عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۴۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شخصیت های عرفان نظری» ثبت شده است

فخرالدین ابراهیم بن بزرگ مهر بن عبدالغفار جوالقی همدانی، متخلص به عراقی یکی از بزرگترین شاعران غزل سرای ایران و یکی از عارفان بزرگ این دیار است. وی در سال 610 هجری در روستای کمجان یا کمیجان در ناحیه اعلم یا المر در میان همدان و اراک که در 86 کیلومتری هر دو شهر است، ولادت یافته است. در جوانی (هفده سالگی) شور تصوف در او پدید آمد و به همراهی چند تن از درویشان از همدان آهنگ هندوستان کرد (627 هجری) و در مولتان جزو شاگردان شیخ بهاءالدین زکریا مولتانی، عارف معروف قرن ششم جای گرفت و بیست و دو سال در خدمت او ماند و دختر او را بزنی گرفت.

پس از مرگ وی، جانشینش شد، ولی چون مریدان دیگر زیر بار اطاعت او نرفتند، از هندوستان به مکه و مدینه رفت و از آنجا گذارش به بلاد روم افتاد و در شهر قونیه به خدمت صدرالدین قونوی رسید؛ و کتاب فصوص الحکم محیی الدین ابن العربی را که معروف ترین کتاب تصوف در آن زمان بود نزد وی درس خواند؛ و در آن دیار معروف شد تا بحدی که معین الدین پروانه، حکمران آن دیار مجذوب وی گشت و برای او در شهر توقات خانقاهی ساخت. 

پس از مرگ معین الدین وی از روم هجرت کرد و به شام و مصر رفت و شیخ الشیوخ مصر شد. سرانجام در هشتم ذیقعده سال 688 هجری در دمشق زندگی را بدرود گفت و در صالحیه نزدیک قبر محیی الدین ابن العربی مدفون گردید.

فخرالدین ابراهیم عراقی همدانی یکی از شاعران استاد ایرانی است که غزل عارفانه را بسیار لطیف و طرب انگیز و سوزناک سروده است و شعر او وجد و شور خاصی دارد و در منتها درجه زیبایی غزل عارفانه است. دیوان قصاید و غزلیات او شامل چهار هزار و هشتصد بیت در دست است، و به جز آن منظومه ای بر وزن حدیقه سنایی به اسم "عشاق نامه" یا "ده نامه" برای شمس الدین صاحب دیوان سروده است.

در نثر فارسی کتاب بسیار معروفی در تصوف تألیف کرده است به اسم "لمعات" که در نهایت شور و لطف نوشته و انشای عاشقانه بسیار لطیفی دارد و آن را پس از درس خواندن نزد صدرالدین قونوی نوشته و به استاد خود نموده و از او اجازه انتشار گرفته است.  این کتاب از بهترین آثار متصوفه در زبان فارسی است، و شرح های متعدد بر آن نوشته اند. از آن جمله است شرحی که عبدالرحمن جامی شاعر معروف قرن نهم هجری به اسم اشعه اللمعات در سال 889 هجری بر آن پرداخته است. شرح شاه نعمت الله ولی و شرح صاین الدین علی ترکه اصفهانی، متوفی در سال 835 هجری بنام "الضوء" و شرح شیخ یارعلی شیرازی بنام "اللمحات فی شرح اللمعات". شرح خاوری و شرح برهان الدین ختلانی متوفی سال 893 و شرح درویش علی بن یوسف کوکهری در آغاز قرن نهم هجری که البته شرح جامى بر دیگر شروح مزیّت و برترى دارد. 

فخرالدین ابراهیم عراقی همدانی رساله ای نیز در اصطلاحات تصوف تألیف کرده است.

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51

یکى از بزرگ ترین شاگردان حوزه درس قونوى سعید الدین فَرْغانى است که از أو اثرى عظیم و بى نظیر موجود است به نام مشارق الدراری که شرح بر تائیّة الکبرى است.

تسلط فرغانى به فارسى در حدى بود که معضلات تائیه را با عباراتى رسا به فارسى شرح کرده، و بعد به دستور استاد مقدمه ‏اى محققانه به زبان عربى بر آن افزوده مفصل ‏تر از مقدمه فارسى مشتمل بر خواص أسماء و قواعدى عرفانى. شرحى نیز به عربى نوشته است و آن را منتهى المدارک نام نهاده. آن چه در مقدمه عربى فرغانى مندرج است به حدى عالى است که محقق جامى در مقدمه شرح خود بر نقش الفصوص (نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص) نوشته است که احدى مبانى تحقیقی عرفان را به آن زیبایى که فرغانى بیان کرده تقریر نکرده است.

اما شرح فارسى فرغانى بر اشعار تائیّه بر روى هم بهتر و منظم تر از شرح عربى اوست، و در مواردى نیز شرح عربى (منتهى المدارک) رجحان دارد، چه آن که‏ اهتمام فرغانى به شرح فارسى بیشتر بوده است.

فرغانى با جمعى از اصحاب قونوى تائیّه فارضیّه را نزد استاد الأساتید، قونوى، قرائت کرده‏ اند. استاد در مقدمه کتاب مشارق به فارسى جذاب تذکر داده است که در بین اصحابْ، فرغانى بهتر از دیگران مطالب تائیّه را ضبط و به قید تحریر در آورده است. قونوى به ابن فارض عنایت و ارادت خاص داشت، و تائیّه را در قونیه و شام و مصر به فارسى تدریس می ‏فرمود .

یکى از اصحاب شیخ صدر الدین قونوى، شیخ الشیوخ وقت خود، شیخ شمس الدین ایکى، گفته است: در مجلس درسِ شیخ ما علما و طلبه علم حاضر می‏شدند. در انواع علوم سخن می ‏گذشت، و ختم مجلس بر بیتى از قصیده نظم السلوک می ‏شد، و حضرت شیخ صدر الدین بر آن به زبان عجمى سخنان و معانى لدنّى می ‏فرمود که فهم آن هیچ کس نتوانستى کرد، مگر کسى که از اصحاب ذوق بودى. و گاه بودى که در روز دیگر گفتى که در آن بیت معنى دیگر بر من ظاهر شده است. و معنى غریب‏ تر و دقیق ‏تر از پیش گفتى. و بسیار می ‏فرمود که صوفى می باید که این قصیده را یاد گیرد، و با کسى که فهم آن کند معانى آن را شرح کند.

شیخ شمس الدین گفته است شیخ سعید الدین تمام همت خود را صرف شرح قصیده به فارسى کرد، و به امر شیخ، براى آن که نفع آن عام باشد، آن را به عربى شرح کرد. و آن همه از برکات شیخ ما، صدرالدین، است.

صدرالدین قونوی مکرر می ‏فرمود هر عارفى باید تائیّه را حفظ کند. بر تائیّه کبرى در ابتدا شرحى به فارسى نوشته شد. این شرح تقریر دروس صدرالدین قونوى است و مشارق الدّرارى نام دارد. مشارق به تمام هویت در عرفان نظرى به نگارش در آمده است. و  مقدمه سعید الدین فرغانى بر تائیه، خصوصاً بخش عربى آن، متضمن مطالبى است عالى که احدى بدان نظم و ترتیب و اشتمال بر مطالب تازه سخن نگفته است. وى در ضمن شرح تائیّه عالی ‏ترین مسائل علمى را از أبیات معجز نظام تائیّه استخراج کرده است.

