عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عرفا» ثبت شده است

از آنچه تاکنون گفته شد، به خصوص آنچه در مبحث «شریعت و طریقت و حقیقت» گفته آمد و معلوم شد عرفا خود را متکفل تبیین دو بخش برین دین یعنی طریقت و حقیقت آن می‌دانند، تأثیر شگرف عرفان اسلامی بر دین روشن خواهد شد، از همین روی در یک نگاه گذرا به آثار عرفای اسلامی، آثار فراوانی در ارتباط با شریعت و توضیح و تبیین ابعاد معنوی و باطنی آن دیده می‌شود و بلکه بخش معظم از همه آثار عرفا را همین نوع مباحث تشکیل می‌دهد.

و از این رهگذر آثار برجسته و شاهکارهای بدیعی به عالَم دینی عرضه نمودند، که مجموعه آنها را می‌توان در سه دسته خلاصه کرد:

۱. عرفا با الهام از شریعت و بزرگان دین، به تبیین بطون آیات قرآن پرداختند که نتیجه آن، مجموعه‌هایی با عنوان تفاسیر باطنی و انفسی قرآن یا تأویلات قرآن می‌باشد و ره‌آورد تأویل قرآن آن است که آیات قرآن منحصر در معانی سطحی و ظاهری آن نیست، بلکه هر آیه دارای بطن و بطونی است. (بنگرید به: قیصری، رسالة التوحید و النبوة و الولایة، ص ۲۲)

۲. دسته دیگر از آثار عرفا در بعد دینی، تبیین معانی باطنی روایات است، همچون شرح الحدیث قونوی، عرایس الحدیث روزبهان بقلی و هزاران تحلیل و تفسیر انفسی روایات که در همه آثار عرفا و به‌ویژه ابن عربی به طور پراکنده یافت می‌شود. (عارفان مسلمان از تفسیرهای باطنی آیات و روایات به «مستنبطات» یاد می‌کنند. ر.ک: ابونصر سرّاج، اللمع، ص ۱۰۰ ـ ۱۱۳)

۳. دسته سوم آثاری است که اسرار باطن مسائل و احکام حوزه شریعت دین همچون نماز و روزه و حج و... را ارائه می‌دهد زیرا از منظر اهل معرفت، این گونه از اعمال دینی، علاوه بر سطح عمومی و ظاهری آن، دارای حقایق باطنی و اسرار ملکوتی فراوانی هستند. (بنگرید به: دو اثر کم‌نظیر امام خمینی رحمه الله علیه با نام‌های آداب الصلوة و سر الصلوة)

علاوه بر این امور و شاید مهم‌تر از آنها نگرش کلانی است که در عرفان اسلامی به اصل پدیده دین و ساختارهای اساسی آن پدید می‌آید، این نگرش اثر فوق‌العاده‌ای در هماهنگ دیدن اجزای به ظاهر مختلف و متفرق با یکدیگر و انسجام آن با پدیده‌های تکوینی و انسانی دارد و توجیه کاملاً قانع‌کننده و عقل‌پسندی از تمام مؤلفه‌های دینی ارائه می‌کند.

این بُعد از عرفان اسلامی، به جهت تأثیرات گسترده‌ای که درحوزه‌های مختلف دینی و اجتماعی به‌ویژه شناخت دین دارد، حائز اهمیتی دوچندان است.

