بررسی دقیق و استقراء متون و سخنان و احوال عرفای اسلامی در سدههای نخستین است که ما را از نظر فنی به خاستگاه اسلامی تصوف راهنمایی میکند. این روش از شاهد دوم کمی فراتر رفته و آنچه را به وجدان و شهود علمی به دست آمده است به طور مستند قابل ارائه برای همگان میکند. این روش را پل نویا با دقت و از سر حوصله در کتاب «تفسیر قرآنی و زبان عرفانی» پی گرفت که از جهتی مرحله نوینی در مطالعات عرفان اسلامی است.( بنگرید به مقدمه دانیل ژیماره «ص 14 بر کتاب تفسیر قرآنی و زبان عرفانی اثر پل نویا؛ بخشی از این شیوه پژوهش را برتلس در تصوف و ادبیات تصوف (ترجمه سیروس ایزدی) در ص 290 و 291 در پی بررسی زندگی فضیل عیاض بیان داشته است و تأثیر خود را از ماسینیون ابراز داشته است)
پل نویا همان نظر ماسینیون را دارد که عرفان اسلامی ریشه در قرآن و تفسیر باطنی قرآن دارد. وی بر این باور است که واژگان و تحلیل عارفانه نخست از تأمل و تفسیر قرآن بر حسب تجربه معنوی آغاز شده و در دل تأویل عرفانی و تفسیر باطنی اندک اندک زبان عرفانی و اصطلاحات خاص مناسب با مقتضیات تحلیل عرفانی شکل گرفته است. وی به مدد متونی که از عرفای سدههای نخستین بدست آورده، توانسته چنین امری را اثبات کند.
دانیل ژیماره در باب تمایز این روش با روش ماسینیون میگوید:
اندیشه اصلی او [پل نویا] این است که واژگان صوفیه ریشه در قرآن و در تفسیر قرآن دارد. این اندیشه تازگی نداشت و ماسینیون قبلاً آن را بارها گفته بود. ولی نویا بر آن شد که آنچه را نزد ماسینیون در حالت فرضیه و یقین شهودی بود در واقعیات تحقیق کند و بر آن شواهدی بیابد. و این کار را در بیشتر موارد با تکیه بر متون منتشر نشده انجام داد. نویا نخست نشان میدهد که بر خلاف آنچه بلاشر میگوید – و در این گفته نظرگاه فقهای سنی را تکرار میکند – قرائت استعاری و نمادی قرآن (یعنی نه انحصاراً قرائت تحت اللفظی یا تاریخی آن) ابداع متأخر صوفیان نیست، بلکه شواهدی در همان تفسیرهای اولیه دارد... گمان میکنم که این نظریه پل نویا آغاز مرحله مهمی در مطالعات عرفان اسلامی بوده است. شاید من نباید آن را در ردیف دو کتاب بزرگ ماسینیون، «تحقیق» و «مصائب حلاج» بگذارم زیرا در هر حال ماسینیون است که راه را گشوده و بیدرنگ مسئله اساسی را دریافته است. ولی کتاب نویا یکی از دنبالههای ضروری آنها را تشکیل میدهد؛ چه میراثی که از ماسینیون برای ما بر جای مانده است، چیزی عظیم ولی ناتمام است. دقیقاً راههای گشودهای، شهودهایی قطعی و نبوعآساست، ولی نیاز به تصریح و توضیح و تحقیق داشت. آنچه در التهاب و ابهام انجام داده بود، لازم بود که با روش و اندیشهای صاف و روشن ادامه یابد. و به عقیده من نویا توانسته است این کار را به نحو احسن انجام دهد.( پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، مقدمه دانیل ژیماره، ص 14 و ص 15) همچنانکه خود پل نویا در مقدمه کتابش به تمایز این دو روش اشاره کرده میگوید: در این بررسی (واژگان تحلیل عرفانی و زبان نمادین) نمیتوانستیم جز از قرآن آغاز کنیم، زیرا قرآن عناصر بنیادین ادراک دینی جهان را برای ذهن مسلمان فراهم میکند. و اما این بررسی درباره قرآن را میتوان بر دو شیوه انجام داد. شیوه نخست عبارت است از تحلیل قرآن برای شناختن عناصر اولیه زندگی عرفانی در آن و امکاناتی که تأمل در قرآن به مسلمان میدهد تا به حیات دینی فراتر از صرف پیروی از ظواهر شریعت دست یابد. این شیوه که شیوه ماسینیون و آربری و دیگران بوده است... ما روش دیگری برگزیدهایم و آن این است که پاسخ سؤال خود را به جای آنکه مستقیماً در قرآن بجوئیم، از امتی که قرآن را به عنوان کتاب مقدس خود میخواند جویا میشویم، در هر کتابی آن را مییابیم که میجوییم. بنابراین مهم این است که بدانیم امت اسلامی به هنگام قرائت قرآن چه میجوید و چه مییابد. راهی که این روش باید بپیماید درازتر ولی در عوض مطمئنتر است.( پل نویا، همان، ص 7)
پل نویا در این روش نخست به تفسیر مقاتِل (درگذشته 150) پرداخته تا نشان دهد در نیمه اول قرن دوم هجری، مسلمان چگونه قرآن میخواند و با چه روح و روشهایی آن را تفسیر میکرده و از چه زبانی برای توضیح محتوای مذهبی قرآن استفاده میکرده است.( پل نویا، همان، ص 26) وی در تفسیر مقاتل سه روش لفظی، تاریخی و استعاری (تخیلی) را مییابد(همان، ص 28 تا 88) و میگوید: «دریافتیم که قدیمیترین تفسیر اسلامی، تفسیر صرف لفظی نیست. و روش قرائتهای سهگانه مقاتل به او امکان میداده است که سر از زبانی چندوجهی که در عین احتوا بر تفسیر لفظی متوجه تفسیری باطنی نیز هست. این قرائت باطنی هنوز در حال کمون است، زیرا مقاتل همچنان در ظاهر و خارج از متنی زندگی میکند که آن را تفسیر میکند».( همان، ص 179 و تنها یک مورد مقاتل فراتر رفته است. بنگرید به: ص 59) در واقع، وی(همان، ص 129) چنین معتقد است: چندوجهی بودن قرآن که مقاتل بیان کرده بود، زمینهساز تفسیر باطنی میتواند باشد ولی به دلیل نداشتن تجربه عرفانی نتوانسته است از آن استفاده کند. از این رو، پل نویا به حکیم ترمذی اشاره میکند که وی کتاب نام التحصیل [کذا تحصیل ظ] نظائر القرآن دارد. در آن به وجوه معانی قرآن پرداخته و در برابر مقاتل همه را در یک معنای واحد گرد آورده و این کار در پرتو تجربه عرفانی حکیم ترمذی شکل گرفته است. از این رو، به کلام ماسینیون متمسک میشد که گفت: «تعمیق معنی یک کلمه که نتیجه پیشرفت در ذوق عرفانی است». و سپس پل نویا میگوید: «دقیقاً همین پدیده «تجربه درونی» است که علت اختلاف میان تفسیر مقاتل و تفسیر حکیم ترمذی را تشکیل میدهد».
