پس از ملاصدرا آسانتر مىتوان ادعا کرد که اکثر مسائل مهم، مثل توحید و فروعات آن از قبیل توحید افعالى، توحید صفاتى و توحید ذاتى و موارد مشابه، و در بحثهاى معاد، اصل حقیقت معاد، برزخ و مراحل قیامت، با متون دینى سازگارند. ولى بایسته است که در حوزه متون دینى تلاشهاى فنى جدى و منضبطى صورت گیرد تا چنانچه متون دینى را کنار هم بگذاریم، بتوان فىالجمله مسائل معاد، برزخ و قیامت را از آن استنباط کرد. بنده معتقدم باید تمام متون دینى با شکل فنى کنار هم چیده شود؛ مانند همان کارى که در فقه انجام مىدهیم. گاهى بیست یا سى حدیث داریم که از جهاتى تعارض بدوى دارند. در فقه، این احادیث را کنار هم قرار مىدهیم، و رفته رفته به یک نتیجه کلى مىرسیم. این کار را باید در متون دینى نیز انجام دهیم. بخشهایى از این کار را ملاصدرا آغاز کرد، و در مفاتیحالغیب روش درست فهم متون دینى را ارائه داد؛ علامه طباطبایى نیز در المیزان و دیگر آثار خود در این زمینه کارهاى فنىاى ارائه داد. اگر این مسیر را ادامه دهیم و تلاش مستمر و همهجانبهاى درباره فهم متون دینى داشته باشیم، به لحاظ فنى آسانتر مىتوان قضاوت کرد که آیا مثلاً بحث وحدت شخصى با قرآن و روایات سازگارى دارد یا نه، و در آن صورت، تقارب اینها را آسانتر مىتوان اثبات کرد. اگر بتوان فهم منضبط از دین را درست، مستمر و همهجانبه انجام داد، اثبات آن براى دیگران آسانتر خواهد بود. به گمان بنده در عمده مسائل، مانند وحدت شخصى، توحید، چیستى نظام هستى، انسان کامل و معاد، ملاصدرا تلاش خوبى کرده و توانسته است به حرف دین برسد، و عرفا و فلاسفه نیز چنین تلاشى کردهاند تا به حرف دین برسند، ولى میزان توفیق ملاصدرا یقیناً بیش از فیلسوفان پیش از اوست.
اینکه در عرفان اختلاف کمترى به چشم مىخورد ولى در فلسفه اختلاف آرا فراوان است، باید گفت ما فلسفه را به مثابه یک سیر نگاه مىکنیم، تا بر این اختلافات غلبه یابیم. در فلسفه اسلامى روح مشترکى وجود دارد که آهسته آهسته شکل مىگیرد و به جایى مىرسد که شکوفا مىشود. این حرکت از بوعلى آغاز، و در فلسفه شیخ اشراق بیشتر پرورده مىشود، و در فلسفه ملاصدرا به غناى کامل مىرسد؛ فلسفهاى که به منزله دستگاهى بسیار غنى قابل عرضه است. از این روى، گرچه اختلافات وجود دارد، مىتوان به منزله یک سیر بدان نگریست.
اختلافات در هر فنى، حتى در عرفان و فهم شریعت، وجود دارد. مثلاً خود عرفا گفتهاند برخى شهودات، نسبى است؛ شهوداتى که همه متن واقع را آنگونه که هست، نمىبیند؛ یعنى به مرحله اى از مراحل وجودى مىرسد، نه به مرحله عالى آن. وقتى به مرحله عالى نرسید، گزارشهایش در همان حد ارزش دارد، و مراحل بالاتر، که مىتواند این شهود را در افق برترى تفسیر و تحلیل کند، در این شهود وجود ندارد. از این روى، اختلافاتى رخ مىنماید و عرفا نیز با اختلافات سر و کار دارند. بنابراین هر فنى براى خود اختلافاتى دارد ولى آن علم را از علم بودن نمىاندازد. مهم این است که به منزله سیر و روند خاص، مجموعه نتایجى به دست آید. در سنت صدرایى به این نتایج دست یافتند. در بحث تجلى و علیت ملاصدرا بر آنست که علیت به تجلى باز مىگردد و بحث وحدت شخصیه را پذیرفتند. این موضوع، هم با عرفان مىسازد و هم با دین. ادعاى ما این است که در کار فلسفى، باید روش عقلى را به کار برد و اثبات کرد که فلان گزاره درست است و گزاره مقابل نادرست. در مورد متن دینى نیز چنین نیست که دین توده مبهمى باشد و هر کسى به هر گونهاى بتواند آن را فهم کند و بخش اعظم متن دینى مربوط به مباحث اصلى گویا، مبین و آشکار است و مىتواند خودش را نشان دهد. اگر کسى روش منضبط را اعمال کند، مىتواند به بسیارى از حقایق و معارف دینى و به هستىشناسى دینى دست یابد. روشهایى در ارتباط با صراحت، ظهور و مراتب بین ظهور و صراحت وجود دارد که چگونه مىتوان این کیفیت را غنا بخشید و چگونه مىتوان آسانتر به متون دینى دست یافت. اگر کسى روش منضبط را اجرا کند، احتمالاً اکثر مباحث اصلى به دست مىآید. اکثر این اختلافات مانند فهمهاى مختلف حکیم و متکلم و محدث ـ بهطور عمده براى این است که برخى روش منضبط را در متون دینى رعایت نمىکنند، و اصول و قواعد حاکم بر فهم معارف را به کار نمىبندند. از اینروى، باید کارهاى فنى، مانند آنچه در علم فقه بر اساس ضوابط اصولى انجام مىشود، صورت گیرد.
برخى افراد به صرف دیدن یک روایت یا یک آیه، بدون در نظر گرفتن آیات دیگر و مباحث موضوعى مشابه، و اعمال روشى منضبط، آنچه را فهمیدهاند به دین نسبت مىدهند و بعد توقع دارند هر چه از آن متن مىفهمند، دیگران بپذیرند. همچنان که اگر یک دسته روایات را به یک نفر بدهید و روایات دیگرى را که باید معاضد آن باشد در اختیار وى نگذارید، طبیعتاً در همین حد مىتواند نظر بدهد که حکم خدا این است؛ ولى اگر فهمْ منضبط باشد، اختلافات در حدى پذیرفتنى است. البته بعضى از مسائل به صورت مسلم در مىآید و مىشود به آن اکتفا، و هستىشناسى دینى را ثابت کرد.
منابع :
- یزدان پناه، یدالله - دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)