جمیع شارحان تائیّه از پیروان ابن عربی ‏اند. و به ندرت نظم عرفانى به این صلابت و عظمت در دوران اسلامى می ‏توان یافت.

اهمیت تاریخی فرغانی از لحاظ تاریخی از آن جهت است که وی از شاخص ترین چهره های سلسله ای دیگر یعنی سلسله شیخ شهاب الدین سهروردی از عرفای قرن هفتم و مولف عوارف المعارف (متوفای 632 که با شیخ اشراق مقتول (متوفای 587) فرق دارد) است که یکی از مهم ترین و گسترده ترین طریقت های صوفیه انگاشته می شود. وی از قونوی با احترام فراوان یاد کرده و خود را به لحاظ صحبت به این مکتب منتسب می سازد.

این امر خود شاهدی بر پیوستن دیگر سلسله های عرفانی به مکتب فکری ابن عربی به دلیل توانمندی و غنای آن است.

اهمیت فرغانی در تاریخ عرفانی نظری به خاطر جعل اصطلاحات مستقر عرفانی است. محی الدین و قونوی در بیان معارف عرفانی از اصطلاحاتی جدید در فضای عرفان نظری سود جستند، ولی این اصطلاحات به دلیل عدم استقرار گاهی در چند معنا به کار می رفت و این معانی هم در میان عارفان مختلف متفاوت می گشت. این تشویش و ابهام تا زمان فرغانی ادامه داشت ولی او کوشید تا هر اصطلاح را در معنائی خاص بکار برد و کاملا معنای آن را مشخص سازد. آثار مهم پس از وی مانند تمهید القواعد و مصباح الانس ، از اصطلاحات جعل شده توسط فرغانی استفاده کرده اند. البته آثار جندی به دلیل معاصر بودن با فرغانی این گونه نیست . در میان شخصیت های برجسته ، تنها کاشانی و قیصری هستند که از اصطلاحات فرغانی بهره نبرده اند.

مهم ترین اثر فرغانی مشارق الدراری است که تقریرات وی از شرح تائیه ابن فارض در درس استادش قونوی است. این درس به زبان فارسی ارائه می شده است.مقدمه این کتاب شامل یک دوره کامل از مباحث عرفان نظری است. این مباحث آنقدر با ظرافت و انسجام بیان شده است و چینش نظام تجلیات در آن چنان دقیق است که حتی در آثار قونوی نیز نمی توان مشابهی برای آن یافت.

جامی در این زمینه می گوید : هیچ کس مسائل علم حقیقت را چنان مضبوط و مربوط بیان نکرده است که وی در دیباچه شرح قصیده تائیه فارضیه کرده... (نفحات الانس ص 558) 

این کتاب به زیان فارسی نگاشته شده و پس از آن فرغانی آن را به همراه افزوده هایی به عربی برگرداند و آن را منتهی المدارک نامید.

تبیین منسجم و عقلانی عرفان نظری همراه با استفاده از اصطلاحات دقیق از دیگر عواملی بود که زمینه را برای گفتگوی بیشتر عرفان و فلسفه فراهم آورد.

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51
  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 80 تا 82

یکى دیگر از أکابر شاگردان شیخ صدر الدین، شارح اول فصوص، مؤیّد الدین جَندى است. «جَنْد» از مناطق دور خراسان قدیم است، نزدیک فَرْغانه، مسقط الرأس شیخ سعید الدین، که روزگارى بسیار آباد بود. شیخ مؤیّدالدین جندی نیز گویا در جوانى از ترس مغول از دیار خود گریخت.

جند، از شهرهاى ترکستان روسیّه فعلى بوده است که بدست مغولان ویران گردید و مردم آن قتل عام شدند و دیگر این شهر از نو بنا نشد.

شرح فصوص جندی کتابی مبنائی است که نوعا شارحان بعدی فصوص از آن تاثیر پذیرفته اند. این شرح اولین شرح رسمی بر فصوص الحکم است و آز آنجا که خود وی عارفی برجسته و صاحب کشف است در شرح وی پژوهش هائی دیده می شود که در شرح های دیگر فصوص موجود نیست.

محقق جندى در شرح طریق خاصّى دارد بعد از نقل قسمتى از متن، خود رأسا به تحقیق در اطراف آن می ‏پردازند، لذا این شرح براى کسى که بخواهد براى بار اول‏ شرح فصوص بخواند نافع نمی ‏باشد و خیلى سنگین بنظر می ‏آید.

لذا طالب عرفان باید مقدار زیادى از شروح بالنسبه آسان تر را قرائت نماید، و سپس به تعلم شرح جندی بپردازد.

در تاریخ آمده است که قونوی خطبه فصوص را برای جندی شرح کرد و بعد به روحانیت استاد همه مسایل فصوص برای وی روشن گشت ، همان رویدادی که برای خود قونوی نیز هنگام فراگیری خطبه فصوص نزد ابن عربی پیش آمده بود. جندی این امر را بدین گونه روایت می کند:

«و لقد کان سیدی و سندی و قدوتی الی الله تعالی- الامام العلام علم العلماء الاعلام، شیخ مشایخ الاسلام، حجه الله فی الانام، سلطان المحققین، کهف العارفین الواصلین، ذخر العالمین بالله فی العالمین، امام الورثه المحمدیین، مکمل الافراد و النذر من الاولاد الالهیین، ابو المعالی صدر الحق و الدین، محیی الاسلام و المسلمین، محمد بن اسحاق بن یوسف القونیوی رضی الله عنه و ارضاه به منه- شرح لی خطبه الکتاب. و قد اظهر وارد الغیب علیه آیاته، و نفح النفس الرحمانی بنفحاته، و استغرق ظاهری و باطنی روح نسماته و فوح نفائس انفاسه و نفثاته. و تصرف بباطنه الکریم تصرفا عجیبا حالیا فی باطنی، و اثر تاثیرا کمالیا فی راجلی و قاطنی. فافهمنی الله من ذلک مضمون الکتاب کله فی شرح الخطبه، و الهمنی مصون مضمون اسراره عند هذه القربة. فلما تحقق الشیخ رضی الله عنه منی ذلک و ان الامر الالهی وقع بموقعه من هنا لک، ذکر لی انه استشرح شیخنا المصنف رضی الله عنه هذا الکتاب، فشرح له فی خطبته لباب ما فی الباب لاولی الالباب و انه رضی الله عنه تصرف فیه تصرفا غریبا علم بذلک مضمون الکتاب. فسررت بهذه الاشاره و علمت ان لی اوفر حظ من تلک البشاره. ثم اشار الی بشرحه و امرنی برعایه الطالب فی ذلک و نصحه. فکتبت عن امره بمحضر منه شرح الخطبه فی الحال علی ما شرح بالمقال و رشح بالوقت و الحال امتثالا لامره و اجلالا لقدره...»

