عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهود» ثبت شده است

عرفا به دلایل گوناگونى، مانند میزان بودن و ذوق گرفتن، به گزاره‌هاى دین و هستى‌شناسى وحیانى تن مى‌دهند؛ لیکن تلاش عمده آنان بیان گزاره‌هاى هستى‌شناسانه از طریق شهود و به صورت مستقل است. با این حال، رسیدن به این حقایق از راه وحى نیز صورت مى‌گیرد و تعامل‌هاى میان عرفان و دین، بسیار جدى است. عارف، در این مقام دو کار را یک‌جا انجام مى‌دهد: اولاً، به منزله عالم دینى، به ویژه به برکت شهود، از متون دینى بهره مى‌گیرد؛ و ثانیاً، شهود مى‌کند و این دو کار را نیز مستقل از هم انجام مى‌دهد. ابن عربى، تفاوت عارف با مرتاض را در همین امر مى‌داند. وى در فتوحات مى‌گوید، مرتاض‌ها فقط راه شهود خود را طى مى‌کنند، ولى ما راه شریعت را نیز در نظر داریم. بنابراین ابن عربى دو راه را براى علم خود سراغ مى‌دهد: شریعت و شهود. اما راه سومى نیز براى عارف وجود دارد، و آن عقل، به معناى مدد گرفتن از علم و فن دیگرى براى کار خود، است. او حتى مى‌تواند براى وحدت شخصیه استدلال کند و در عین حال بگوید که آن را از راه استدلال نیافته، بلکه آنچه مى‌گوید از راه شهود به دست آورده است. و آن را به دقت نیز گزارش مى‌کند.

اما براى اثبات هماهنگى میان دین، عرفان و برهان باید دست‌کم از نظر محتوا و گزاره‌ها ـ و نه مسائل ـ با هم توافق داشته باشند. بخشى از مسائل فلسفه، در عرفان مطرح نمى‌شود و بسیارى مسائل عرفان نیز در فلسفه وجود ندارد؛ اما آنچه اهمیت دارد توافق در گزاره‌هاى اساسى و بنیادى است که اساس این ادعا بر آن استوار است؛ گزاره‌هاى مهمى که معمولاً در متون دینى نیز با آنها روبروییم، مانند بحث توحید، معاد، نبوت، انسان کامل و نفس. این گزاره‌هاى حساس و بنیادى را که عارف از راه شهود مى‌یابد و گزارش مى‌دهد، با گزارش‌هاى فیلسوف از راه عقلى، مطابقت داشته باشد، و با فهم منضبط از متون دینى نیز منطبق مى‌شود؛ مثلاً ما از متون دینى شعور موجودات را مى‌فهمیم. عارف مى‌گوید من در شهودم شعور موجودات را یافتم. فیلسوف نیز مى‌گوید با عقل، شعورِ همه موجودات حتى جمادات را اثبات مى‌کنم.

بنابر نظریه همدلى از جهت محتوا، توافق این سه، در ادعاهاى اصلى و عمده است، نه در مسائل. نمونه دیگر، در باب وحدت شخصیه است. ملاصدرا مى‌گوید من وحدت شخصیه را از راه عقل با دو دلیل اثبات کردم. در اواخر جلد دوم اسفار، تقریباً کار ملاصدرا این است که براى وحدت شخصیه دو دلیل ارائه دهد. عارف نیز مى‌گوید وحدت شخصیه را شهود کرده است. ادعاى بزرگان دین نیز همین است که اگر در متون دینى، فهمى منضبط صورت گیرد به وحدت شخصیه خواهیم رسید. اگر کسى مجموعه بیانات امیر مؤمنان(ع)، امام رضا(ع) و بیاناتى را که در قرآن کریم آمده است، گرد آوَرَد، به مسئله‌اى به نام تجلى مى‌رسد، نه علیت. در این صورت عرفان، قرآن و برهان به یک آموزه یعنى توافق در محتواى گزاره هستى‌شناسى دست مى‌یابند؛ ولى در روش رسیدن به آن از یکدیگر استقلال دارند. همان‌گونه که گذشت، توافق کامل در همه مسائل اصلاً معنا ندارد و ادعاى توافق، درباره عمده‌ترین مسائل نظیر وحدت شخصیه و معاد است. از سویى در برخى مسائل، عقل، خود، حکم مى‌کند که ناتوان است و نمى‌تواند به جزئیات دست یابد؛ مثلاً معاد را به صورت کلى مى‌فهمد ولى جزئیات آن را که مثلاً فلان عمل چه نتیجه‌اى در پى دارد شریعت بیان مى‌کند و عقل مى‌پذیرد. 

بنابراین عقل به کلیات آن پى مى‌برد نه به جزئیاتش. پس ادعا این نیست که در تمام مسائل توافق وجود دارد، ولى نسبت به مدل‌هاى رقیب، مانند فهم متکلمان یا فهم اهل ظاهر از آیات و روایات یا برداشت برخى روشنفکران از دین و یا فهم‌هاى دیگر، بهتر و پیشرو است.

