از شاگردان احمد غزالی است. به لحاظ آثاری که از ایشان باقی مانده است، شخصیت مهمی محسوب میشود. صبغه کارش فلسفه است اما در عین حال عرفان را قبول کرده است. کتاب تمهیدات و زبده الحقائق از او میباشد. ایشان هم مانند شیخ اشراق به شهادت رسیده است. (یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره))
نام او عبداله و نام پدرش محمد است؛ البته در هیچ یک از آثارش به نام خود اشاره ای نکرده، بلکه خود را قاضی یا عین القضات نامیده است. کنیهی او «ابوالمعالی» و لقبش «عین القضات» است؛ اما از تاریخ و چگونگی این عنوان که به او داده شده و همچنین اشتغال وی به شغل قضاوت، هیچ گونه اطلاعی در دست نیست.
زادگاه او همدان بوده ، در آنجا اقامت داشته و پدرش نیز در همانجا به دنیا آمده است. شهرت او به « میانجی » به سبب نسبتی است که جدش بدان مشهور بوده است ؛ زیرا اجداد او اهل میانه بوده اند. البته وی در نوشتههای خود به نسبت «میانجی» اشاره نکرده، بلکه خویشتن را «همدانی» خوانده است.
زمان تولد او را به احتمال قوی، میتوان سال چهار صد و نود و دو هجری قمری دانست و با توجه به اینکه شهادت وی، در سال ۵۲۵ هجری قمری اتفاق افتاده و در آن هنگام سی و سه سال داشته است ؛ پس تاریخ ولادت او، همان تاریخ مذکور است.
تقریباً همهی تذکرهها او را عبداله پسر محمد خواندهاند، هر چند وی در دو جا در تمهیدات، خود را محمد نامیده است: «شیخ ما یک روز نماز میکرد و به وقت نیت میگفت: کافر شدم و زنار بر خود بستم «الله اکبر» چون از نماز فارغ شد، گفت: ای محمد تو هنوز به میانهی عبودیت نرسیدهای، به پرده آن نور سیاه که پردهدار « فَبِعِزَّتِکَ لَاُغوِینهم اجمعین » تو را راه ندادند، باش تا آن جا رسی»
«وقتی پیرم گفت – قدس الله روحه – که: ای محمد هفتصد بار مصطفی ( ص ) را دیدهام و پنداشته بودم که او را میبینم، امروز معلوم شد که خود را دیده بودم.»
در برخی منابع به کنیه ی ابوالفضایل با عبارت: « ابوالفضایل عبدالله بن محمد المیانجی » معروف است.« میانجی » یا « المیانجی » منسوب به میانه، نسبتی است که تقریباً بیشتر منابع به او داده اند. عین القضات به هر نامی که منسوب باشد، در تمهیدات خود را « قاضی همدان » می خواند: « زنهار تا پنداری که قاضی می گوید که: « کفر » نیک است و اسلام، چنان نیست. حاشا و کلا مدح کفر نمی گویم...»
در چند جا نیز خویش را عین القضات می داند: « کامل الدوله والدین نبشته بود گفت که: در شهر میگویند که عین القضات، دعوی خدائی میکند و به قتل من فتوا میدهند. ای دوست ! اگر از تو نیز فتوا خواهند، تو نیز فتوا میده.»
استاد، دوست و شیخ عین القضات، احمد غزالی، نیز در نامهای که برای وی مینویسد، او را به صراحت عین القضات می خواند...
در خصوص مذهب و روش عین القضات، توجه کمتری شده است و شاید نمونهی سخنان به ظاهر کفرآمیزی که در گفتههای او و « حلاج » و ... وجود داشت، بهانهای برای متهم کردن او بود و این حقیقتی که بزرگان تصوف، در دل داشته اند، و دشواری بیان آن کلمات و منافی بودن آن با مصلحت روزگار، باعث شده است تا سرانجام جان بر سر این کار بگذارند .
«سبکی» او را از شافعیان شمرده، و از نوشتههای وی نیز میتوان این مطلب را فهمید. مردم عادی و اهل ظاهر و مخالفان، او را به بی دینی و حلولی بودن، و دعوی نبوت و الوهیت، متهم کرده اند که این نیز برخاسته از سخنان خود اوست:
«آخر شنیدهای که هر که با کافران نشیند، کافر شود؟ اگر صحبت من تو را هیچ اثری نکردی، جز آنکه اگر چه حلولی معنوی نباشی، باری حلولی مجازی باش؛ چه گویی! آنها که مرا بی دین میدانند، و تو بر دین من میباشی ! چه میگویی؟ تو نیز بیدین نباشی، ایشان را معذور دار «قُل الله ثُمَّ ذَرهُم».