(شرح فصوص الحکم جندی صص 18 تا 19 ) 

سید و تکیه گاه و مقتدای من به سوی خداوند متعال ... محمد بن اسحق بن محمد بن یوسف القونوی رضی الله عنه خطبه کتاب را برای من شرح کرد و وارد غیبی آیاتش را بر او آشکار نمود و نفس رحمانی به نفحه های خود دمید و راحتی نفس های آن ظاهر و باطن مرا فراگرفت و گنجینه های انفاس و دم های آن وزید و به باطن کریم خود تصرف عجیب حالی در باطن من نمود و تاثیری کمالی در رونده و ساکن من به جای گذاشت . پس خداوند از آن در همان شرح خطبه ، مضمون جمیع کتاب را به من فهمانیدو مضمون اسرار محفوظ آن را به هنگام این نزدیکی به من الهام نمود. پس چون شیخ رضی الله عنه چنین امری از جانب خود را از من دانست و این که امر الهی از آنجا در جایگاه خود واقع شده است برای من ذکر کرد: وی از شیخ مصنف ما (محی الدین) رضی الله عنه درخواست نمود تا این کتاب را برای او شرح کند و وی در خطبه آن مغز و خالص آنچه درآن زمینه بود را برای او شرح نمود و ... تصرف غریبی در او کرد که بدان، مضمون کتاب را دانست، پس بدین اشاره شادمان گشتم ... سپس وی به من اشاره نمود که آن را شرح کنم.

شرحی که جندی بر فصوص نگاشته بر عمده شارحان پس از وی تاثیر نهاده ، از این رو جامی می گوید:

بعض مصنفات شیخ بزرگ را چون فصوص الحکم و مواقع النجوم شرح کرده است ماخذ سایر شروح شرح وی است و درآن جا تحقیقات بسیار استکه در سایر کتب نیست و کمال وی از آنجا معلوم می شود. (شرح فصوص الحکم جندی صص 18 و 19)

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51

ابوالمعالی صدرالدین محمد بن اسحاق قونوی متولد ۶۰۷ ق و متوفای ۶۷۳ ق است. وی پسر زن محیی‌الدین ابن‌عربی و ممتازترین شاگرد اوست.  پدر محمد بن اسحاق قونوى، مجد الدین، از اهالى ملطیّه بود و صاحب ثروت و مال. صدر الدین از پدر ثروت قابل توجه به ارث برد چندان که شاگردان خود را کفالت می ‏کرد- شاگردانى که از خوف یورش سپاهیان مغول خانه و کاشانه خود را رها کرده و به آن محیط سرشار از فیض رو آورده بودند.

ابن عربى مؤلف کتاب فصوص و فتوحات مکیّه و ده‏ها آثار عرفانى دیگر، مدتى قونیه را مرکز تدریس خود قرار داد و از بین تلامیذ بزرگ و متعدّد او فقط یک نفر داراى نبوغ و استعداد عدیم النظیر بود، که توانست در دورانى نسبتاً کوتاه مدارج عالیه عرفان را علما و عملا بپیماید و در زمان حیات ابن عربى بتواند حوزه تدریس استاد را اداره نماید و به مقام جانشینى استاد برگزیده شود. این شخص همان صدر الدّین قونوى رومى است که در علوم مرسوم زمان داراى جامعیّتى فوق ‏العاده و در علم عرفان و مکاشفه سرآمد عرفاى زمان بحساب می ‏آید و بعد از ابن عربى احدى به پایه او نمی ‏رسد.

شارح بزرگ افکار ابن عربى صدر الدین قونوى است. صدر الدین در تربیت شاگرد از استاد موفّق‏ تر بود. قونوى مبانى استاد خود را در آثار متعدد خویش محقّقانه تقریر نمود و بنا به تصریح برخى از محقّقان موجب ترویج افکار ابن عربى صدر الدین قونوى است که احدى مسأله وحدت وجود را مانند وى به سلک تحریر در نیاورده است و افکار عالیه استاد را در کلیه مسائل عرفانى پیاده و تحقیق نموده است.

قونوى در پروراندن آراء عرفانى به عباراتى موجز، چه در تألیفات بی ‏نظیر خود و چه هنگام تقریر مباحث عرفانى جهت تلامیذ خود، تالى ندارد. چه آنکه صدر الدین همان طورى که داراى تحریرى عالمانه و عارفى طلیق اللسان و عذب البیان است در مقام القاء معارف الهیّه به تلامیذ از بیانى روان و جذّاب بهره‏ مند بوده است و به زبان فارسى تدریس می ‏کرده است لذا تلامیذ نامدار او بخصوص شیخ مؤید الدین جندى و سعید الدین فرغانى در تألیف آثار عرفانى بسبک استاد خود و ابن عربى بسیار موفق بوده ‏اند و ردّ پائى در آثار عرفانى که محقّقان طبقه بعد از فرغانى و جندى بوجود آورده ‏اند از این دو محقق کم ‏نظیر در همه جا دیده می ‏شود.

او برجسته ترین شاگرد ابن عربی است که به گفته خودش صاحب مقام تجلی ذاتی است که بالاتر از آن در حق مخلوق متصور نیست و این مقام را بعد از مرگ استادش با عنایت وی در رؤیا دریافت می دارد.

وی به واسطه برخورداری از این مقام بلند شهودی و عرفانی از اصالت خاصی برخوردار است و هیچگاه در صدد جمع آوری و نقل آثار و اقوال دیگران بر نمی آید. آشنائی او با حکمت و فلسفه در اوان تحصیلاتش به آثار وی از لحاظ فلسفی قوام خاصی بخشیده است.

او و سایر پیروان این عربی کوشیده اند میراث استادشان را منقح و و منظم ساخته و در یک نظام منسجم عقلانی ارائه دهند. نقش قونوی در این میان به عنوان مرجع اصیل و یگانه تفسیر آموزه های شیخ اهمیت بسیار دارد و در واقع می توان گفت قونوی شاکله نظام هستی شناختی عرفانی ابن عربی را در مقام اثبات تمام کرد و علم عرفان نظری را به عنوان یک علم دارای مبادی، مسائل، موضوع و میزان ارائه نمود.

نزدیکى او به ایران و دیدن آثار دانشمندان بزرگ و عرفاى صاحب اندیشه مملکت ما، و تسلط أو به زبان فارسى، که از آن ارباب ذوق به «أملح الألسنه» تعبیر کرده‏اند، و مراجعه أو به آثار ابن سینا، تاثیرى بسزا در افکار أو داشت چندان که آثار این عارف بزرگ در تربیت شاگرد و نیز در بیان عویصات علم توحید و تجرید و تقریر و بیان وحدت وجود و جمیع مباحث عرفانى، که به نحوى از انحا، مستقیم یا با واسطه، به اصل «وحدت وجود» وابسته است، توفیق تام نصیب أو گردانید. آثار قونوى مشتمل است بر زبده‏ ترین مسائل علم تصوف، و کتاب مفتاح الغیب أو بهترین کتاب درسى در علم اعلى محسوب می ‏شود.

در آثار قونوى و تلمیذ خاص او سعید الدین فرغانى و اتباع او از این هفوات دیده نمی ‏شود. همین مراعات جوانب مطالب وقت خاص قونوى است که در آثارش کلمات قلندرانه دیده نمی ‏شود.

وی در آثارش در صدد جمع و نقل کلمات و سخنان دیگران نیست . اهل معرفت از قونوی تحت عنوان شیخ کبیر یاد می کنند.