نکته دیگر اینکه افزون بر توافق و هماهنگى، گاهى این مجموعه سه‌ضلعى همدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. ما چنین چیزى را در سنت معقول مى‌یابیم؛ مانند اینکه عقل عرفان را و عرفان عقل را پشتیبانى مى‌کند، و هر دو دین را پشتیبانى مى‌کنند. دین نیز عرفان و عقل را معاضدت مى‌کند. بنابراین خود عقل گاهى مى‌تواند از عرفان مدد گیرد و از سوى آن پشتیبانى شود؛ عرفان نیز از عقل مدد بگیرد؛ و به همین شکل، شریعت به اینها مدد رسانَد ـ که بسیار هم چنین مى‌کند ـ در عین حال که براى فهم بهتر شریعت از آن دو کمک بگیرند.

از این روى، در سنت معقول، احساس مى‌کنیم که کار و حرکتى از سوى سه‌ضلع در حال انجام است، و گاهى مسئله توافق، آهسته آهسته به تعاضد نیز مى‌رسد و همدلى به پشتیبانى تبدیل مى‌شود؛ یعنى فقط در حد یک هماهنگى نیست و در هر یک از این هستى‌شناسى‌هایِ مستقل (هستى‌شناسى شهودى، وحیانى و عقلانى)، چیزهایى پیدا مى‌شود که حتى راه را براى دیگرى باز مى‌کند. براى نمونه عقل و عرفان، بر روش هستى‌شناسى وحیانى صحه مى‌گذارند و بر حجیت آن صحه مى‌گذارند. مى‌گویند از راه عقل باید خدا را اثبات کرد و به مدد شهودْ شریعت را. به همین ترتیب، شریعت نیز بر روش عقلانى و شهودى صحه مى‌گذارد. از این روى، پشتیبانى‌هاى تو در تو، گاه به جایى مى‌رسد که احساس مى‌شود این مرزها از میان رفته است. هرچند مرز از بین نمى‌رود، لیکن آن‌قدر به هم نزدیک مى‌شوند که چنین به نظر مى‌آید.

همدلیِ آن سه ـ به معناى توافق در محتوا ـ بخشى از ادعاست. اما ادعا بالاتر از این است، و آن اینکه همدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. محض نمونه، شریعت موجب مى‌شود عقل به راحتى در حوزه‌هایى که وارد نمى‌شد یا نمى‌توانست وارد شود، گام بگذارد. شریعت به عقل کمک کرد و این خودْ تعاضد ایجاد مى‌کند.

لیکن توافق نهایى در گزاره‌ها نیست، بلکه بیش از این است؛ یعنى به جایى مى‌رسیم که فقط یک حقیقت با جلوه‌هاى متعدد وجود دارد. پس در عین اینکه در محتواهاى اساسى با هم مشترک‌اند و هماهنگى و توافق دارند، حجیت همدیگر را بر مى‌تابند، و از سویى، به شکل‌هاى گوناگون یکدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. این نوع بحث‌ها را در چیستى فلسفه اسلامى و نیز در نسبت عرفان و دین توضیح مى‌دهند.

مى‌خواهیم و لزومى ندارد بگوییم فلسفه و عرفان اسلامى به تمام آنچه شریعت گفته رسیده‌اند؛ اما در مقایسه با مدل‌هاى رقیب، بهترین تفسیر و تلاش عقلانى براى رسیدن به حقایق دینى، چیزى است که فلاسفه در سنتِ مزبور به آن رسیده‌اند. متون دینى به لحاظ اصل دین، تا بى‌نهایت قدرت گسترش دارند. مثلاً همین قرآن را اگر به امیرالمؤمنین(ع) بدهید، از آن حقایق بى‌نهایتى مى‌فهمد. در متون دینى این‌همه جاى فهم هست، ولى قرار نیست متون عرفانى و فلسفى متعارف، همه چیزهایى را که در شریعت هست به ما بدهند، گرچه در مسائل اساسى بین آنها توافق به چشم مى‌خورد.

از سویى باید تذکر داد که در این سنت معقول، بزرگان و نخبگان ما عالم دینى نیز بوده‌اند. علامه طباطبایى، ملاصدرا و امام خمینی(ره) عالم دینى‌اند. این بزرگان در عین حال که عالم دینى‌اند و روش فهم متون دینى را اعمال مى‌کنند، با خواندن این معارف، این احساس همدلى را به‌جدّ مى‌یابند.

منابع :

  • دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة‌المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)

سالک پس از آنکه منازل عرفانى را پشت سر مى‌نهد و قدم در ساحت قدس مى‌گذارد و به مقام فنا و بالاتر از آن بقاى بعد از فنا مى‌رسد، مشاهدات و مکاشفاتى بدو روى مى‌آورد و در پى آن معرفتى از سر شهود و حضور، نسبت به حقایق نظام هستى پیدا مى‌کند که این معارف برآمده از شهود، بنیاد و حقیقت عرفان نظرى مى‌باشد. به دیگر سخن، شخص پس از ورود به عرفان عملى و طى مسیر طریقت، در نهایت به مرحله حقیقت (در مقابل شریعت و طریقت) نائل مى‌شود که همانا پایه و اساس علمى است که امروزه از آن به عرفان نظرى تعبیر مى‌گردد. بنابراین عرفان نظری علمى است حصولى که از حقایق دریافت‌شده به وسیله شهود، حکایت مى‌کند. چراکه سالک با مجاهده و ریاضت، پرده‌ها و حجاب‌هاى پیش روى خود را کنار مى‌زند و هرچه پیش مى‌رود، حقیقت را واضح‌تر مى‌یابد تا آنکه به صورت عین‌الیقین بلکه حق‌الیقین (نه علم‌الیقین) واقعیت نظام هستى و خداى سبحان را درمى‌یابد.

