گوید:

«وما هو بالمهدی المسمّی المعروف المنتظر»

(فتوحات مکیه، ج ۳، ص 52)

یعنى آن کس که ما گفتیم مهدى نام‌برده شده و معروف و منتظر نیست.

کاملاً روشن است که ابن عربى در شرایط تقیه به سر مى‌برد، گویا وقتى این همه علامت و نشانه از حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان خاتم اولیا داده است گفته شد، با این حساب که توىِ ابن عربى مى‌گویى این همان عقیده شیعه خواهد شد، لذا ابن عربى با وجود همه قرائن روشن، برمى‌گردد و مى‌گوید مراد من حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف نیست.

بنابراین، این مسئله نباید ذهن را منحرف سازد چراکه علاوه بر آنکه در عباراتى تصریح به مسئله مى‌نماید، شواهد روشن و فراوانى در مواضع مختلف از آثار ابن عربى وجود دارد که وى، حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف را خاتم ولایت کلیه محمدیه  صلی الله علیه و آله و سلم مى‌داند.

ابن عربى از همان زمان حیات خود متهم به تشیع بوده است تا جایى که در کتب رجال و تراجم اهل سنت به نقل از معاصران او، وى را «شیخٌ سوءٌ شیعىٌّ کذاّب» معرفى مى‌کنند. و این جوّ خفقان به حدّى بود که محى‌الدین مجبور شد نسخه اول فتوحات را تغییر دهد و آنچه هم‌اینک به دست ماست نسخه دوم و تغییریافته فتوحات است که در آن برخى از عبارات مهم حذف شده است، علاوه بر آن در زمان‌هاى بعد نیز تحریفاتى در آن روى داده است، که نمونه‌اى از آن را استاد علامه حسن‌زاده آملى در کتاب هزار و یک نکته خود آورده‌اند و ما جهت تناسب آن با بحث حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف عیناً آن را نقل مى‌نماییم. ایشان در نکته ۷۹۷ مى‌فرمایند:

یکى از مصیبت‌هاى بزرگ براى علماى امامیه بلکه براى اسلام و عالم علم اینکه منتحلین به دین اسلام به تحریف کتب اکابر علما دست یازیده‌اند و برخى از کتاب‌ها را به کلى مثله کرده‌اند. این سیرت سیئه بعد از پیدایش چاپ خیلى ریشه دوانیده است و در چاپخانه‌ها رسم شده است. یکى از این کتب تحریف شده کشکول شیخ بهایى به چاپ مصر است که کسانى که او را دیده باشند مى‌دانند چه بلایى بر سر این کتاب آوردند از جمله اینکه: آنچه در منقبت حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا بنت رسول‌اللّه‌ علیهما السلام بوده است که از جوامع روایى عامه در آن روایت شده است برداشته‌اند.

و دیگر تاریخ ابوجعفر طبرى است که در هنگام طبع تحریف کرده‌اند زیرا ابن اثیر در کتاب تاریخش مى‌گوید من از تاریخ ابوجعفر طبرى نقل مى‌کنم مگر آنچه را که در مثالب اولى و دومى و سومى آورده‌اند نقل نمى‌کنم. در کجاى تاریخ طبرى چاپ شده مثالب آنان است.

و دیگر فتوحات مکیه محى‌الدین عربى است که در نکته ۶۰۲ گفته‌ایم. یکى از نمونه‌هاى بارز تحریف آن این است که باب سیصد و شصت و شش آن درباره قائم آل محمد علیهم الصلاه والسلام است. ابوالفضائل شیخ بهایى در شرح حدیث سى و ششم کتاب اربعینش گوید:

خاتمه انه یعجبنى کلام فى هذا المقام للشیخ العارف الکامل الشیخ محیى الدین بن عربى اورده فى کتاب الفتوحات المکیه قال رحمه اللّه‌ فى الباب الثلاثمائه والست والستین من الکتاب المذکور انّ للّه‌ خلیفه یخرج من عتره رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلممن ولد فاطمه علیها السلام یواطى اسمه اسم رسول اللّه‌ صلی الله علیه و آله و سلمجده الحسین بن على علیهما السلام یبایع بین الرکن والمقام، یشبه رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم فی الخلق بفتح الخاء وینزل عنه فى الخلق بضم الخاء الخ.

در فتوحات چاپ شده چه از طبع بولاق در چهار مجلد و چه طبع دیگر مصر در هشت مجلد و چه چاپ بیروت همگى حسین را به حسن تحریف کرده‌اند مهم‌تر اینکه در اصل فتوحات پیش از تاریخ چاپ‌هاى یاد شده چند سطر از عبارت شیخ را که امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را با پدرانش نام برده است برداشته‌اند. چنان‌که عبدالواهاب شعرانى متوفاى ۹۷۳ در جلد دوم کتاب یواقیت و جواهر صفحه ۱۴۵ طبع دوم جامع ازهر مصر سنه ۱۳۰۷ ه ق عبارت شیخ را از باب مذکور چنین روایت و نقل کرده است:

وعباره الشیخ محیى الدین فى الباب السادس والستین وثلاثمائه من الفتوحات: واعلموا انه لابدّ من خروج المهدى عجل الله تعالی فرجه الشریف  لکن لا یخرج حتّى تمتلى‌ء الارض جوراً وظلماً فیملاها قسطاً وعدلاً ولو لم یکن من الدنیا الا یوم واحد طوّل اللّه‌ ذلک الیوم حتّى یلى ذلک الخلیفه وهو من عتره رسول اللّه‌صلی الله علیه و آله‌ من ولد فاطمه رضى اللّه‌ عنها جدّه الحسین بن على بن ابى‌طالب و والده حسن العسکرى بن الامام على النقى بالنون ابن محمد التقى بالتاء ابن الامام على الرضا ابن الامام موسی الکاظم ابن الامام جعفر الصادق ابن الامام محمد الباقر ابن الامام زین العابدین على ابن الامِام الحسین ابن الامام على ابن ابى‌طالب رضى‌الله‌عنه یواطى اسمه اسم رسول اللّهˆ یبایعه المسلمون بین الرکن والمقام یشبه رسول اللّهˆ فى الخَلق بفتح الخاء وینزل عنه فى الخُلق بضمّها الخ.

تأییداً گوییم که شیخ در چند جاى فتوحات تصریح کرده است که به حضور امام قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف  شرفیاب شده است. علاوه اینکه رساله شق الجیب را فقط در بود آن جناب و غیبت وى نوشته اس

از این‌گونه کتب محرّفه بسیار است که این عمل بسیار بسیار قبیح موجب عدم اعتماد انسان به کتب مطبوعه مى‌گردد و سبب سلب اطمینان بدانها مى‌شود.

 در پایان این قسمت، باید توجه داشت که گاهى مراد از خاتمیت در خاتم‌الاولیاء، ختم زمانى است یعنى آخرین ولیى که در روى زمین زیست مى‌نماید و گاهى مراد از خاتمیت در ولایت، ختم رتبه‌اى است یعنى سقف پایانى رتبه ولایى، و ممکن است به حسب برخى شواهد و قرائن بتوان بین خاتم اولیای زمانى و خاتم اولیای رتبه‌اى تفکیک قایل شد بدین معنا که پس از خاتم اولیا، ولى یا اولیاى دیگرى هم باشند. (ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصرى، آخر فصّ شیئى، ص ۱۲۶ ـ ۱۲۸)

منابع :

  • امینی نژاد علی، حکمت عرفانی، صص 623 تا 629