از جمله بحثهای کلیدی در کل عرفان اسلامی، بحث «شریعت، طریقت و حقیقت» است. این بحث از ابعاد مختلف قابل توجه و دقت است، زیرا هم نگرش عرفا از دین تبیین میشود و هم نسبت عرفان عملی و عرفان نظری با یکدیگر و نسبت آن دو با دین و جایگاه آنها در اسلام مشخص میگردد و هم از جهتی با خاستگاه عرفان اسلامی که پیشتر بدان اشارت رفت مرتبط است و هم با بحث میزان عام عرفان اسلامی که در همین درس خواهد آمد در ارتباط وثیق است و در کل از بحثهای مهمی است که میتواند در اثبات هویت اسلامی عرفان اسلامی نقش بسزایی داشته باشد.
ابتدا باید متذکر شویم که مراد از دین در این بحث گرچه میتواند عام باشد و هر دینی را شامل شود لکن الآن دین اسلام مدنظر است.
از دیدگاه عارفان مسلمان، دین اسلام، مشتمل بر سه بخش است:
1 - مجموعه احکام و آداب اسلامی که در دستورات فقهی و اخلاقی نمایان است و عمدتاً سطح اول وجود انسان یعنی ظاهر او را پوشش میدهد و به اصطلاح مجموعه اعمال جوارحی را شامل میشود، همانند نماز، روزه، حج، حمد و شکر لسانی، آداب صحبت و معاشرت و... که عرفا از این بخش تحت عنوان «شریعت» نام میبرند.
البته لازم است در همینجا این نکته را گوشزد نماییم که واژه «شریعت» در دو مقام به کار میرود، گاهی مراد از شریعت، همین است که بیان شد و در مقابل طریقت و حقیقت قرار میگیرد و بخش خاصی از دین را اشاره دارد، از این معنا به «شریعت خاص» و یا «شریعت به معنای خاص» میتوان تعبیر کرد، لکن گاهی مراد از شریعت، کل دین با همه بخشها و مراتب آن میباشد که شریعت به معنای خاص جزء آن است، این معنا از شریعت را میتوان، «شریعت عام» و یا «شریعت به معنای عام» نامید. (بنگرید به: سیدحیدر آملی، جامعالاسرار، ص ۳۴۵ ـ ۳۴۷.)
2 - مسائل سلوکی اسلام که در آنها سیر از مقامی به مقام دیگر و تقرب الیالله و در نهایت وصول به مقام عنداللهی و تخلّق به اخلاق الهی مطرح است که به حسب توضیحی که قبلاً در «عرفان عملی» داده شد، مجموعه اعمال جوانحی و قلبی که تحت عنوان معاملات قلبی و دور شدن از مهلکات و فراهم آوردن منجیات میگنجد، را شامل میشود مثل یقظه، توبه، اخلاص و... عارفان مسلمان از این بخش دین با عنوان«طریقت» یاد مینمایند.
3 - مباحث هستیشناسانه اسلام که در آن حقیقت هستی و نظام ساختاری موجودات، تبیین میشود که مباحثی همچون توحید، اسماء و صفات و افعال خداوند متعال مطرح میشود، از این قسمت دین در کلام عرفا به «حقیقت» تعبیر میگردد.
سیدحیدر آملی (م ۷۸۳) این سه واژه را به کرّات و مرّات به کار میبرد و در مقایسه با دیگر عرفا از همه بیشتر به ابعاد این بحث میپردازد. وی در «جامع الاسرار» پس از تبیینی از این سه اصطلاح میگوید، تنها کسی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم را اسوه خود قرار داده و به آیه «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَة حَسَنَه» به نحو کامل عمل کرده است که همه مراتب سهگانه دین را در خود پیاده کرده و رعایت نماید. وی در این زمینه میگوید:
... إعلم انّ الشریعة عباره عن تصدیق أفعال الأنبیاء قلباً والعمل بموجبها؛ والطریقة (عباره) عن تحقیق أفعالهم وأخلاقهم فعلاً والقیام بحقوقها؛ والحقیقة (عبارة) عن مشاهدة أحوالهم ذوقاً والاتصاف بها لانّ الأسوة الحسنة فی قوله تعالی «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَة حَسَنَة» لا یتحقق الاّ بها أی برعایة هذه المراتب علی ما هی علیه، لانّ الاسوة الحسنة عبارة عن القیام بأداء حقوق مراتب شرعه التی هی مشتملة عن الشریعة والطریقة والحقیقة. ( جامعالاسرار، ص ۳۴۵)
... بدان که شریعت عبارت از ایمان قلبی به افعال انبیا و عمل به موجب آنهاست و طریقت عبارت از تحقق بخشیدن به افعال و خویهای انبیا در خود است به نحوی که همه حقوق و جوانب آنها رعایت شود و حقیقت عبارت است از کشف و شهود ذوقی حالات انبیا و اتصاف به آنها؛ زیرا اسوه حسنهای که خداوند در آیه: «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَة حَسَنَة»، فرموده است، تحقق نمیپذیرد مگر به رعایت همه این مراتب سهگانه آن گونه که هستند، چراکه اسوه حسنه و اقتدای درست همانا قیام به اداء حقوق مراتب شرع رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم است که این شرع مشتمل بر هر سه بخش شریعت و طریقت و حقیقت میباشد...