محقق کاشانى در اصطلاحات الصوفیه در تبیین واژه عارف مى‌گوید:

العارف من اشهده اللّه‌ ذاته وصفاته واسمائه وافعاله فالمعرفه حال تحدث من شهودٍ؛ (اصطلاحات صوفیه، تصحیح مجید هادی زاده ، ص ۸۵) عارف کسى است که خداوند ذات و صفات و اسما و افعالش را به او نشان دهد. بنابراین معرفت و عرفان نظرى حالتى است که از راه شهود حاصل شود.

بنابراین وقتى سالک از طریق سلوک به شهود حقایق نظام هستى رسید، در درجة اول معرفتى براى خویش فراهم کرده است که از آن به معرفت شهودى و تجربه عارفانه تعبیر مى‌شود. اما اگر همین عارف مشاهدات خود در زمینه هستى‌شناسى عرفانى را ترجمه نموده، بازتاب زبانى دهد و به تقریر و توضیح و تبیین آن دست یازد، عرفان نظرى یا علم عرفان نظرى شکل مى‌گیرد. به بیان دیگر، همچنان‌که عارفان تجارب سالکانة خویش در طى منازل سلوک را به رشته تحریر درآورده و علم عرفان عملى را پدید آوردند، آنجا که به تحریر معارف برآمده از شهود حقایق، پرداختند و به تعبیر و ترجمه تجارب عارفانة‌ خود نشستند، ارمغانى بس گرانقدر براى قافله بشرى عرضه داشتند که عرفان نظرى یا علم عرفان نظرى نام دارد و طبیعى است که علم عرفان نظرى همچون علم عرفان عملی، در ابعاد مختلف و حتی طى طریق سالکان بعدى در دو بعد عملى و شهودى و معرفتى، اثرى بسزا و شگرف دارد.(حکمت عرفانی، ص ۶۱-۶۲)

تعریف علم عرفان نظری نیز عبارت است از: مجموعه تعبیرات عارفان از حقایق و معارف توحیدی، یعنی وحدت شخصی وجود و لوازم آن – که عارف در مراحل نهایی سلوکش آن ها را شهود و سپس ترجمه و تعبیر (به طور خلاصه ترجمه و تعبیر به معنای بازتاب مفهومی و زبانی و لفظی دادن به حاصل این شهودات است برای آشنایی بیشتر با ترجمه و تعبیر ر.ک: مبانی و اصول عرفان نظری، ص ۷۴-۷۵) نموده است– می باشد. (فروغ معرفت صفحه ۳۲)

فنارى در مصباح الانس مى‌گوید:

(العلم) بکیفیة ارتباط الحق بالخلق و جهة انتشاء الکثرة من الوحدة الحقیقیة ... . فعلم الحقائق والمکاشفة والمشاهدة؛

(محمد بن حمزه فناری، مصباح الانس، طبع سنگی، ص ۶)

فهم کیفیت ارتباط حق و خلق و چگونگى نشئت گرفتن کثرت (برآمده از خلق) از آن وحدت حقیقى (در حق‌تعالى)، علم حقایق و مکاشفه و مشاهده (یعنى عرفان نظرى) مى‌باشد.

محقق قیصرى در مقدمه خود بر تائیه ابن فارض مى‌گوید:

فحدّه هو العلم بالله‌ سبحانه من حیث اسمائه وصفاته ومظاهره واحوال المبدأ والمعاد وبحقائق العالم وبکیفیة رجوعها الى حقیقة واحدة هی الذات الاحدیّة؛ (شرف‌الدین داوود قیصری، رسائل قیصری، به تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، رساله التوحید والنبوه والولایه، ص ۷)

تعریف عرفان نظرى آن است که علم به خداى سبحان از حیث اسما و صفات و مظاهرش (نه از جهت ذات) و علم به احوال مبدأ و معاد و به حقایق عالم و کیفیت رجوع این حقایق به یگانه حقیقتى که همانا ذات احدى است، عرفان نظرى به شمار مى‌آید. (حکمت عرفانی، ص ۶۲-۶۳)

دو طرح در موضوع عرفان نظری

در مجموع در مقام تبیین موضوع عرفان نظری، دو طرح ارائه می‌شود:

طرح اول آن است که موضوع علم عرفان نظری وجود حق سبحانه و تعالی است.

صدرالدین قونوی در مفاتیح الغیب می‌گوید: موضوعه الخصیص به وجود الحق سبحانه (محمد بن حمزه فناری، مصباح الانس، طبع سنگی، ص ۱۳)

یعنی موضوع اختصاصی علم عرفان نظری وجود خداوند است.

طرح دوم آن است که موضوع علم عرفان نظری «موجود بما هو موجود» یا «وجود بما هو وجود» یعنی «وجود صرف» است.