قونوی در ابتدای تحصیلش به خوبی به کلام و فلسفه پرداخته بود ولی اقناع نشده و به عرفان روی آورده بود. (المراسلات بین صدرالدین القونوی و نصیرالدین الطوسی، ص 47) همین مسئله باعث گردید که تاآثار وی از جهت عقلانی، استواری و استحکام خاصیب داشته باشد.او در علوم ظاهری نیز چیرگی و مهارت داشت و قطب الدین شیرازی شاگرد او در حدیث بوده است. قونوی روابط خوبی با مولانا جلال الدین رومی ، خواجه نصیرالدین طوسی ، سعدالدین حمّویی و دیگر علمای عصر خود داشت.

میان او و خواجه نصیر الدین طوسی مراسلاتی زد و بدل شد که این خود فتح بابی برای نزدیک تر شدن عرفان و فلسفه بود.

آثار قونوی را می توان باب ورود به فهم آثار شیخ اکبر دانستبه ویژه آن که سعی نمود به آنها نظم و ساختار بدهدو در یک نظام عقلی آنها را ارایه نماید.

او عرفان نظری را به صورت یک علم دارای موضوع و مبادی و مسائل معرفی نمود. جامی در این زمینه می گوید:

وی نقاد کلام شیخ است، مقصود شیخ در مساله وحدت وجود بر وجهی که مطابق عقل و شرع باشد جز به تتبع تحقیقات وی و فهم آن - کما ینبغی - میسر نمی شود.(النصوص ص 89)

مفتاح الغیب قونوی از مهم ترین و منقح ترین کتاب های او می باشد که دارای نظمی منطقی و فلسفی است. وی در این کتاب مباحث عرفان نظری را به صورت فشرده و بر اساس ذوق ابن عربی در قالب یک علم دارای غایت ، موضوع، مبادی و مسائل خاص خود بیان نموده است.مباحثی که درباره انسان کامل در انتهای کتاب آورده است دارای اهمیت خاص می باشد.

مفتاح الغیب با شرح محمد بن حمزه فناری با نام مصباح الانس به چاپ رسیده است و با یک نظم منطقی و فلسفی و بی پرداختن به حواشی ، مجموعه ای کامل اما فشرده از مباحث عرفان نظری را برابر با مکتب محی الدین ارائه می کند.

رساله النصوص قونوی گزینشی از مهم ترین مسابل عرفان نظری در قالب 21 نص است که به هدف ارائه کلید هایی برای فهم بهتر فصوص الحکم نگاشته شده است(النصوص ص 89) او در این کتاب معارف مرتبط با کشف های نهایی متعلق به تجلی ذاتی را آورده است.

اثر دیگر وی فکوک است ، این کتاب نیز برای حل معضلات فصوص الحکم و رمزگشایی از 27 فص آن نگاشته شده است.

النفحات الاهیه خود نگاشتی از مکاشفات و تجربیات عرفانی قونوی است.تفسیر اعجاز البیان و شرح الحدیث نیز دو اثر دیگر قونوی می باشد که درآنها به شرح و تاویل عرفانی و تفسیر انفسی متون دینی و تطبیق روایات با معارف شهودی پرداخته است.

وی شاگردان بزرگی تربیت کرد که هر یک در تبیین و گسترش مکتب ابن عربی سهم بسزائی داشته اند. در بین شاگردان قونوى فقط عارف محقق، عفیف الدین تلمسانى از مردم مغرب عربى است. دیگر شاگردان او همه فارسى زبان و داراى آثارى زیبا در این زبان هستند.

موید الدین جندی (م 691 هـ ق) ، سعید الدین فرغانی ( م 700 هـ ق) ، عفیف الدین تلمسانی( م 690 هـ ق) و فخرالدین عراقی ( م 688 هـ ق ) نیز از آن جمله اند که در بسط عرفان نشری سهم بارزی داشتند.

بطور خلاصه می توان خلاصه تلاش های قونوی راترتیب و تنظیم و شرح و تحلیل اندیشه ابن عربی ، مداقه های عقلی در آن و نشان دادن ارتباط آثار او با متون دینی دانست.

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، ص 27 و 28
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51
  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 77تا 78

محی الدین متولد اندلس اسپانیا در  17 رمضان سال 1165 میلادى معادل 560 هجری قمری در مرسیه و از نوادگان حاتم طائی است و مزارش در صالحیه دمشق می باشد.

او در سنین خردسالى به خلوت انس داشت، و هنوز به سن تکلیف نرسیده بود و یا صبىّ مراهق بود که به امر پدر به محضر قاضى أبو الولید، ابن رشد اندلسى، حاضر شد و حکیم اندلس را متحیر ساخت  خلوت نشینى در دوران صباوت باعث شد در مدتى نسبتاً کم أبواب غیب بر أو گشوده گشت. سپس به دستور پدر به دیدن حکیم محقق، ابن رشد، رفت، و میان آنها برمز چند کلمه مبادله شد. ابن رشد به شیخ گفت ما با برهان امکان آن چه را شیخ به آن رسیده است إثبات کردیم، ولى به عیان ندیده بودیم.

نامش أبو عبد اللَّه، محمد بن على بن محمد بن العربی الحاتمی الطائی است. وى در کثرت آثار علمى و تصنیف عالی‏ترین مطالب در تصوف به روش و سبک طریقه خود نظیر ندارد. در دوران اسلامى، گذشته از اقطاب مطلقه و وارثان خاصه یا مطلقه از محمدیّین، تالى ندارد. در مذاهب چهارگانه نازل‏ترین را انتخاب فرموده- بلکه محیط و زمان بر أو تحمیل نموده است. و آن مسلک حنبلى است که مؤسس آن احمد بن حنبل است. حنابله در حدى از انحطاط فکرى قرار دارند که معتقدند موجود باید محسوس باشد و آن چه محسوس نیست وجود ندارد. و از این رو براى خداوند نیز جسمانیت قایل شده ‏اند.

وی قطعا بزرگ ترین عارف همه دوره ها و به وجود آورنده جهشی در عرفان اسلامی است.

شهودهای ناب، مقامات ویژه عرفانی و توانائی اعجاب برانگیز وی در تعبیر و تفسیر آنها از وی شخصیتی می سازد که تاکنون در تاریخ عرفان اسلامی هماوردی نداشته است.

استاد آشتیانی در مورد وی می نویسند: 

"محیى الدین عربى بنیان‏گذار عرفان علمى است و کتب متعددى در تصوف و عرفان علمى تصنیف کرده است. محیى الدین به کثرت تالیف و تصنیف و سعه باع و تضلع و احاطه بر مسائل عرفانى معروف و مشهور است. محققان از عرفا که بعد از محیى الدین پا بعرصه وجود گذاشته‏ اند همه شارح کلمات و تحقیقات و تدقیقات ارزنده او هستند. این مرد بزرگ داراى قوه خلاقه بی ‏نظیرى در تحقیقات‏ مسائل عرفانى و القاء مطالب کشفى است. روح بزرگ او محل فیضان معارف الهى است.