پس از آن، وی بیدرنگ به تفسیر امام صادق (علیه السلام) (شهادت 148) که در دست صوفیان بوده است، میپردازد.( همان، ص 128 تا 178) تا در برابر تفسیرِ در سطح مانده مقاتل در نیمه نخست قرن دوم، تفسیر باطنی ژرفی را فرا روی نهد که در همان دوران، زمینهساز پدید آمدن واژگان و اصطلاحات تحلیل عارفانه صوفیان گشته است.( همان ص 128 تا 178)
تفسیر امام صادق (علیه السلام) را سلمی (درگذشته 412) به نقل از ابن عطاء (درگذشته 309) در حقائق التفسیر آورده است که پل نویا این تفسیر را از لابلای حقائق التفسیر درآورده(این تفسیر به طور مستقل در مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمی، ج 1، ص 21 تا 230 آمده است) و به طور مستقل چاپ کرده است. هر چند کلمات دیگری از امام صادق (علیه السلام) با این سبک در تهذیب الاسرار اثر خرگوشی و عرائس البیان تألیف روزبهان بقلی آمده است.( پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 130)
به گفته ماسینیون، پس از فضیل بن عیاض (درگذشته 187)، ذوالنون مصری (درگذشته 245) نخستین کسی است که از این تفسیر، یاد کرده است. و به سبب آنکه ذوالنون مصری از آن نقل کرده است، اعتبار نظرگیری دارد.( مجموعه آثار ابو عبدالرحمن سلمی، ج 1، ص 9 و ص 10 و برای توضیح بیشتر بنگرید به لوئی ماسینیون، سخن انا الحق و عرفان حلاج، ص 245 و ایضاً پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 130) و نیز گفته است هر چند صحت انتساب این تفسیر به امام دشوار است، ولی با نظر به وجود مقارنههای عقیدتی آشکار میان پارهای از عبارات این تفسیر عرفانی و قطعاتی از سخنان امام جعفر صادق (علیه السلام) که امامیه درست آیین و غلات شیعه (نصیریه و دروزیه) به طور مستقل ذکر کردهاند، نمیتوان پیشاپیش انتساب آنها را به امام صادق (علیه السلام) رد کرد.( همان، ص 10 و تفسیر قرآنی، ص 130)
پل نویا میگوید: «از اتفاق نیک، تفسیر کاملی را که به نام امام جعفر صادق (علیه السلام) بر دست محمد بن ابراهیم نعمانی (328/940) شاگرد کلینی فراهم آمده است، در دست داریم. این تفسیر را که دست کم دو نسخه (یکی در بانکیپور شماره 1460 – و دیگری در استانبول نافذ پاشا 65)( سلیمان آتش در کتاب مکتب تفسیری اشاری ص 43 گزارشی از این نسخه و سلسله سند آن داده است) از آن موجود است، میتوان همتای شیعی نسخه ابن عطا دانست که سلمی آن را در تفسیر خود حفظ کرده است. اما با مقایسه این دو نسخه با یکدیگر عملاً به بیش از چند مقارنه معدود عقیدتی که ماسینیون به آنها اشاره میکند برمیخوریم و درمییابیم که با اثری واحد سر و کار داریم، با الهامی واحد، سبکی واحد و حتی محتوای روحانی واحد. حتی از آن مهمتر در هر دو جملاتی با الفاظ یکسان مییابیم ولی در آنها اختلافات محتوایی مهمی نیز هست که حاکی از انتقال آنها از دو منبع متفاوت است... با این همه نشان میدهد که این تفسیر منسوب به امام برساخته صوفیان اهل سنت نیست... وانگهی در دوره پیش از فضیل بن عیاض و ذوالنون مصری نمیتوان صوفیی یافت که قادر به ساختن و پرداختن تفسیری با چنین غنا و عمق روحی بر قرآن باشد.
در هر حال، منشأ تاریخی منسوب به امام صادق (علیه السلام) هر چه باشد، یک نکته از نظر تاریخ تصوف مسلم است و در اینجا همین نکته است که مورد توجه ماست و آن اینکه ورود این تفسیر به جهان تصوف در زمانی واقع میشود که تعالیم عرفانی سنی شکل میگیرد و واژگان فنی صوفیانهای بوجود میآید. بنابراین این تفسیر تأثیری قطعی داشته است. در واقع یکی از قدیمیترین شواهد قرائت استنباطی [تفسیر باطنی] یا تجربی قرآن است که ما در جستجوی سرچشمههای آنیم».( تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 131)
پل نویا در تفسیر امام صادق (علیه السلام) بیشترین اصطلاحات و واژگان عرفانی مرسوم در سده سوم و تحلیلهای مربوط به آن را مییابد.( پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 132 تا 156، به ویژه در پایان اصطلاحات را لیست کرده است، ص 157 تا 178) و در حقیقت، تصحیحی بر کار ماسینیون است که در حلاج کمی اغراق کرده بود.( پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 12 و ص 150 نیز مقدمه دانیل ژیماره، ص 15) وی آموزههایی همچون معرفت و درجات مقامات و محبت و انس و ذکر و قرب و قلب و هواجس و فنا و بقاء و نور ازلیِ محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم) و حق و سرّ و شهود و صعق و لقاء و یقین و بسیاری از واژگان مرسوم در سده سوم و تحلیلهای ناب عرفانی(به عنوان نمونه پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 148 در تفسیر فلّما اتاها نودی یا موسی انی انا ربک، که پل نویا در ص 149 درباره آن میگوید: ما در اینجا نه تنها با یکی از کهنترین تحلیلهای تجربه عرفانی بلکه علاوه بر آن با یکی از روشنبینانهترین آنها سر و کار داریم.) را در این تفسیر یافته است.