محقق فناری در مصباح الانس می‌گوید: موضوع العلم وهو الموجود من حیث هو موجود (محمد بن حمزه فناری، مصباح الانس، طبع سنگی، ص ۷)

(حکمت عرفانی، ص ۷۲)

... اما جمع این دو طرح در تبیین موضوع علم عرفان نظری چگونه است. توجه به یک نکته مشکل را حل خواهد کرد و آن این است که نزد عرفا وجود بما هو وجود یعنی وجود صرف و مطلق وجود همان حق‌تعالی است.( ر.ک: اسفار، ج ۲، ص ۳۳۵) لذا محقق قیصری در عنوان فصل اول از مقدمه خود بر شرح فصوص الحکم می‌گوید: الفصل الاول فی الوجود وانه الحق تعالی.

بنابراین کاملاً بدیهی است که گاهی از موضوع علم عرفان نظری با عنوان «حق‌تعالی» یاد شود و گاهی با عنوان «وجود».(حکمت عرفانی، ص ۷۳)

منابع :

  • یزدان پناه - سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص ۳۱تا ۳۳
  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص ۶۱تا ۷۴

رابطه عرفان نظری و عملی، دوسویه است و این دو تأثیر و تأثراتی متقابل دارند. عرفان نظری، محصول و نتیجه عرفان عملی و طریقت است؛ زیرا حقیقت که بنیاد اصلی عرفان نظری است، نتیجه "طریقت" و سیر و سلوک عملی و تجربه های عارفانه است. منبع اصلی معرفتی عرفان نظری، "شهود" است که حاصل سلوک در طریق عرفانی و رسیدن به مقامات نهایی سلوکی است. بدین صورت که عارفان مجاهد به مدد عشق و ریاضت و با طی مراحل سیر و سلوک و تدرّج در مدارج و منازل عرفانی و رسیدن به مقام فنا یا بقای بعد از فنا، به کشف حقّ الیقینی باطنی ترین ساحت‌های هستی، یعنی "صقع ربوبی" بار می‌یابند و از این طریق، حقایق عالم را به طور حقّانی و بالحق شهود می‌کنند. این سالکان واصل، در بازگشت از این سفر معرفتی، ره آوردهایی معرفتی با خود به ارمغان می‌آورند که پس از ترجمه و تعبیر از آن‌ها، سرمایه‌هایی معرفتی پدید می‌آید که اگر در قالب یک دستگاه معرفتی منسجم درآیند، "علم عرفان نظری" شکل می گیرد. راه و مسیری که تا دست یابی به مقام فنا و شهود پیموده می‌شود، و بیان نتایج شهودات حاصل از طی این مسیر، همان عرفان نظری است.

از سوی دیگر، به طور متقابل، عرفان نظری نیز در عرفان عملی مؤثر خواهد بود. از آن جا که در عرفان نظری، حقایق هستی و چینش عوالم مختلف، از کلی‌ترین و بالاترین منظر ممکن و در قالب یک نظام هستی شناختی تبیین و تحلیل شده است، آگاهی سالک از این مراتب و حقایق، و نیز روابط و ویژگی‌های آن‌ها می‌تواند به او در اموری مانند: فهم بهتر حالات خود در مراحل سلوکی و تعیین سنخ جایگاه شهودات خود، و ... یاری رساند و بسان "نقشه راه" و نیز "میزان"، او را در مسیر سلوک و تعیین یا تصحیح ایستار سلوکی خود راهنمایی کند تا با بصیرت بیشتری به سلوک و تعیین یا تصحیح ایستار سلوکی خود راهنمایی کند تا با بصیرت بیشتری به سلوک بپردازد؛ به عنوان نمونه، در برخی مراحل میانی سلوک، مواهب و عطایایی عاید سالک می‌گردد که اگر او از هدف نهایی سلوک آگاه بوده و شهودات خود را با علم عرفان نظری محل بزند، چنین مواهبی باعث بروز برخی توهّم‌ها و آفات در او نشده و رهزن سلوک او و سبب توقفش در مرحله خاصّی نمی‌‎گردد و او می‌تواند به نحو بهتری مسیر دشوار و پرخطر سلوک را بپیماید. از همین رو، صدر الدین قونوی (م 672ق) در مقدمه مفتاح الغیب، هدف خود از نگارش این کتاب را یاری رساندن به "خلاص خواصّ) می‌داند که هنوز در میانه راه سلوک هستند و به نهایت راه خود نرسیده‌اند.

واعلم إنّ هذا الکتاب لم یوضع لکافّة الناس وعامّتهم ، بل و لا للخاصّة، ولکن لقوم هم من خلاصة الخاصّة، ینتفعون به فی أثناء سلوکهم، قبل التحقّق بغایاتهم ، و یتذکّرون بنکتة سرّ بدایاتهم فیکحلون و یکملون، و یشکرون و یستزیدون بما یستبصرون، فیزدادون؛ (مفتاح الغیب، ص ۳۴) و بدان که این کتاب برای همه مردم و عموم آن‌ها و بلکه حتّی برای خواص نگاشته نشده است، بلکه برای گروهی است که از خلاصه خواصّ هستند، که در اثنای سلوکشان قبل از رسیدن به نهایات خود از آن سود می‌برند. و به نکته سرّ بدایاتشان متذکّر می‌گردند و توتیای چشم ساخته و کامل می‌شوند، و شکر نهاده و بدانچه از آن بصیرت می‌جویند فزونی جسته و افزوده می‌گردند.