سپس سیدحیدر، اشاره به حدیثی میکند که عرفا این سه واژه را از آن استفاده کردهاند، در این حدیث رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
الشریعة أقوالی، والطریقة أفعالی والحقیقة أحوالی والمعرفة رأس مالی والعقل اصل دینی و تا آخر حدیث.
عارف بلندپایه آملی، به عنوان نمونه کسانی که اقتدای درستی به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتهاند حارثه بن مالک را مثال میزند و هر سه عنوان شریعت و طریقت و حقیقت را در حارثه جستوجو میکند و میگوید:
...فایمانه بالغیب حق وشریعة؛ وکشفه ووجدانه الجنّة والنار والعرش، حقیقة؛ و زهده فی الدنیا وسهره و ظمؤه، طریقة.(همان)
... پس اصل ایمان او به غیب و دین، حق و شریعت است و مکاشفه او که بهشت و جهنم و عرش را وجدان کرده است، حقیقت است و زهدورزیاش در دنیا، شبزندهداری و تشنگیاش، طریقت میباشد.
این سه مرحله و این سه اصطلاح نهتنها در کلیت دین قابل تطبیق و جریان است بلکه در تکتک آموزههای دینی هم قابلیت تطبیق دارد، سیدحیدر در این باره سخن معروفی را درباره نماز نقل میکند که در آن گفته میشود:
الصلوة خدمة وقربة ووصلة، خدمت در صلوة همان بخش شریعتی نماز است، قربت و تقریب به خدا که باطن نماز است، طریقت آن محسوب میشود و وصول به حق روح نماز و حقیقت آن میباشد. ( همان؛ همچنین بنگرید به: محمدتقی مصباح یزدی، در جستجوی عرفان اسلامی، ص ۶۳)
از منظر عرفا، این سه بخش دین، نهتنها سه بخش مجزّا و گسسته از هم نیست بلکه در یک رابطه طولی با یکدیگر مراتب و مراحل دین را تشکیل میدهند. از این روی نسبت این سه حوزه دینی در عرفان اسلامی، نسبت ظاهر و باطن است، یعنی شریعت ظاهر طریقت و طریقت باطن آن است و طریقت ظاهر حقیقت و حقیقت باطن طریقت میباشد. بنابراین اگر مراحل دین را پیگیری کنیم، سطح و ابتدای دین، شریعت و بطن آن طریقت و بطنالبطن آن حقیقت است و به همین مناسبت از این سه مرحله به «قشر» و «لبّ» و «لبّ اللب» تعبیر کردهاند.( جامعالاسرار، ص ۳۵۳) سیدحیدر آملی در توضیح این بحث دین را به یک گردوی کامل تشبیه میکند که پوسته آن شریعت و مغز آن طریقت و روغن شفافی را که از دل مغز میتوان بیرون کشید حقیقت میشمارد. ( جامعالاسرار، ص ۳45) گاهی نیز در تبیین نوع ارتباط شریعت و طریقت و حقیقت، از تعبیر مقدمه و ذوالمقدمه استفاده میشود، به این صورت که پایبندی به شریعت مقدمه وصول به مقام طریقت و طریقت مقدمه رسیدن به حقیقت است.