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص ۱۲۴ تا ۱۲۵

عرفا به دلایل گوناگونى، مانند میزان بودن و ذوق گرفتن، به گزاره‌هاى دین و هستى‌شناسى وحیانى تن مى‌دهند؛ لیکن تلاش عمده آنان بیان گزاره‌هاى هستى‌شناسانه از طریق شهود و به صورت مستقل است. با این حال، رسیدن به این حقایق از راه وحى نیز صورت مى‌گیرد و تعامل‌هاى میان عرفان و دین، بسیار جدى است. عارف، در این مقام دو کار را یک‌جا انجام مى‌دهد: اولاً، به منزله عالم دینى، به ویژه به برکت شهود، از متون دینى بهره مى‌گیرد؛ و ثانیاً، شهود مى‌کند و این دو کار را نیز مستقل از هم انجام مى‌دهد. ابن عربى، تفاوت عارف با مرتاض را در همین امر مى‌داند. وى در فتوحات مى‌گوید، مرتاض‌ها فقط راه شهود خود را طى مى‌کنند، ولى ما راه شریعت را نیز در نظر داریم. بنابراین ابن عربى دو راه را براى علم خود سراغ مى‌دهد: شریعت و شهود. اما راه سومى نیز براى عارف وجود دارد، و آن عقل، به معناى مدد گرفتن از علم و فن دیگرى براى کار خود، است. او حتى مى‌تواند براى وحدت شخصیه استدلال کند و در عین حال بگوید که آن را از راه استدلال نیافته، بلکه آنچه مى‌گوید از راه شهود به دست آورده است. و آن را به دقت نیز گزارش مى‌کند.

اما براى اثبات هماهنگى میان دین، عرفان و برهان باید دست‌کم از نظر محتوا و گزاره‌ها ـ و نه مسائل ـ با هم توافق داشته باشند. بخشى از مسائل فلسفه، در عرفان مطرح نمى‌شود و بسیارى مسائل عرفان نیز در فلسفه وجود ندارد؛ اما آنچه اهمیت دارد توافق در گزاره‌هاى اساسى و بنیادى است که اساس این ادعا بر آن استوار است؛ گزاره‌هاى مهمى که معمولاً در متون دینى نیز با آنها روبروییم، مانند بحث توحید، معاد، نبوت، انسان کامل و نفس. این گزاره‌هاى حساس و بنیادى را که عارف از راه شهود مى‌یابد و گزارش مى‌دهد، با گزارش‌هاى فیلسوف از راه عقلى، مطابقت داشته باشد، و با فهم منضبط از متون دینى نیز منطبق مى‌شود؛ مثلاً ما از متون دینى شعور موجودات را مى‌فهمیم. عارف مى‌گوید من در شهودم شعور موجودات را یافتم. فیلسوف نیز مى‌گوید با عقل، شعورِ همه موجودات حتى جمادات را اثبات مى‌کنم.

بنابر نظریه همدلى از جهت محتوا، توافق این سه، در ادعاهاى اصلى و عمده است، نه در مسائل. نمونه دیگر، در باب وحدت شخصیه است. ملاصدرا مى‌گوید من وحدت شخصیه را از راه عقل با دو دلیل اثبات کردم. در اواخر جلد دوم اسفار، تقریباً کار ملاصدرا این است که براى وحدت شخصیه دو دلیل ارائه دهد. عارف نیز مى‌گوید وحدت شخصیه را شهود کرده است. ادعاى بزرگان دین نیز همین است که اگر در متون دینى، فهمى منضبط صورت گیرد به وحدت شخصیه خواهیم رسید. اگر کسى مجموعه بیانات امیر مؤمنان(ع)، امام رضا(ع) و بیاناتى را که در قرآن کریم آمده است، گرد آوَرَد، به مسئله‌اى به نام تجلى مى‌رسد، نه علیت. در این صورت عرفان، قرآن و برهان به یک آموزه یعنى توافق در محتواى گزاره هستى‌شناسى دست مى‌یابند؛ ولى در روش رسیدن به آن از یکدیگر استقلال دارند. همان‌گونه که گذشت، توافق کامل در همه مسائل اصلاً معنا ندارد و ادعاى توافق، درباره عمده‌ترین مسائل نظیر وحدت شخصیه و معاد است. از سویى در برخى مسائل، عقل، خود، حکم مى‌کند که ناتوان است و نمى‌تواند به جزئیات دست یابد؛ مثلاً معاد را به صورت کلى مى‌فهمد ولى جزئیات آن را که مثلاً فلان عمل چه نتیجه‌اى در پى دارد شریعت بیان مى‌کند و عقل مى‌پذیرد. 