به همین سبب، عالمان ربّانی و مشایخ عرفانی و استادان سلوک – به ویژه پس از دوره سوم عرفان که شرح آن خواهد آمد – ریاضت علمی را بر ریاضت عملی مقدّم دانسته و فعالیت علمی دقیق و عمیق در فلسفه و حکمت الهی و به ویژه عرفان نظری را مقدمه بسیار مؤثری در آسان شدن و سرعت بسیار یافتن سلوک، و سبب جلوگیری از بسیاری از آفات و آسیب های این مسیر دشوار می‌دانند. در همین زمینه، حضرت امام رحمة الله چنین می‌نگارد:

من نیز چندان عقیده به علم فقط ندارم و علمی که ایمان نیاورد حجاب اکبر می‌دانم، ولی تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود. علوم بذر مشاهدات است. گو که ممکن است گاهی بی حجاب اصطلاحات و علوم به مقاماتی رسید، ولی این از غیر طریق عادی و خلاف سنّت طبیعی است ، و نادر اتفاق می‌افتد؛ پس طریقه خداخواهی و خداجویی به آن است که انسان در ابتدای امر وقتش را (صرف) مذاکره حق کند، و علم بالله و اسماء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن و خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند؛ و پس از آن، به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد. (شرح چهل حدیث، ص ۴۵۷؛ الموسوعه، ج ۴۶، ص ۵۰۵ – ۵۰۶)

منابع :

  • یزدان پناه - سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص ۳۳ تا ۳۶

پس از جامی افول محسوسی در عرفان و به ویژه شاخه معرفتی آن یعنی عرفان نظری رخ می دهد تا آن که در قرن یازدهم سرنوشت تفکر اسلامی با ظهور صدر المتالهین شیرازی دگرگون می گردد او از جهت یک فیلسوف و از جهت دیگر از محققان حوزه عرفان نظری است که به مدد توان بی نظیر فلسفی او عرفان دقیقا بر فلسفه منطبق می شود.

ملاصدرا سیر عرفان گرایی میان فلاسفه اسلامی را که از قرن سوم و با فارابی آغاز و در ابن سینا و شیخ اشراق ظهور بیشتری داشت را به نهایت رساند.

شیخ اشراق در روش خود را به عرفا نزدیک ساخت و شهود را به منزله روشی فلسفی در کنار روش عقلانی تثبیت کرد، اما هرگز نتوانست در محتوا به بیانات عرفا رسیده و وحدت شخصیه را اثبات کند.

اما کار ملاصدرا هم در روش و هم در محتوا به عرفان انجامید و توانست وحدت شخصیه وجود را تثبیت و فلسفه را تتمیم کند. تلاش صدرا باعث شد پس از او عرفان به زبان حکمت متعالیه قابل فهم و درک شود و اختلاف مبنایی میان فلسفه و عرفان از میان برود.

هرچند صدرا خود اهل سلوک و مکاشفه بود اما تلاش بی نظیر عقلانی و فلسفی او موجب شد تا پس از او هر فیلسوفی بتواند بی آنکه سیر و سلوک عملی داشته باشد، قائل به وحدت شخصیه و محقق در عرفان نظری شود. هر چند طی راه شهود در کنار استدلالات عقلی درکی بس عمیق تر را موجب می شود.

ملاصدرا با ارائه حکمت متعالیه به عنوان فلسفه پیشرفته دوره اسلامی که موجب ارتقاء فلسفه اسلامی شد، زمینه‌ساز دوره سوم عرفان نظری شد. ملاصدرا از جهتی فیلسوف محض است؛ یعنی باید به عنوان فیلسوف او را شناخت و لکن از یک جهت از محققین عرفان نظری است. یعنی در عین اینکه قرار است فیلسوف باشد و به صورت فلسفی به مباحث بپردازد، از محققین عرفان نظری محسوب می‌شود. با آمدن ابن عربی و دستگاه سازوار هستی‌شناختی او، آموزه‌های عرفانی آهسته آهسته برای فیلسوف قابل فهم شد و فیلسوف را در فضای عرفانی خودش وارد کرد. همین دوره دوم زمینه‌ساز کار ملاصدرا شد. ملاصدرا از آن ظرفیت و امکانات غنیِ فلسفیِ انباشته در عرفان نظری دوره دوم استفاده کرد و به مدد تحقیقات غنیِ خودش زمینه را برای دوره سوم عرفان نظری آماده کرد.

ملاصدرا با تطابق حداکثری که بین فلسفه و عرفان ایجاد کرد، دوره سوم را رقم زد. البته قبل از ملاصدرا هم خیلی‌ها حرف ابن عربی را شنیدند ولی نتوانستند حل و هضم کنند. مثلا میرسید شریف جرجانی (م 816 هـ ق) که حواشی فلسفی زیادی هم دارد رساله کوچکی دارد به نام وحدت وجود، وقتی حرف را مطرح می‌کند، می‌گوید حرف عرفا با مسائل عقلی جور در نمی‌آید و فوق طور عقل است. ولی فلسفه صدرا یک نقش فلسفه بازی می‌کند و یک نقش تحقیقیِ عرفان نظری. لذا بعد از او را دوره سوم عرفان نظری می‌نامیم.