و آنجا که شرح ارکان پنج گانهی اسلامی(شهادت، نماز، زکات، صوم، حج ) میدهد، همه جا و همه چیز را قبله میداند و نماز را به صبح و شب اختصاص نمیدهد. بنابراین میگوید:
«دریغا از دست راهزنان روزگار، عالمان با جهل، طفلان نارسیده، که این را از نمط و حساب حلول شمرند ؛ جانم فدای خاک قدم چنین حلولی باد!»
از آنچه پیداست و به چشم میخورد، گمان میرود که به ظواهر شریعت نیز چندان توجه و اعتنایی نمیکرده و برای رسیدن به وحدت و یگانگی، طاعت و معصیت را یکی میدانسته است و شاید که همین سخنان شطح گونهی او، مرگی زود رس و شهادتی آنچنانی را برایش به ارمغان آورده است.
در کوی خرابات چه درویش و چه شاه در راه یگانگی چه طاعت چه گناه
بر کنگره عرش چه خورشید و چه ماه رخسار قلندری چه روشن چه سیاه
در این باره، همچنین در تمهید دهم _ که بحث در خصوص اصل و حقیقت آسمان و زمین است و اینکه اصل این حقیقت، نور حضرت محمد (ص) و ابلیس است _ به برداشته شدن قلم امر و تکلیف از آدمیسخن میگوید و امر و تکلیف را متعلق به قالب میداند، که اگر کسی از صفات بشری پاک شد، دیگر تکلیف نیز از او ساقط میشود.
به علم کلام علاقه فراوانی داشت و همین شدت علاقه و اشتیاق، او را کمک کرد تا اینکه در سن بیست و یک سالگی کتابی در علم کلام نوشت که شامل بحث دقیقی درباره ی «بعث» و «نبوت» بود - اگر چه این علم نتوانست او را سیراب کند و حتی سرگردانتر نیز گردانید - این فراگیری علم کلام و آشقتگی ذهنی او، باعث بر هم زدن اساس اندیشه مذهبی او شده بود و پریشانی و سرگشتگی را برایش به دنبال داشت و سرانجام خود را از آن مهلکه رهانید.
عین القضات درباره ی « ابلیس » عقایدی دارد و در آثارخویش به ویژه «تمهیدات» و «نامه ها» - ولو به ظاهر - از او دفاع میکند و در تمهید نهم و دهم از « تمهیدات » این عقاید را بیشتر بیان میدارد، و در نامهی یازدهم، که به دوستی عزیز میفرستد، چنین بیان میدارد :
«جوانمردا ! اگر « وَ کلَّمَ الله موسی تَکلیماً » کمال است، پس ابلیس را از این کمال هست. تو چه دانی که ابلیس کیست؟ آنجا که ابلیس هست، تو را راه نیست؛ اگر وقتی برسی، نقش سراپرده ی او این است:
هم جور کشم بتا و هم بستیزم
با مهر تو مهر دگری نامیزم
جانی دارم که بار عشق توکشد
تا در سر کار تو شود، نگریزم
این شیوه ی تفکر او، بدون شک، ریشه در اندیشه های مرادو پیر و مصاحب وی (احمد غزالی) دارد که او لقب « سیّد الموحدین » را به ابلیس داده بود، و گفته بود : «شیطان گرچه ملعون و سرافکنده شد، ولی باز هم در فداکاری و از خود گذشتگی، سرور عاشقان بود.»
البته توجه و نگرش به ابلیس که در آثار عین القضات، نمود بیشتری دارد، در آثار کسانی چون « احمد غزالی »، « میبدی » و . . . نیز به چشم میخورد .
قاضی همدان، راه رسیدن به مطلوب را عشق و معشوق پرستی، و آزاد بودن از هر حد و قیدی دانسته و بدین سبب، بیانات او از حدود فهم عامه تجاوز کرده و مظنه اتهام گردیده است.