این دیدگاه عرفانی به دین با همه ظرایفی که دارد، در میان برخی فِرَق عرفانی تهی از قوت و تحقیق که محققان از عرفا با عنوان جهله صوفیه از آنها یاد میکنند، منشأ پیدایش شبههای باطل و انحرافی آشکار و خطرناک شده است. ایشان پنداشتهاند که اگر نسبت میان شریعت و طریقت و حقیقت نسبت مقدمه و ذیالمقدمه است و این سه مقوله، سه مرحله و مرتبه طولی دین به شمار میآید، بنابراین با وصول به ذیالمقدمه و رسیدن به مراتب برتر، دیگر نیازی به مراتب پایینتر نیست. در توضیح برداشت غلط یا سوء استفاده نابجای خود میگویند، هر مرتبهای برای مرتبه بالاتر همچون نردبان است که پس از صعود دیگر نیازی به آن نمیباشد. بنابراین کسی که به حقیقت دست یافته است، نیازی به رعایت احکام شریعت و مراقبت از آداب طریقت ندارد.
اما اعتقاد راسخ عارفان محقق بر آن است که هرچند ارتباط بین شریعت و طریقت و حقیقت ارتباطی در شکل ظهور و بطونی است، اما هر ظاهری در عین حال که مقدمه رسیدن به باطن است، حافظ باطن نیز میباشد. (جامعالاسرار، ص ۳۵۳) یعنی آن هنگام که انسان با استفاده از شریعت به مقام طریقت نائل میشود، نهتنها در اصل ورود و دخول به طریقت، از شریعت بهره میگیرد بلکه برای حفظ مقام طریقتی خویش نیز باید مقام شریعتی خود را نگاه دارد، به بیان دیگر اگر آن شریعت و پوسته باشد، باطن آن که طریقت است از آفات سالم میماند. و همچنین عین همین نسبت بین شریعت و طریقت با حقیقت برقرار است. (بنگرید به: هُجویری، کشف المحجوب، ص ۵۵۹) لذا اگر چنین نگاهی را مد نظر داشته باشیم، خواهیم پذیرفت که یک شخص کامل عارف که بر صراط مستقیم قدم برمیدارد، کسی است که همه مراتب را با هم نگاه میدارد، حتی آن زمان که به حقیقت میرسد از مراتب و مراحل قبلی دست برنمیدارد زیرا میبایست شریعت و طریقت خویش را حفظ نماید تا مقام حقیقتی او محفوظ بماند.
بنابراین اگر کسی پس از رسیدن به طریقت، آداب شریعت را وانهد، احوال طریقتی او زائل و برنامههای سلوکیاش جز هوا و هوس نخواهد بود و اگر کسی پس از راهیابی به حقیقت، دست از رعایت شریعت و طریقت بردارد، چه بسا به کفر و زندقه منتهی گردد.
محقق کاشانی در اصطلاحات الصوفیه در همین باره میگوید:
کل علم ظاهر یصون العلم الباطن الذی هو لبّه عن الفساد کالشریعة للطریقة والطریقة للحقیقة؛ فان من لم یصن حالَه و طریقتَة بالشریعة فسد حالُه وآلت طریقتُه هوساً و هویً ووسوسة، ومن لم یتوسّل بالطریقة الی الحقیقة ولم یحفظها بها فسدت حقیقته وآلت الی الزندقة والالحاد (ملاعبدالرزاق کاشانی، اصطلاحات الصوفیه، ص ۱۱۶) و عین این عبارت را سیدحیدر آملی در جامعالاسرار، ص ۳۵۳ آورده است)
هر علم ظاهری، علم باطن را که لبّ آن است از فساد و تباهی حفظ میکند، همچون شریعت نسبت به طریقت و طریقت نسبت به حقیقت. چراکه آن کس که حال و طریقت خود را با شریعت صیانت ننماید، حال او تباه و سلوک و طریقت او هوا و هوس و وسوسه خواهد شد. و هر آن کس از راه طریقت به حقیقت نرسد و حقیقت را با طریقت حفظ ننماید، حقیقت او تباه و منجر به زندقه و الحاد خواهد شد.
سرّ سخن عارفان را از منظر فلسفی میتوان این گونه تبیین نمود که چگونه در بحث علت و معلول، علت نهتنها موجب حدوث معلول میشود بلکه منشأ بقای او هم هست و اگر لحظهای علت از میان برود، معلول نیز از بین خواهد رفت، نسبت میان شریعت و طریقت و حقیقت نیز اینچنین است یعنی شریعت در عداد علت طریقت و طریقت در شمار علت حقیقت به حساب میآید، لذا همان گونه که این علل در حدوث مقامهای بعدی دخالت دارند، در بقای آنها نیز دخیلاند.