محیى الدین بدون تردید در بین عرفاى اسلامى بزرگترین عارف و صوفى است. احدى هم سنگ و هم پایه او نیست. دانشمندان بعد از او همه ریزه‏ خوار سفره بی دریغ او می ‏باشند و او را سرآمد عرفاى اسلامى می ‏دانند. محققان از صوفیه، محیى الدین را به پیشوائى قبول دارند. برخى از او تعبیر بغوث اعظم و اکبر و جمعى از او بعنوان خاتم ولایت مقیده محمدیه یاد نموده‏اند. هیچ دانشمندى باین اندازه مورد احترام اهل فن خود نبوده است. فتوحات مکیه او مملو از تحقیقات و تدقیقات و مکاشفات شخصى این مرد بزرگ است. احدى از حکما و عرفاى اسلامى این اندازه قوت و قدرت فکرى نداشته است".

تلاش وی در استخراج مبانی و لوازم معرفتی مکتب وحدت وجود تا آنجا پیش می رود که آثار وی بالقوه شامل یک نظام منسجم هستی شناختی بر پایه شهود است.

وی هیچگاه ادعای فلسفه ورزی یا پرداختن به تاملات عقلانی را نداشته و همواره از مشرع شهود سخن گفته است و آن را بسی برتر از عقل و فلسفه می داند هرچند از محتوای آثارش به خوبی پیداست که با جریان های فکری معاصر خویش مانند کلام و فلسفه اسلامی به خوبی آشنائی داردو همین آشنائی سبب می شود که وی بتواند اصطلاح های کلامی و فلسفی رایج در آن عصر را وام گیرد و با در هم آمیختن در معانی جدید خود، قاموسی نو از اصطلاح های عرفانی نظری پایه ریزی کند.

محققان آثار منسوب به او را اعم از مفقود و موجود تا 846 اثر رسانده اند که دو کتاب فصوص الحکم فتوحات مکیه در میان همه آنها درخشش ویژه ای یافته است.

فتوحات در واقع یک دائره المعارف بزرگ عرفانی است که نگارش آن به تصریح مولف در اثر فتوحات ربانی و مکاشفات عرفانی است که برای او در مکه معظمه رخ داده است. نگارش این فتوحات حدود 30 سال از 598 تا 629 طول کشید. پس از آن در اثر عواملی نسخه دومی ازآن را در سال های 632 تا 636 یعنی دو سال قبل از رحلتش نگاشت.

فتوحات کتابی در نوع خود بی نظیر و دائره المعارف عظیم عرفانی است که عمدتا شامل مباحث عرفان نظری و عملی با تکیه بر متون دینی است . این کتاب دارای حجم بسیار زیادی از مطالب بوده و 560 ابا دارد که باب 559 آن خلاصه ای از همه باب هاست.

فصوص الحکم نیز از آخرین آثار ابن عربی است که بنا به تصریح وی در مبشره ای توسط رسول اکرم صلی الله علیه و آله به وی اعطا می شود و درپی آن به نگارش کتاب می آغازد.این کتاب تاثیر گذار ترین کتاب در آینده عرفان نظری است چرا که محور شروح و آثار زیادی قرار گرفت.

در هر فص از بیست و هفت فص این کتاب - که از پیچیدگی و اجمال خاصی برخوردار است- به رمزگشایی از اسرار باطنی یکی از انبیاء یا برخی از اولیاء الهی و حکمت های الهی و توحیدی مرتبط با آن نبی یا ولی پرداخته شده است. این کتاب چنان با با استفاده از آیات و روایات آمیخته است که آن را تبدیل به تفسیر عرفانی متون دینی کرده است. 

شروح زیادی بر این کتاب نوشته شده و از اوایل قرن هشتم نیز به کتاب درسی تبدیل شده است.این امر باعث شده است که این کتاب محور تلاش های علمی و بحث و بررسی و نقد و نظر فراگیران ، اساتید و اندیشمندان این عرصه قرار گیرد.

باید توجه کامل به این مطلب غیر قابل انکار داشت که شیخ أکبر و خلیفه أو، شیخ کبیر، صدر الدین قونوى، و بسیارى از أکابر اهل حقیقت و طریقت در ولایتْ علوىّ المشرب و مهدىّ المشهدند، و سر مویى از این اصل تام مأخوذ از مقام حضرت ختمى مرتبت انحراف ندارند.

آثار متعدد این عربی ثبوتا و بطور بالقوه دربردارنده یک نظام منسجم هستی شناختی بر پایه شهود می باشد و تمام مواد و مبانی لازم را برای یک نظام سازوار معرفتی را در خود دارد. ولی تبیین و بسط کامل این نظام نیازمند گذر زمان بود و این امر در آثار شاگردان و پیروان او صورت گرفت.

ویژگی مهم آثار ابن عربی وجود حجم مهمی از آثار هستی شناسانه - یا آنچه عارفان آن را حقیقت می نامند) در آنهاست . همه این معارف بر محور وحدت وجود گرد آمده اند.

عبدالرحمن جامی (م 898 هـ ق) در نفحات الانس در این زمینه می نگارد:  وی قدوه قائلان به وحدت وجود است و آن مقدار حقایق و معارف که در مصنفات وی به تخصیص در فصوص و فتوحات اندراج یافته است در هیچ کتاب یافت نمی شودو از هیچ کس در این طایفه ظاهر نشده است. (نفحات الانس - صص 545 تا 547)

با این که ابن عربی از قوت شهود برخوردار بود و همواره بر پایه روش شهودی سخن می گفت و آن را برتر از عقل و فلسفه می دانست ، ولی آشنایی دقیق او  با جریان های فکری عصر خویش و نیز تسلطش بر متون دینی و نیز تراث پیشین عارفان، باعث شد تا بتواند با وام گرفتن برخی تعابیر و واژگان از متون دینی و نیز علوم و حوزه های دیگر و ریختن معانی مورد نظر خود در قالب آنها، ادبیاتی نو دربیان ااصطلاحات عرفان نظری ایجاد کند ، این کار وی توسط شاگردانش استمرار یافته و به کمال رسید.

او شاگردان بسیاری تربیت کرد که برجسته ترین آنها پسرخوانده اش صدرالدین قونوی می باشد.

علم عرفان نظری از همه جهت مدیون اوست و مراد از شیخ اکبر در کلمات عرفا، اوست.

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، صص 43 و 44
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51
  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 74 تا 76

کتاب مصباح الانس

مصباح الأنس که نام کامل آن،« مصباح الأنس بین المعقول و المشهود» است، شرحى است مزجى که شمس الدین محمد بن حمزه فَنارى، مشهور به ابن فَنارى( ۸۳۴- ۷۵۱ ق)، به زبان عربى، بر مهم‌ترین اثر صدر الدین قونَوى؛ یعنى« مفتاح الغیب» یا« مفتاح غیب الجمع و الوجود» نگاشته است.

متن و شرح، هر دو، از منابع مهم عرفان نظرى و از متون آموزشى در این رشته مى‌باشند.

شارح، همه عبارات متن را در شرح نیاورده و آنچه را آورده، گاه، با تغییراتى همراه است و در مجموع، متن و شرح را به‌گونه‌اى به هم آمیخته که جز با علایم و نشانه‌ها تفکیک آنها از یک‌دیگر ممکن نیست.