از این رو، پل نویا میگوید: «تجربه روحانی مفسر را از قرائت خطی یا طولی به قرائت مبتنی بر دروننگری یا استنباطی میبرد که قدیمترین نمونه آن را میتوان در تفسیر امام جعفر صادق (علیه السلام) یافت. و ما تفسیر امام صادق (علیه السلام) را به تفصیل در بخش دوم همین فصل بررسی میکنیم؛ تنها نه به این دلیل که این تفسیر تأثیر بسیاری در محافل صوفیانه داشته است، بلکه علاوه بر آن به سبب آنکه نشانه آغاز تکون زبان عرفانی است که به وضوح میتوان آن را باز شناخت».( تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 8 و ایضاً ص 156 و ص 180)
ناگفته نماند صوفیان سدههای نخستین بیشترین تأثیر را بعد از قرآن کریم از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین و امام صادق (علیه السلام) گرفتهاند. صوفیان هم در علم حروف (علم جعفر) همچنانکه محیالدین و دیگران گفتهاند(بنگرید به پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 136 و ایضاً سلیمان آتش، مکتب تفسیر اشاری؛ و ایضاً بنگرید قندوزی، ینابیع المودة، باب 69، به نقل از الدرر المکنون و الجوهر المصون اثر شیخ اکبر محیالدین) و هم در تفسیر باطنی و به طور کلی در آموزههای عرفانی خود را وامدار امام صادق (علیه السلام) میدانند. و به لحاظ تاریخی چنین تأثیری را مییابیم؛ لذا صوفیان سدههای نخستین به اهمیت کلمات امام صادق (علیه السلام) در بسط و استوارسازی عرفان پی بردند.
از این رو، میبینیم عطار در تذکرة الاولیاء کتابش را با نام مبارک امام صادق (علیه السلام) آغاز میکند و میگوید: «اما به سبب تبرک به صادق – رضی الله عنه – ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است. و چون از اهل بیت بیشتر سخن طریقت او گفته است و روایت از او بیش آمد، کلمهیی چند از آن حضرت بیارم که ایشان همه یکیاند، چون ذکر او کرده آمد، ذکر همه بود. نبینی که قومی که مذهب او دارند، مذهب دوازده امام دارند؟ یعنی یکی دوازده است و دوازده یکی. اگر تنها صفت او گویم به زبان عبارت من راست نیاید که در جمله علوم و اشارات و عبارات بیتکلّف به کمال بود و قدوه جمله مشایخ بود و اعتماد همه بر او... هم در تصنیف اسرار حقائق خطیر بود، هم در لطایف اسرار تنزیل و تفسیر».( تذکرة الاولیاء، ص 12) همچنانکه قندوزی در کتاب ینابیع مودة، باب 65، به نقل از خواجه پارسا در فصل الخطاب چنین میگوید: «قال الشیخ ابو عبدالرحمن السلمی النیشابوری فی کتابه تاریخ مشایخ الصوفیه: قال الشیخ جنید (ره) انّ امیر المؤمنین علیاً رضی الله عنه لو تفرغ الینا عین الحروب لوصل الینا من هذا العلم ما الا یقوم له القلوب. و قال ایضاً: صاحبنا فی هذا الأمر الذی اشار الی ما تضهنة القلوب و او ما الی حقایقه بعد نبینا (صلی الله علیه و آله و سلم) علی بن ابی طالب. و جعفر الصادق رضی الله عنه فاق جمیع اقرانه من اهل بیته».( قندوزی، ینابیع المودة، ج 3، ص 147؛ تحقیق: سید علی جمال اشرف الحسینی، الناشر: دارالاسوة للطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1416 و ایضاً بنگرید به خواجه محمد پارسا، فصل الخطاب، ص 534؛ تصحیح و تعلیق جلیل مسگرنژاد، مرکز نشر دانشگاهی؛ ایضاً بنگرید ابو نصر سراج، اللمع، ص 224) بیان شیخ الطائفه جنید بغدادی و سلمی در آن عصر خود گواه استواری بر این معنا خواهد بود.