در مکتب شیراز هم محقق دوانی (م 908 هـ ق) پس از رسیدن به اندیشه وحدت شخصیه می کوشد تا آن را در فضای فلسفی در آورده و به شکل فلسفی تقریر کند . ملا جلال در اواسط زندگی خود (حدود 45 تا 50 سالگی) در رساله الزوراء طرحی ارائه داد که در  آن توانست در فضای فلسفی راهی عقلانی و برهانی را برای اثبات وحدت خصیه طی کند. هر جند این طرح درست به نظر نمی رسد و بر اساس اصالت ماهیت بنا شده ود ولی از آن به بعد مکتب ابن عربی بطور جدی وارد فلسفه شد و وحدت وجود  به عنوان بحثی مهم مورد بررسی و تحلیل های فلسفی قرار گرفت . از این رو الزوراء نشان دهنده لحظه انتقال از مکتب کلام فلسفی به اندیشه های عرفان نظری است. او در شرحی نیز که بر این رساله نوشت تعلقاتش به ابن عربی و مکتب او را نشان می دهد . دوانی همچنین در آثار خود بحث هایی مانند تجلی وظهور، اعیان ثابته، تجدد امثال، وجه خاص ، انسان کامل و خاتم ولایت را نیز بطور فلسفی مطرح و بررسی کرد.

اهمیت تلاش محقق دوانی به این دلیل است که پس از وی تا زمان صدرا اغلب فلاسفه مقهور اندیشه های وی بودند(الحکمه المتعالیه ج6 ص 77) و این نشانگر این است که مباحث عرفان نظری و به ویژه اندیشه وحدت شخصیه - البته با تقریر دوانی- حدود یک قرن در حوزه های فلسفی مورد بحث و کنکاش بوده است و همین مساله زمینه و بستری را برای ظهور صدرا و پیدایش دوره سوم عرفان نظری پدید آورده است.

بعد از ملاصدرا با چیز جدیدی به نام تمایل عرفان به فلسفه روبرو می‌شویم. در دوره دوم هیچ یک از عرفا به خواندن فلسفه مشاء ترغیب نمی‌کردند و برخی نهی می‌کردند. اما با فلسفه صدرا نه تنها ترغیب عرفا زیاد شد بلکه بعضی مواقع خواندن و فهمیدن برخی از آموزه‌های عرفانی را متوقف بر خواندن فلسفه صدرا می‌دانند.کار دیگری که ملاصدرا انجام داد این بود که بین عقل و دل هیچ تعارضی نیست بلکه تعاضد است و هم اکنون هم علماء ما بر سر سفره او برای فهم معارف می‌نشینند و شهد شیرین آموزه‌هایش را می‌چشند. بی جهت نیست که فرموده‌اند: الملاصدرا ماالملاصدرا.

 منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)
  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 30 تا 60
  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 35 تا 51
  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 121 تا 122


ملاصدرا در دو حیطه روش و محتوا، به تکمیل و تتمیم فلسفه اسلامی پرداخت. در مباحث پیشین، بیان گردید که سیر عرفان گرایی در فلاسفه اسلامی از همان عصر ابن سینا شروع شد و در شیخ اشراق به کمال بیش تری رسید. شیخ اشراق در روش، فلسفه خود را به مکتب عرفا نزدیک نمود و شهود را به عنوان روشی فلسفی در کنار روش بحثی و عقلانی تثبیت کرد، اما نتوانست در محتوا به سخنان عرفا رسیده و وحدت شخصیه را اثبات کند. سیر تکاملی فلسفه، در حکمت متعالیه به بار نشست و هم در روش و هم در محتوا به مکتب اهل معرفت انجامید و به تصریح صدرا، وی توانست وحدت شخصیه را تثبیت و فلسفه را تتمیم و تکمیل نماید.

هم سانی روشی و هم افقی محتوایی عرفان نظری و حکمت متعالیه در بسیاری از آموزه ها، از یک سو فلسفه را تا افق عرفان نظری بالا کشاند و آن را به حکمتی متعالی تبدیل نمود، و از سوی دیگر، به مباحث عرفانی، زبان غنی تری بخشید. قرابت فلسفه و عرفان نظری به حدّی شدید گردید که پس از صدرا، عرفا به فلسفه و فلاسفه نیز به عرفان دعوت می کنند و هیچ گونه تعارضی را احساس نمی کنند.

در این دوره، ادبیات عرفانی نیز به طور عمیق و گسترده در فلسفه صدرا حضور یافت. از این رو، می توان گفت که در حکمت متعالیه از یک جهت، با تحقیقات عرفان نظری مواجه هستیم و از جهت دیگر، این تحقیقات، امتداد فلسفه صدرا است. ملا صدرا نیز برای خود این نقش را قائل بود که آنچه فوق طور عقل بود را عقلانی کرده است.

مجموعه این مسائل، سبب افزایش عمق مباحث عرفانی در دوره سوم گشت و در دوره سوم عرفان نظری، شاهد ارائه مداقه های تحلیلی بسیار دقیق و فنّی بر اساس مبانی و ابزارهای مفهومی حکمت متعالیه هستیم. مکتب فلسفی صدرا، امکان فهم عمیق تر سرمایه غنی عرفان نظری و حرکت رو به جلو و ارتقای محتوایی آن را فراهم آورد. برخی از محققان دوره سوم عرفان نظری ، حتی از بعضی محققان دوره دوم نیز برتر و نیرومندتر به نظر می رسند. از سوی دیگر، در این دوره تدریس  آثار و متون عرفانی دوره دوم به شکل گسترده ای رونق یافت.