شارح، در تبیین قواعد کشفى به لسان عقل، سعى بلیغى نموده و کوشیده است تا هماهنگى عرفان و برهان و عقل و دل و شهود و نظر را نشان دهد و ازاین‌رو، کتاب را« مصباح الأنس بین المعقول و المشهود» نامیده و در این جهت، به قدوة العارفین، صدر الدین قونوى تأسى نموده است، زیرا او نیز در بسیارى از آثار خود هماهنگى عرفان و برهان را نشان داده است.

شارح، کتاب را با مقدمه‌اى زیبا و پربار شروع مى‌کند و بعد از حمد و درود، به انگیزه خود در شرح، اشاره مى‌کند و مى‌گوید:

 چون از پراکندگى علماى ظاهر نفرت داشتم، زیرا کثرت شک و تردید هواهاى ابناى علوم، به اندازه‌اى رسید که تطابق روش‌هاى ایشان، امید نمى‌رفت و به موافقت بین علماى سلف و خلف در پرده‌بردارى از حقایق عقیده و گشودن لغزش‌هاى موجود در شریعت، امیدى نبود. همین، مرا برانگیخت تا عمیقا به حقیقت مذاهب توحید ذات و صفات بنگرم.

به همین خاطر، شارح، وادى اوهام را رها کرده و خواسته به آسمان حقیقت ارتقا پیدا کند، پس سر به آستان عارفان نهاد و اندیشه خود را در وادى حقایق و معارف ایشان جولان داد، لذا کتاب« مفتاح غیب الجمع و الوجود» را براى تفکر و اندیشه و شرح برگزید و در این شرح از کلمات جناب قونوى و اساتید و شاگردان او بهره گرفت.

انگیزه تالیف کتاب

چنان‌که از مقدمه شارح برمى‌آید، تبیین و توضیح مقاصد و معانى عالى در کتاب« مفتاح الغیب» و نیز ایجاد انس و مؤالفت و هماهنگى بین عرفان و برهان، انگیزه و محرک اصلى او بر نگارش این شرح بوده است.

منابع مورد استفاده در کتاب

شارح، علاوه بر آرا و اندیشه‌هاى شخصى، منابع زیر را نیز مورد استفاده قرار داده است:

  •  آثار و تألیفات صدر الدین قونوى، به‌خصوص کتاب« الفکوک»؛
  • آثار محیى الدین، به‌خصوص« الفتوحات المکیه» و« فصوص الحکم»؛
  • شرح مؤید الدین جَنْدى بر فصوص الحکم؛
  • آثار سعد الدین سعید فَرْغانى و دو شرح مهم او بر تائیه کبراى ابن فارض با نام‌هاى« مشارق الدرارى» و« منتهى المدارک»( اولى به فارسى و دومى به عربى)

اهمیت و جایگاه کتاب

کتاب« مصباح الأنس»، در بین متون عرفانى، به‌طور عام و در بین شروح« مفتاح الغیب»، به‌طور خاص از اهمیت و اعتبار ویژه‌اى برخوردار است؛ هرچند، بخش عظیمى از این اهمیت و اعتبار، ناشى از اهمیت کتاب« مفتاح الغیب» قونوى است، اما خود نیز از نکات تازه و بدیعى برخوردار است؛ چه شارح، نکات ارزش‌مندى را از آثار محیى الدین و سایر تألیفات قونوى و دو شاگرد برجسته‌اش؛ یعنى مؤید الدین جندى و فرغانى، در«مصباح الأنس» گرد آورده است که در جاى دیگر چنین مجموعه‌اى را نمى‌توان یافت و این امور، موجب شده است که این کتاب، نه تنها در بین شروح متعدد« مفتاح الغیب»، بلکه در بین کتب متعدد عرفانى، انظار عالمان و عارفان را به خود جلب نموده و شخصیت‌هاى بزرگى را به تدریس و تعلیقه‌نگارى بر آن واداشته است.

ساختار و محتویات

عناوین کلى، در بخش‌هاى مختلف شرح، مطابق با متن آن؛ یعنى« مفتاح الغیب» است که شامل:

  • فاتحه
  • تمهید
  • جملى
  • باب
  • خاتمه

مى‌باشد.

شارح، بر این چهارچوب کلى، عناوینى چون« فصل» و« سابقه» و« خاتمه» افزوده است و پس از مقدمه خود بر کتاب،« فاتحه» را که در واقع مقدمه قونَوى بر« مفتاح الغیب» است، در پنج« فصل» شرح نموده و« تمهید جملى» را به« سابقه» و دو« فصل» و« خاتمه» تقسیم نموده و سابقه را در ده فصل و فصل اول از تمهید جملى را در نُه« مقام» و فصل دوم آن را در چهار مقام و خاتمه آن را در دوازده فصل و خاتمه کتاب را در ضمن شانزده« سؤال» شرح کرده است.

در فاتحه کتاب، از اقسام علوم، امتناع معرفت حقایق اشیا با علم نظرى و کسبى، موضوع و مسائل و مبادى هر علمى به‌طور کلى و موضوع و مبادى و مسائل علم الهى و عرفان نظرى به‌طور خاص بحث شده است. تمهید جملى، به بیان نحوه ارتباط عالم به حق تعالى و ارتباط حق تعالى با عالم، اختصاص یافته است و چنان‌که اشاره شد، شارح، مباحث تمهید جملى را در سه محور تنظیم نموده؛ یعنى سابقه و دو فصل و خاتمه.

سابقه، در بیان اصول و قواعدى است کلى که تبیین رابطه حق با خلق و خلق با حق به آن بستگى دارد. در این سابقه، از ده قاعده و اصل کلى بحث شده و شارح هریک را در فصلى مستقل شرح نموده است. در فصل اول از تمهید جملى، اضافات بین ذات حق و صفات او و در فصل دوم، نسبت حق و ایجاد اعیان مُکَوَّنات به اعتبار اقسام اسما و صفات، بحث شده و خاتمه تمهید جملى، به بیان متعلقات طلب انسان و عدم تناهى مراتب استکمال، اختصاص یافته است.

در بخشى که زیر عنوان« باب» آمده، از کلیات جهات ارتباط بین حق سبحانه و مُکَوَّنات و غیر آن از عِلْویات و سِفْلیات بحث شده و در خاتمه کتاب، خصوصیات انسان کامل تبیین گردیده است.

نسخه شناسی

نسخه‌اى از این کتاب به قلم محمدصادق بن محمدرضا تویسرکانى و همراه با تعلیقات مرحوم میرزا هاشم اشکورى، در سال ۱۳۲۳ ق، توسط حاج شیخ احمد شیرازى در ایران به چاپ سنگى رسیده است و همین چاپ در سال ۱۳۶۳ ش، توسط انتشارات فجر با همکارى وزارت ارشاد اسلامى افست شده و تعلیقات استاد حسن‌زاده آملى به انتهاى کتاب ضمیمه گردیده و در سال ۱۳۷۴ ش، با تصحیح آقاى محمد خواجوى و با حواشى و تعلیقات متعددى توسط انتشارات مولى به چاپ حروفى رسیده است که مشخصات آن چنین است:

  • مصحح، علاوه بر تصحیح، مقدمه‌اى در شرح حال قونَوى و ابن حمزه فَنارى و نیز توضیحاتى در مورد شیوه تصحیح و نسخه‌هایى که در تصحیح کتاب مورد استفاده بوده‌اند، به آن افزوده است و پنج فهرست با عناوین آیات، احادیث، اشعار، امثال و حکم و اعلام به آن ضمیمه نموده که فهرست اعلام آن مشتمل بر اصطلاحات عرفانى و غیر عرفانى و اشخاص و کتب و فرق و غیره مى‌باشد؛
  • تفکیک متن از شرح، به‌وسیله چاپ متن با حروف تیره‌تر صورت گرفته است؛
  • براى هریک از عناوین پنج‌گانه کتاب؛ یعنى مقدمه شارح و فاتحه و تمهید جملى و باب و خاتمه، عددى از ۱ تا ۵ در نظر گرفته شده و نیز براى هر فراز از فرازهاى مربوط به این عناوین، عدد دیگرى ثبت شده تا تطبیق ترجمه کتاب که توسط مصحح انجام شده و مستقلا به چاپ رسیده با متن آن، آسان گردد؛
  • تصحیح کتاب بر اساس سه نسخه انجام شده که عبارتند از:
    • نسخه چاپ سنگى که با کتابت محمدرضا تویسرکانى و تصحیح مرحوم میرزا هاشم بن محمد اشکورى و با همت شیخ احمد شیرازى در سال ۱۳۲۳ ش، به چاپ رسیده است( مصحح، این نسخه را اصل قرار داده و با اعتماد به آن، کتاب را تصحیح نموده است)؛
    • نسخه موجود در کتاب‌خانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران که در سال ۱۳۲۱ ش، تحریر شده است؛
    • نسخه‌اى از کتاب‌خانه سلطنتى آلمان.
  • پس از مقدمه مصحح، ابتدا، متن کامل و تصحیح شده« مفتاح الغیب» همراه با حواشى و تعلیقات آن آمده است و سپس، کتاب« مصباح الأنس» و شماره صفحات« مفتاح الغیب» در داخل علامت‌[] ثبت شده است؛
  • کتاب، مزین به حواشى و تعلیقات متعددى است که تعلیقات مرحوم میرزا هاشم اشکورى از شاگردان مرحوم آقا محمدرضا قمشه‌اى، با حرف« ش» و تعلیقات مرحوم حاج میر سید محمد قمى( فاطمى)، از شاگردان مرحوم میرزا هاشم اشکورى، با علامت اختصارى« ق» و تعلیقات امام خمینى( قدس سره)، با علامت اختصارى« خ» و تعلیقات اندک مرحوم آقا محمدرضا قمشه‌اى، با علامت« آقا محمدرضا قمشه‌اى» و تعلیقات اندک استاد حسن‌زاده آملى، با علامت اختصارى« آ» و تعلیقات ارزش‌مند مؤلفى ناشناخته، با عنوان« فتح المفتاح»، با علامت اختصارى« ف»، مشخص شده‌اند.

کلامی از علامه حسن زاده درباره کتاب

و از جمله کسانى که در اقامه برهان بر مسائل عرفانى دست توانا دارد و نقشى‌ بسزا ایفا کرده است قاضى القضات محمد بن حمزه معروف به ابن فنارى است. وى رساله مفتاح غیب الجمع و الوجود ابوالمعالى محمد بن اسحاق معروف به صدر الدین قونوى را شرحى بسیار مبسوط کرده است و آن را مصباح الانس بین المعقول و المشهود فى شرح غیب الجمع و الوجود نامیده است.

صاحب اسفار در آخر فصل بیست و هشتم مرحله ششم اسفار در علت و معلول، که در کیفیت سریان حقیقت وجود در موجودات متعینه و حقایق خاصه تحقیق فرموده است، مفتاح قونوى را چنین نام برده است: ذکر الشیخ العارف صدر الدین القونوى فى کتابه المسمى بمفتاح غیب الجمع و التفصیل، و لکن صواب آن است که ما گفته ایم، و صدر قونوى را کتاب دیگر به نام مفتاح غیب الجمع و التفصیل نیست.

مصباح الانس از اصول صحف عرفانى استدلالى و برهانى و از ماخذ کتاب اسفار است و در ترتیب کلاسیکى کتب درس عرفانى بعد از تمهید القواعد و بعد از شرح قیصرى بر فصوص الحکم خوانده مى شود.

خواننده مصباح الانس ناچار باید به فلسفه الهى آشنا باشد، بلکه باید زحمت کشیده در آن فن باشد، لذا چون ابن فنارى مى خواهد مطلبى عرفانى را بر کرسى برهان بنشاند متوسل به مساله اى فلسفى مشابه آن مى شود، و ذهن خواننده را بدین شیوه خاص بدان مطلب عرفانى انس مى دهد و آشنا مى کند. و گاهى اثبات مطلب را به لفظ تانیس عنوان مى کند،

مصباح الانس در بحث و بسط و تانیس مسائل عرفانى به مسائل نظرى فلسفى که همان انس بین مشهود و معقول است کتاب یگانه است. و مصباح یعنى چراغ فروزان و درخشان فرا راه سالک محقق در عرفان نظرى و عملى است.

 

تصوف

تعاریف متعددی از تصوف صورت گرفته است که در اینجا به نمونه هائی از آنها اشاره می شود.

عطار نیشابوری در تذکر‌ه ‌الاولیاء از قول معروف کَرْخی (م ۲۰۱ه‍. ق)، تصوف را چنین تعریف می کند:

تصوف، گرفتن حقایق و گفتن دقایق و نومیدشدن از آنچه در دست خلایق هست، است.

ویژگی مهم این تعریف، جامعیت آن نسبت به دو بُعد اصلی عرفان اسلامی یعنی بُعد معرفتی و بُعد عملی آن است، یافتن و گرفتن حقایق هستی، به جنبة معرفتی و ناامیدی و دل‌بریدن از سرمایه‌های مردم است، به جنبة عملی عرفان اسلامی، اشاره دارد.

ابوبکر کَتّانی (م ۳۲۲ ه‍. ق) در تعریف تصوف می‌گوید:

التصوف، صفاءٌ ومشاهده.

یعنی تصوف از دو حقیقت تشکیل شده است: نخست صفای قلب و تطهیر باطن، که به عرفان عملی و سلوک اشاره دارد و دوم مشاهدة حقایق و رسیدن به معارف شهودی که به عرفان نظری و معرفت نظر دارد.

از جمله تعاریف قابل توجه، تعریف محی‌الدین ابن‌عربی است. وی می‌گوید:

التصوف، الوقوف مع الآداب الشرعیّه ظاهراً وباطناً وهی الخلق الالهیّه، تصوف، پای‌بندی به آداب شریعت در ظاهر و باطن است که همان اخلاق الهی می‌باشد.

در این تعریف تنها به جنبة عملی عرفان اسلامی اشاره شده است؛ لکن با توجه به غلبة جنبة عملی در واژه «تصوف» این تعریف به رویکرد امروزی آن نزدیک‌تر است.

عرفان

یکی از بهترین تعریف‌ها برای عرفان، تعریف ملاعبدالرزاق کاشانی (م ۷۳۵ ه‍. ق) است. وی در اصطلاحات الصوفیه می‌گوید:

العارف من اشهده الله ذاته وصفاته وأسمائه وأفعاله، فالمعرفه حال تحدث من شهودٍ؛ عارف کسی است که خداوند، ذات، صفات، اسما و افعال خود را به وی نشان داده است. بنابراین معرفت (و عرفان) حالی است که از پی شهود برمی‌آید.