اولین مقدمه وصول انسان به مقامات کامل انسانی، طهارت نفس است که جز با رعایت دقیق آداب شرعی به دست نمیآید. بنابراین در پی مراعات احکام الهی و اوامر و نواهی شرعی، و حصول طهارت نفسانی و مناسبت ذاتی، به تدریج انسان سالک در مقامات طریقتی گامزده و آرامآرام به حقیقت نائل میشود. حال اگر پس از وصول به حقیقت، رعایت آداب شرعی را رها سازد، از آنجایی که در دل هر گناه و معصیتی نوعی آلودگی باطنی نهفته است به تدریج، طهارت نفسانی که منشأ حدوث حالات ملکوتی بود زائل میشود و در پی آن تنزل دفعی یا تدریجی از مقامات معنوی آغاز میگردد.
ماجرای بلعم باعورا نمونه بسیار گویا و روشن این مسئله است. بلعم مردی بود از امت موسی علیه السلام که به واسطه تبعیت از شریعت تا به مقام استجابت دعا رسیده و صاحب اسم اعظم بود، لکن به تحریک اطرافیان و به خیال آنکه کار دیگر تمام شده است و آن مقامات بلند آسمانی برایش همیشه باقی خواهد ماند، به تبعیت از هوای نفس برخاست و در مقابل حضرت موسی علیه السلام ایستاد. خدای متعال میفرماید، این تبعیت از هوای نفس، همه مقامات طریقتی و حقیقتی و همه آیات الهی که در او تجلی یافته بود را از او منسلخ ساخت و جزو گمراهان شد، تا بدانجا که قرآن مَثَل او را به مَثَل سگ تعبیر میکند و میفرماید:
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَکَانَ مِنَ الْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ... (اعراف، ۱۷۵)
این ماجرا اختصاصی به بلعم باعورا و اقوام گذشته ندارد، همچنانکه برخی مفسرین شأن نزول این آیه را فردی به نام امیه بن ابی الصلت میدانند که در زمان رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم زندگی میکرد و درباره موردی که آیه برای آن نازل شد اختلاف کردند که آیا بلعم باعورا مقصود است و یا امیه بن ابی الصلت. صاحب مجمع البیان روایت ارزشمندی از امام باقر علیه السلام نقل میکند که علاوه بر حل مسئله، معنای اصلی آیه را که قابل انطباق بر مصادیق فراوان است بازمیشناساند، حضرت میفرماید:
الأصل فی ذلک بلعم ثم ضربه الله مثلا لکل مُؤثِرٍ هواه على هدى الله من أهل القبلة.
اصل آیه درباره بلعم باعوراست لکن خداوند وی را مَثَلی قرار داده است برای هر کسی از اهل قبله که هوای نفس را بر هدایت خدا ترجیح دهد. (شیخ ابوعلی طبرسی، مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۶۹)
از همین روی در کلمات عرفا، تأکیدات فراوانی بر رعایت جانب شریعت و پایبندی به آداب اسلامی دیده میشود که در اینجا به چند نمونه اشاره میشود:
ذوالنون مصری (م ۲۴۵) میگوید:
من علامات المحبّ لله متابعة حبیب الله فی اخلاقه وافعاله وامره وسننه.
از نشانههای دوستدار خدا، پیروی و متابعت از حبیب خدا (رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم) در اخلاق و رفتار او و امر و سنن اوست. (ابوعبدالرحمن سُلَمی، طبقات الصوفیة، تحقیق نورالدین شریبه، ص ۲۱)
سخن ذوالنون آدمی را به یاد آن آیه از قرآن میافکند که میفرماید:
قُلْ إِن کُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ. (آل عمران/ ۳۱) ای پیامبر (به مردم) بگو اگر خدا را دوست میدارید، مرا پیروی کنید تا خدای شما را دوست بدارد.