باری، پل نویا پس از آنکه به تفصیل درباره کیفیت تکون زبان و تحلیل عرفانی توسط تفسیر امام صادق (علیه السلام) که در واقع به تعبیر او تلاقی تجربه عرفانی و نص قرآنی است، سخن گفت، نتیجه میگیرد اساساً تصوف اسلامی از تأمل و تدبر در قرآن و تفسیر باطنی آن سرچشمه گرفته است. از این رو تصوف، اصالت جبلی اسلامی دارد.
وی سپس به مراحل بعدی تصوف اسلامی اشاره میکند که در پی تفسیر باطنی زبان غنیای ایجاد شد و از آن پس صوفیه از آن برای بیان تجارب معنوی خود استفاده کردهاند. وی میگوید: «مرحلهای که در آن عرفان پس از آنکه زبان قرآنی را جذب و از آنِ خود میکند دیگر مفسر واژگان قرآنی نیست، بلکه مفسر تجربه خاص خویش و زبان این تجربه است».( پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 180) وی در این مرحله به کتابها و سخنان ابو سعید خراز (درگذشته 297) توسل میجوید که در نوع خود تحلیل بسیار پیشرفتهای از عرفان را به نمایش میگذارد.( پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 180) شخصیتی که مشایخ آن دوران از آن به بزرگی و عظمت یاد کردهاند.
پل نویا در پایان با تحلیل دقیق و صبورانه واژگان عرفانی خرّاز در آثارش چنین نتیجه میگیرد: «البته صوفیان بزرگ صدر اسلام الفاظ نوی به کار میبردند که آنها را از منابعی سوای قرآن میگرفتند، ولی این امر غالب نیست. در مجموعه الفاظی که خرّاز تحلیل کرده است، تقریباً تمامی الفاظ مأخوذ از قرآن و شریعت است. و آنچه اصیل است، باز به قول ماسینیون «قصد اساسی یعنی معنی تازه است که در عین حال معنی اولیه نیز هست».( همان، ص 266)
سپس پل نویا به مجازها و استعارهها و نمادها و تمثیلهای عرفانی میپردازد. و در این زمینه نیز اثبات میکند بیشترین تأثیر را عرفای سدههای نخستین از قرآن گرفتهاند. وی به ابوالحسن نوری (درگذشته 295) و پس از آن به نِفَّری (درگذشته نیمه دوم قرن چهارم) اشاره کرده و به تفصیل(همان، ص 269 تا ص 342) در این باره استدلال میکند.
پل نویا با این روش که با صبر و حوصله و دقت همراه بود، خاستگاه اسلامی عرفان را به ویژه سدههای نخستین عرفان اسلامی که سدههای پس از آن وامدار آنند، به روشنی تثبیت نمود. این روش قابل عرضه به همگان است و در جنبه اثبات خاستگاه اسلامی تصوف بسیار بسنده و رضایتبخش است که از این پس محققان به اهمیت کار پل نویا و اعتبار بینظیر آن اعتراف کردهاند.( به عنوان نمونه آن ماری شیمل، ابعاد عرفانی اسلامی، ص 71؛ و دانیل ژیماره، در مقدمه کتاب تفسیر قرآنی و زبان عرفانی، ص 15)
منابع :
· یزدان پناه– سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)