ویژگی مهم این تعریف آن است که به سنخ معرفت عرفانی و روش آن اشاره کرده است. چرا که معارف عرفانی ـ برخلاف دیگر دانش‌های ذهنی و فکری ـ از سنخ علوم حضوری بوده و به روش کشف و شهود به‌دست می‌آید.

بنابراین، عرفان؛ معرفت و آگاهی شهودی از ذات، اسما، صفات و افعال خداوند در حد توان بشر می‌باشد.

مقایسة دو واژة عرفان و تصوف

واژه عرفان، هرچند در برخی اطلاقات خود، به هر دو جنبة عملی و معرفتی اشاره دارد و حتی در ذهنیت امروزی، لفظ عرفان بر مطلق میراث عارفان اطلاق می‌شود، اما در آثار محققان از عرفا ـ همچون تعریفی که از ملاعبدالرزاق کاشانی مشاهده کردیم ـ با غلبة جنبة معرفتی استفاده می‌شود، برخلاف واژه تصوف که هرچند در ابتدا به‌معنای مطلق میراث عرفانی کاربرد داشته است، اما کم‌کم با غلبة جنبة عملی به‌کار رفته است و در همین راستا و به‌تدریج در عرفان عملی با بروز اجتماعی آن در قالب سلسله‌ها و فرقه‌ها ظهور یافت و از همین رو با آمیخته‌شدن سلسله‌های دراویش و فرقه‌ها به بدعت‌ها و انحرافات اخلاقی و دینی، واژگان «تصوف» و «صوفی» نیز بار منفی یافت. امروزه و در سرزمین ما واژه «عرفان» و «عارف» با بار ارزشی مثبت در همة فراورده‌های عرفانی اعم از عملی و معرفتی و هنری، و غالباً بر عارفان شیعی به‌کار می‌رود و واژه‌های «تصوف»، «صوفی» و دیگر هم‌خانواده‌های آن، با بار ارزشی منفی در فراورده‌های عمدتاً عملی و سلوکی و فرقه‌ای، و غالباً بر عرفای مذاهب مختلف اهل تسنن استفاده می‌شود.

واژه های معادل عرفان و تصوف

همانطور که گفته شد در مورد اشتقاق و معنای لغوی و اصطلاحی واژه های عرفان و تصوف اطلاقات زیادی میان صاحب نظران در طول تاریخ وجود داشته و دارد و معنای اصطلاحی آن نیز تعبیرات و تغییرات متعددی را تحمل کرده است.

اما باید توجه داشت که تنها نشان دادن سیر تاریخی و زمانی برای این دو اصطلاح در عالم اسلام و به خصوص کشور ایران نمی تواند بار معنائی آن دو را بطور کلی بپوشاند.

توجه طولانی و خاص مستشرقان روی تصوف و نگاشته شدن کتب ها و مقالات متعدد در این زمینه از گذشته های دور تاکنون باعث شده است که در جهان غرب و بطور کلی محافل آکادمیک خارج از ایران واژه تصوف به عرفان اسلامی اختصاص یابد

در مقابل، واژه میستیسیزم (Mysticism) که برگردان رایج عرفان است و در فرهنگ های اروپایی در مورد بعد معنوی دین به کار می رود، معادل عرفان و تصوف اسلامی نیست.

این واژه در غرب به خصوص در چند قرن اخیر بیشتر مدلول عاطفی و انفعالی دارد، یعنی بر جنبه های عاطفی و احوالی ادیان دلالت می کند و به قدری دامنه آن وسیع است که هر گونه رمزورزی و سرّورزی یعنی توجه به رمز و رموز در ادیان را اعم از حقیقی و مجازی در ذیل این عنوان می گنجانند. اما عرفان و تصوف اسلامی معانی دقیق و روشنی دارد. به همین دلیل امروزه محققان اسلام شناس غربی، مثل رنه گنون در کتاب اسلام و تائوئیزم، معادل عرفان و تصوف را میستیسیزم قرار نمی دهند، وبا ذکر دلایل مفصلی حکم بر تمایز آنها می کنند، برای این که متوجه شده اند که اگر خصوصا معنای جدید این واژه مورد نظر باشد دیگرکسانی مثل مولانا یا ابن عربی را نمی توانند میستیک  (Mysticبنامند، زیرا تفکر اینان بر یک طریقه معنوی دلالت می کندو صرفا عاطفی، انفعالی و احساسی و توجه به اسرار و رموز نیست. در میستیسیزم دیگراز طریقت اثری نیست و هر کسی می تواند میستیک باشد، بی آن که اهل سلوک یا اصولا اهل دین باشد، هر کسی که سخن های به اصطلاح اسرارآمیز و آمیخته به رمز یا توجه به این امور داشته باشد میستیک است. ولی عرفان و تصوف اسلامی بیش از هر چیز دیگر به طریق الی الله با دستورات اسلامی، با آداب معنوی و احکامی که در آن هست اشاره می کند و از آن مهم تر اینکه معرفت در عرفان و تصوف اهمیت ویژه ای دارد ولی در میستیسیزم اصولا معرفت مطرح نیست.

در میان عرفای مسیحی، خصوصا بعد از مایستر اکهارت، تقریبا بحث معرفت کم اهمیت می شود، یعنی دیگر سخن از این نیست که اگر کسی سلوک الی الله کرد به معرفت الله می رسد، بلکه صحبت از این است که مجموعه ای از حالات معنوی پیدامی کند. این همان بحثی است که در روزگار ما به بحث «تجربه دینی» منتهی شد. در بحث تجربه دینی مسئله معرفت به طور جدی مطرح نیست، گرچه این سؤال مطرح است که آیا واقعا تجارب دینی معرفت زا هستند یا خیر؟ در حالی که در عرفان و تصوف چنانچه خود لفظ عرفان دلالت می کند احوال دینی ما معرفت زا هستند: معرفت نسبت به حق ومعرفت نسبت به هستی، و این نکته بسیار مهمی است.

از این رو در حال حاضر در غرب برای اشاره به بعد معنوی و باطنی اسلام از اصطلاح Sufism و Sufi  بهره می گیرند، مثلا در عنوان دو کتابی که پرفسور ویلیام چیتیک نوشته اند:  Sufi way of knowledge  و Sufi way of love  یعنی طریقه معرفت در تصوف و طریقه عشق در تصوف،  از این واژه ها استفاده شده است.

همچنین پروفسور توشیهیکو ایزوتسو نیز نام کتاب معروف خود را در مقایسه عرفان اسلامی و تائوئیزم، Sufism and Taoism نهاده اند.

منابع :

·        پازوکی  شهرام، نسبت دین و عرفان، فصلنامه هفت آسمان، شماره 6، اینجا

·        امینی نژاد علی، آموزش پودمانی مبانی عرفان اسلامی، صص ۲۲ تا ۳۲

منطق می خوانیم تا فلسفه را روش مند بیاموزیم، فلسفه می خوانیم تا راه آموختن حکمت متعالیه هموار شود، حکمت را فرا می گیریم تا به فضای فکری عرفان نظری نزدیکتر شویم و عرفان را وسیله قرار می دهیم تا به پیشگاه حقایق قرآنی بار یابیم.