 

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 186 تا 189

ما یک تجربه عارفانه داریم و یک علم عرفان نظری، به تعبیر دیگر یک حقیقت داریم و یک علمی که از این حقیقت بوجود می‌آید. تجربه عارفانه آن حقیقتی است که عارف در فضای حضوری می‌یابد، تجربه‌ای است معرفتی که ناظر به واقع است.

به این تجربه عارفانه اگر عنصر تعبیر، توصیف و ترجمه اضافه شود و از ساحت حضور به حصول آید، علم عرفان نظری بوجود می‌آید. در واقع شاید عارفی همه حقائق را شهود کرده باشد اما تا زمانی که بازگو نکند آن را علم عرفان نظری نمی‌نامیم.

عرفان نظری را می‌توان به سه دوره تقسیم کرد:

  • از آغاز تا ابن عربی (از حدود سال 200 تا حدود سال 600)
  • از ابن عربی تا ملاصدرا (عمدتاً تا قرن 9)
  •  از ملاصدرا تاکنون (از حدود سال 1020 تاکنون)

منابع :

·        یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)

واژه عارف و عرفان به عنوان اصطلاح، در کلمات (سلمی، طبقات الصوفیه، ص 69، ص 70 و ص 73)  بایزید بسطامی (درگذشته 261) همچون «العابد یعبده بالحال و العارف الواصل یعبده فی الحال» و «العارف همّه ما یأمله و الزاهد همّه ما یأکله» و سخنان(همان، ص 85) معروف کرخی (درگذشته 201) دیده میشود. شهید مطهری میگوید: «از کلماتی که از سری سقطی متوفا در 243 هجری نقل شده است، معلوم میشود که در قرن سوم هجری این اصطلاح شایع و رایج بوده است. ولی در کتاب اللمع ابونصر سرّاج طوسی، که از متون معتبر عرفان و تصوف است، جملهای از صوفیان ثوری نقل میکند که میرساند در حدود نیمه اول قرن دوم این اصطلاح پیدا شده بود. (اللمع، ص 427)».( علوم اسلامی، ص 111.)

این اصطلاحات در گذر زمان تطوراتی داشتهاند؛ گاه تصوف تنها بر بخش عملی عرفان و عرفان عملی(فناری، مصباح الانس، ص 6 چاپ سنگی) و عرفان بر بخش نظری اطلاق میشد. در عصر کنونی، عرفان به طور مطلق بر همه میراث صوفیه اطلاق میگردد.

یکی از بهترین تعریف‌ها برای عرفان، تعریف ملاعبدالرزاق کاشانی (م ۷۳۵ ه‍. ق) است. وی در اصطلاحات الصوفیه می‌گوید:

العارف من اشهده الله ذاته وصفاته وأسمائه وأفعاله، فالمعرفه حال تحدث من شهودٍ؛ عارف کسی است که خداوند، ذات، صفات، اسما و افعال خود را به وی نشان داده است. بنابراین معرفت (و عرفان) حالی است که از پی شهود برمی‌آید.

ویژگی مهم این تعریف آن است که به سنخ معرفت عرفانی و روش آن اشاره کرده است. چرا که معارف عرفانی ـ برخلاف دیگر دانش‌های ذهنی و فکری ـ از سنخ علوم حضوری بوده و به روش کشف و شهود به‌دست می‌آید.

بنابراین، عرفان؛ معرفت و آگاهی شهودی از ذات، اسما، صفات و افعال خداوند در حد توان بشر می‌باشد.

منابع :

·      امینی نژاد علی، آموزش پودمانی مبانی عرفان اسلامی، صص ۲۲ تا ۳۲


سالک پس از آنکه منازل عرفانى را پشت سر مى‌نهد و قدم در ساحت قدس مى‌گذارد و به مقام فنا و بالاتر از آن بقاى بعد از فنا مى‌رسد، مشاهدات و مکاشفاتى بدو روى مى‌آورد و در پى آن معرفتى از سر شهود و حضور، نسبت به حقایق نظام هستى پیدا مى‌کند که این معارف برآمده از شهود، بنیاد و حقیقت عرفان نظرى مى‌باشد. به دیگر سخن، شخص پس از ورود به عرفان عملى و طى مسیر طریقت، در نهایت به مرحله حقیقت نائل مى‌شود که همانا پایه و اساس علمى است که امروزه از آن به عرفان نظرى تعبیر مى‌گردد. بنابراین عرفان نظری علمى است حصولى که از حقایق دریافت‌شده به وسیله شهود، حکایت مى‌کند. چراکه سالک با مجاهده و ریاضت، پرده‌ها و حجاب‌هاى پیش روى خود را کنار مى‌زند و هرچه پیش مى‌رود، حقیقت را واضح‌تر مى‌یابد تا آنکه به صورت عین‌الیقین بلکه حق‌الیقین (نه علم‌الیقین) واقعیت نظام هستى و خداى سبحان را درمى‌یابد. (حکمت عرفانی، ص۶۱-۶۲ )

عرفان نظری همان حقایق و معارفی است که عارف بالله در پی شهود به تبیین آن می‌پردازد. عارفان مسلمان گوشزد کرده‌اندکه سالک الی الله در پی تحصیل منازل و رسیدن به مقام و منزل فناء و بقاء بعد الفناء و نیل به مقام ولایت چنان مستغرق در حق می‌گردد که می‌تواند حق را در حد نهایت طاقت مخلوق به حق الیقین بیابد.