نسبت به سماع روی خوش داشته و گاهی _ آنگونه که خود ذکر میکند _ « احمد غزالی » نیز به قصد شرکت در مجالس سماع و رقص متصوفه، از قزوین به همدان سفر میکرده است ؛ عین القضات این مطلب را در « تمهیدات » اینگونه مینویسد :
«دانم که شنیده باشی این حکایت : شبی من و پدرم و جماعتی از ائمه ی شهر ما، حاضر بودیم، در خانه مقدم صوفی ؛ رقص میکردیم و ابوسعید ترمذی، بیتکی میگفت:پدرم در بنگریست، پس گفت : خواجه امام « احمد غزالی » را دیدم که با ما رقص میکرد، و لباس او چنین و چنان بود و نشان میداد».
آثار عین القضات همدانی
1- زبده الحقایق: کتابی است فلسفی که راجع به حقیقت ذات خدا و صفات او و حقیقت نبوت و روز رستاخیز و احوال روح پیش از حلول در بدن و بعد از مفارقت آن، نوشته شده است.
2 - مکتوبات : مجموعه نامه هایی است که به مریدان خود نوشته است که تعداد آنها کاملاً معلوم نیست. یک نسخة خطی این کتاب در یکی از کتابخانههای استانبول شامل ۱۲۷مکتوب است و در نسخه ای دیگر ۶۷ مکتوب و در سایر نسخه ها تعداد مکتوبات بین این دو رقم ذکر شده است . مطالب مکتوبات اغلب مربوط به مسائل فلسفی مانند واجب و ممکن و حادث و... و اصول عرفانی مانند عشق و فنا و سلوک و شرح احادیث و آیات قرآنی است.
در مکتوبات از مطالب فلسفی و سیر و سلوک، مفصل تر و عمیق تر از تمهیدات بحث شده و نیز اطلاعاتی دربارة زندگی شخصی عین القضات به دست میدهد. این نامه ها بین سالهای ۵۱۷ تا ۵۲۵ نوشته شده است.
3 - تمهیدات : در این کتاب تنها از عرفان محض گفتگو شده است . وی تجارب روحی خود را برای وصول به محبوب و فنا در معشوق بیان مینماید . از تقسیم بندی این کتاب به ده تمهید روشن میشود که وی قصد تألیف کتابی داشته است؛ ولی وسعت مطالب او را بر آن داشته تا رووس مطالب را بیان دارد. این کتاب در سال ۵۲۱ تدوین گردیده است.
4 - شکوی الغریب: رسالهای است به زبان عربی که عین القضات در سی و سه سالگی هنگامیکه در زندان بغداد اسیر بوده برای دفاع از خود نوشته است.
5 - شرح کلمات قصار باباطاهر: این کتاب که به زبان عربی نوشته شده، در حقیقت فرهنگ ساده ای از لغات و اصطلاحات متصوفه میباشد و در تفسیر لغات به معنی ظاهری اکتفا شده است.
آثار فارسی عین القضات، به جز رساله لوایح، به نثر مرسل و ساده بوده و در حقیقت، به زبان محاورة آن عصر تحریر یافته است و اصولاً شیفتگی و سوختگی عین القضات و عدم توجه وی به عبارات و الفاظ، نوشتههای اورا از هر تکلفی دور ساخته است. در آثار وی تصنعات و تکلفات منشیانه دیده نمیشود و در تجزیه و تحلیل مطالب، غامض ترین مسائل و رموز عرفان را غالباً همانند دیگر عارفان، با مثالی ساده و روشن بیان میدارد.
اشعار عین القضات اغلب، رباعی بوده، به مقدار کمی نیز قصیده و غزل است که عموماً در خلال نثر و برای تکمیل معنی و مفهوم آن به کار رفته است .
عزیز الدین از مستوفیان سلاجقه با عین القضات، دوستی کامل داشت؛ از سوی دیگر عزیز الدین به دشمنی با ابوالقاسم درگزینی وزیر سلطان محمود بن محمود و سلطان سنجر برخاست.
وزیر اخیر که بسیاری از رجال و بزرگان علم را به حیله و تزویر نابود کرده و خود نیز در پایان به پاداش اعمال زشت خویش به دار کشیده شد، نقشه قتل عین القضات را طرح کرد و با دستهای از عوام الناس- که حسودان و بدخواهان عین القضات بودند- توطئه چید و محضری ترتیب داد و وی را به کفر و دعوی الوهیت متهم کرد و فقها نیز به قتل این جوان دانشمند فتوی دادند، پس وی را مقید به بغداد فرستادند.