از بایزید بسطامی (م ۲۶۱) چنین نقل شده است که:
اگر مردی را بنگرید که صاحب کرامات است به نحوی که در هوا راه میرود و کرامات عجیبی از او صادر میشود، بدو فریب نخورید تا آنکه بنگرید که چگونه است با امر و نهی الهی و حفظ حدود و ادای شریعت. (الرسالة القشیریّة، ص ۵۶)
خواجه عبدالله انصاری (م ۴۸۱) دین را همچون انسان شمرده و شریعت و طریقت و حقیقت دین را به مثابه تن و دل و جان آدمی به حساب آورده و میگوید:
شریعت را تن شمر و طریقت را دل و حقیقت را جان. شریعت حقیقت را آستان است، حقیقت بیشریعت دروغ و بهتان است. (خواجه عبدالله انصاری، رسائل جامع، با مقدمه تابنده گنابادی، ص ۶۵)
طرح عرفانِ منهای فقه که هماینک در برخی مراکز شبهفرهنگی به گوش میرسد، روی دیگر سخن جهله صوفیه است. از آنجا که فقه تکلفآور است و انسان در رعایتش به زحمت میافتد و از اموری باید دوری کند و به چیزهایی باید ملتزم باشد، لذا بهترین راه برای کسانی که هم خدا را میخواهند و هم خرما را، ارائه عرفان بدون فقه است، لکن همچنانکه گذشت از دیدگاه عارفان حقیقی، این سخن، واهی و از سر هوا و هوس است زیرا راهیابی به حقیقت عرفان جز از طریق شریعت و طریقت حاصل نخواهد شد.
آری در میان عرفا بحثی به نام رفع تکلیف طرح شده است که از سویی موجب شبهاتی برای دینمداران و عالمان دینی شده و از سوی دیگر منشأ گمراهیهای کور کننده برای جاهلان و نارسیدگان گشته است؛ اما باید توجه داشت که چنین وضعی، یعنی رفع تکالیف شرعی، منحصراً به حالت فنا ـ نه پیش از آن و نه پس از آن ـ اختصاص دارد. شخص در چنین حالی که البته به ندرت دست میدهد و زمان آن کوتاه است، اساساً از موضوعیت تکلیف خارج میشود، زیرا هیچ التفاتی به خود ندارد و قدرت و اختیار و عقل و التفات که از شرایط عام تکلیف است، از او سلب شده است و همانند شخص خوابیدهای است که در ترک تکالیف معذور میباشد. (بنگرید به: لاهیجی، مفاتیح الغیب فی شرح گلشن راز، ص ۲۵۳، ۲۵۴)
پس از آنکه روشن شد، دین از منظر عارفان مسلمان مشتمل بر سه مرحله شریعت، طریقت و حقیقت است، باید به این نکته توجه کامل نمود که به اعتقاد عرفا، عرفان اسلامی متکفل دو بخش طریقت و حقیقت دین است. عارف در عرفان عملی با طریقت و در عرفان نظری با حقیقت دین سروکار دارد، لذا عارفان مسلمان از آیات و روایات متعددی که در دو بخش طریقتی و حقیقتی وجود دارد، بهرههای فراوان میبرند و الهامات گستردهای میگیرند. از باب نمونه در عرفان نظری بحث اسماءالله و چینش نظام هستی بر اساس اسماءالله تقریباً از اختصاصات عرفان اسلامی است که با الهام از دین در عرفان راه پیدا کرده است. و از این رهگذر محتوای عرفان اسلامی بسیار نزدیک به محتوای دینی است و از این منظر بسیار اسلامیتر از فلسفه اسلامی به شمار میآید.
نکته قابل توجه در قسمت پایانی این بخش آن است که همانطور که بخش شریعت که عمدتاً در فقه متبلور است، نیازمند اجتهاد و استنباط میباشد و باید شخصی که از هر جهت ابزار لازم را برای برداشت فنی داراست، متکفل آن شود، در دو بخش طریقتی و حقیقتی دین یعنی در حوزه سلوکی و معارف اسلام هم میبایست کسانی که شرایط لازم را دارا هستند و متخصص در این سنخ حوزهها هستند، وارد میدان شوند، محققان از عرفای اسلامی که از طرفی خود صاحب ذوق و شهود بوده و از طرف دیگر از منظر علوم درسی و رسمی، همه ابزار لازم را دارا بودهاند، در دو قسمت طریقت و حقیقت، حقایق نابی را از متون و منابع دینی استفاده بردهاند، مثلاً در باب ذکر
از آیه «وَاذْکُر رَّبَّکَ فِی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً وَخِیفَه وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ» (اعراف/ ۲۰۵)ذکر خفی
و از آیه «الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِم» (آل عمران/ ۱۹۱) دوام ذکر و ذکر دائم
را استفاده میکنند و مطابق آن دستورالعملهایی را ارائه میکنند.
منابع :
- امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص ۱۰۷ تا ۱۱۶