در این مرحله، طریقت به «حقیقت» می‌انجامد و دل صاف عارف همچون آیینه‌ای می‌شود که حقایق را در خود باز می‌تاباند. در چنین موقفی حقیقت جلوه می‌کند و عارف حق را در نهایت پادشاهی مطلقش مشاهده می‌کند. در این موقف، تنها وجود حقیقی هستی را خداوند سبحان، و کثرات را جلوه‌های او می‌یابد. «أَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللهِ». و با چنین نگرشی در کثرات سفر می‌کند و اسرار هستی را در باطنی‌ترین مرحله‌اش به نظاره می‌نشیند. درچنین مقامی است که عارف با جان و دل وحدت شخصیه را می‌یابد و می‌پذیرد.

عارفان مسلمان «حقایق مشهود» در این مرحله را به زبان و قلم آورده‌اند. با توصیف و تبیین و تعبیر از چنین حقایق مشهود در دل تجربیات عرفانی، علمی به نام عرفان نظری یا «علم حقایق» در فرهنگ اسلامی زاده شد که در گذشته از آن به علم مکاشفه و مشاهده و علم اشاره تعبیر می‌کرده‌اند. (فناری، مصباح الانس، ص ۶؛ کلاباذی، التعرف لمذهب التصوف، ص۹۹ و ۱۰۰)

بنا بر آنچه گذشت می‌توان علم عرفان نظری را بدینسان تعریف نمود: «توصیف و تبیین حقایق و معارف توحیدی که از راه شهود بدست آمده باشد» و به بیان دیگر «تفسیر و تبیین هستی (وحدت شخصیه و لوازم آن) بر اساس کشف و شهود».

محقق کاشانى در اصطلاحات الصوفیه در تبیین واژه عارف مى‌گوید:

العارف من اشهده اللّه‌ ذاته وصفاته واسمائه وافعاله فالمعرفة حال تحدث من شهودٍ (اصطلاحات صوفیه، تصحیح مجید هادی‌زاده، ص ۸۵) عارف کسى است که خداوند ذات و صفات و اسما و افعالش را به او نشان دهد. بنابراین معرفت و عرفان نظرى حالتى است که از راه شهود حاصل شود.

بنابراین وقتى سالک از طریق سلوک به شهود حقایق نظام هستى رسید، در درجه اول معرفتى براى خویش فراهم کرده است که از آن به معرفت شهودى و تجربه عارفانه تعبیر مى‌شود. اما اگر همین عارف مشاهدات خود در زمینه هستى‌شناسى عرفانى را ترجمه نموده، بازتاب زبانى دهد و به تقریر و توضیح و تبیین آن دست یازد، عرفان نظرى یا علم عرفان نظرى شکل مى‌گیرد. به بیان دیگر، همچنان‌که عارفان تجارب سالکانة خویش در طى منازل سلوک را به رشته تحریر درآورده و علم عرفان عملى را پدید آوردند، آنجا که به تحریر معارف برآمده از شهود حقایق، پرداختند و به تعبیر و ترجمه تجارب عارفانة‌ خود نشستند، ارمغانى بس گرانقدر براى قافله بشرى عرضه داشتند که عرفان نظرى یا علم عرفان نظرى نام دارد و طبیعى است که علم عرفان نظرى همچون علم عرفان عملی، در ابعاد مختلف و حتی طىّ طریق سالکان بعدى در دو بعد عملى و شهودى و معرفتى، اثرى بسزا و شگرف دارد.

از آنجایی که علم عرفان نظری به تفسیر هستی می‌پردازد و در باب خدا و جهان و انسان سخن می‌گوید، با علومی همچون فلسفه و کلام اسلامی شباهت به هم می‌رساند، ولی از آنها در روش و محتوا و غایت ممتاز است.

علم عرفان نظری به برکت شهودات ناب و صریح و در عین حال عمیق عارفان مسلمان به غنای شگفتی دست یافت که در بین دیگر عرفان‌های بدیل در سنت‌های فرهنگی دیگر گوی سبقت را ربوده است. این حد از کمال و غنا و بالندگی موجب گردید که بزرگان و فرهیختگان تفکر و فلسفه در سنت اسلامی نزد آنها زانو زده و درس‌ها گرفته‌اند. نمونه بارز آن بزرگ متفکر دوره اسلامی حکیم متأله ملاصدرای شیرازی است. ناگفته نماند علم عرفان نظری به طور گسترده و همه‌جانبه به صورت یک نظام هستی شناختی سازوار با آموزه‌های شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی سامان گرفت و با شاگردان و پیروانش بسط و تنظیم یافت.

منابع :

  • یزدان پناه– سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص ۶۱ تا ۷۴