قاضی، مدتی در بغداد زندانی بود و در همین زندان رساله معروف «شکوی الغریب عن الاوطان الی علماء البلدان» را به زبان عربی، خطاب به علمای عصر نوشت و در آن که مشحون از نکات عرفانی و فلسفی است، اتهاماتی را که به وی نسبت داده بودند، رد کرد و به برخی شبهات نیز پاسخ گفت. وی را از بغداد، مجددا به همدان بازگردانیدند و در شب ۷ جمادی الآخر ۵۲۵ ق، برابر با ۵۰۹ ش، بر در مدرسهای که ظاهرا محل تدریس او بود، بر دار کردند و سپس جسدش را با نفت و بوریا آتش زدند.
منابع :
- احوال و آثار عین القضات، رحیم فرمنش، انتشارات مولا، چاپ تهران ۱۳۶۰
- از همدان تا صلیب، مصطفی عالی پور، انتشارات تیرگان، چاپ اول، تهران ۱۳۸۰
- برگزیده آثار عین القضات همدانی، م.کاظم کهدویی و یداله شکیبا فر، انتشارات حانه کتاب یزد، چاپ اول ۱۳۷۳
- تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح اله صفا، انتشارات فردوس، چاپ دهم، تهران ۱۳۶۹
- تاریخ سلسله ی سلجوقی ( زبده النصره و نخبه العصره )، فتح بن علی بنداری اصفهانی، ترجمه ی م.حسین جلیلی، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، چاپ [؟] ۱۳۵۶
- تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی، سعید نفیسی، ج1 و2، انتشارات فروغی، چاپ دوم، ۱۳۶۳
- تمهیدات، عین القضات همدانی، به تصحیح عفیف عسیران، انتشارات منوچهری، چاپ ششم، تهران ۱۳۸۱
- جستجو در تصوف ایران، عبدالحسین زرین کوب، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم، تهران ۱۳۷۶
- دفاعیات ( ترجمه شکوی الغریب )، عین القضات همدانی، ترجمه قاسم انصاری، انتشارات منوچهری، دی ۱۳۶۰
- راحه الصدور و آیه السرور در تاریخ آل سلجوق، محمد بن علی بن سلیمان راوندی، تصحیح محمد اقبال، انتشارات امیرکبیر، چاپ دوم، تهران ۱۳۶۴
- زبده الحقایق، عین القضات همدانی، تصحیح عفیف عسیران، نشر دانشگاه تهران ( بی تا )
- عین القضات و استادان او، نصراله پورجوادی، انتشارات اساطیر، چاپ اول، تهران ۱۳۷۴
- ققنوس در باران، احمد شاملو، انتشارات نیل، چاپ [؟]، تهران ۱۳۴۵
- مجموعه آثار فارسی، احمد غزالی، به اهتمام احمد مجاهد، مؤسسه انتشارات وچاپ دانشگاه تهران، تیر ۱۳۵۸
- معجم البلدان، شهاب الدین ابی عبداله یاقوت بن عبداله الحموی الرومیالبغدادی، تصحیح م.امین خانجی، طبع بمطبعه السعاده بجوار دیوان محافظه مصر لصاحبها محمد اسماعیل، ج ۲ و۸، چاپ اول
- نامه ها، ج ۱، عین القضات همدانی، انتشارات منوچهری زوار، چاپ دوم، ۱۳۶۲
- نامه ها، ج ۲، عین اقضات همدانی، نشر بنیاد فرهنگ ایران، به اهتمام علی نقی منزوی و عفیف عسیران، چاپ [؟]، ( بی تا )
- نامه ها، ج ۳، عین القضات همدانی، تصحیح علی نقی منزوی، انتشارات اساطیر، چاپ اول، ۱۳۷۷
- نزهه الارواح و روضه الافراح (تاریخ حکما )، ترجمه مقصود علی نبریزی، شرکت انتشارات علمیو فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۵
- نفحات الانس، عبدالحمن بن محمد جامی، تصحیح مهدی توحیدی پور، نشر کتاب فروشی سعدی، چاپ دوم، زمستان ۱۳۶
- هفته نامه ی هکمتانه، نشریه ی داخلی، شماره ی ۳، اسفند ۱۳۶۹
- روزنامه ی محراب، سال پنجم، شماره ی ۱۱۳، اردیبهشت ۱۳۷۱
- مجله وحید، شماره ششم، سال ششم، خرداد ماه ۱۳۴۸، شماره مسلسل ۶۶، صاحب امتیاز و مدیر مسؤول سیف اله وحیدنیا