بنابراین عقل به کلیات آن پى مى‌برد نه به جزئیاتش. پس ادعا این نیست که در تمام مسائل توافق وجود دارد، ولى نسبت به مدل‌هاى رقیب، مانند فهم متکلمان یا فهم اهل ظاهر از آیات و روایات یا برداشت برخى روشنفکران از دین و یا فهم‌هاى دیگر، بهتر و پیشرو است.

نکته دیگر اینکه افزون بر توافق و هماهنگى، گاهى این مجموعه سه‌ضلعى همدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. ما چنین چیزى را در سنت معقول مى‌یابیم؛ مانند اینکه عقل عرفان را و عرفان عقل را پشتیبانى مى‌کند، و هر دو دین را پشتیبانى مى‌کنند. دین نیز عرفان و عقل را معاضدت مى‌کند. بنابراین خود عقل گاهى مى‌تواند از عرفان مدد گیرد و از سوى آن پشتیبانى شود؛ عرفان نیز از عقل مدد بگیرد؛ و به همین شکل، شریعت به اینها مدد رسانَد ـ که بسیار هم چنین مى‌کند ـ در عین حال که براى فهم بهتر شریعت از آن دو کمک بگیرند.

از این روى، در سنت معقول، احساس مى‌کنیم که کار و حرکتى از سوى سه‌ضلع در حال انجام است، و گاهى مسئله توافق، آهسته آهسته به تعاضد نیز مى‌رسد و همدلى به پشتیبانى تبدیل مى‌شود؛ یعنى فقط در حد یک هماهنگى نیست و در هر یک از این هستى‌شناسى‌هایِ مستقل (هستى‌شناسى شهودى، وحیانى و عقلانى)، چیزهایى پیدا مى‌شود که حتى راه را براى دیگرى باز مى‌کند. براى نمونه عقل و عرفان، بر روش هستى‌شناسى وحیانى صحه مى‌گذارند و بر حجیت آن صحه مى‌گذارند. مى‌گویند از راه عقل باید خدا را اثبات کرد و به مدد شهودْ شریعت را. به همین ترتیب، شریعت نیز بر روش عقلانى و شهودى صحه مى‌گذارد. از این روى، پشتیبانى‌هاى تو در تو، گاه به جایى مى‌رسد که احساس مى‌شود این مرزها از میان رفته است. هرچند مرز از بین نمى‌رود، لیکن آن‌قدر به هم نزدیک مى‌شوند که چنین به نظر مى‌آید.

همدلیِ آن سه ـ به معناى توافق در محتوا ـ بخشى از ادعاست. اما ادعا بالاتر از این است، و آن اینکه همدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. محض نمونه، شریعت موجب مى‌شود عقل به راحتى در حوزه‌هایى که وارد نمى‌شد یا نمى‌توانست وارد شود، گام بگذارد. شریعت به عقل کمک کرد و این خودْ تعاضد ایجاد مى‌کند.

لیکن توافق نهایى در گزاره‌ها نیست، بلکه بیش از این است؛ یعنى به جایى مى‌رسیم که فقط یک حقیقت با جلوه‌هاى متعدد وجود دارد. پس در عین اینکه در محتواهاى اساسى با هم مشترک‌اند و هماهنگى و توافق دارند، حجیت همدیگر را بر مى‌تابند، و از سویى، به شکل‌هاى گوناگون یکدیگر را پشتیبانى مى‌کنند. این نوع بحث‌ها را در چیستى فلسفه اسلامى و نیز در نسبت عرفان و دین توضیح مى‌دهند.

مى‌خواهیم و لزومى ندارد بگوییم فلسفه و عرفان اسلامى به تمام آنچه شریعت گفته رسیده‌اند؛ اما در مقایسه با مدل‌هاى رقیب، بهترین تفسیر و تلاش عقلانى براى رسیدن به حقایق دینى، چیزى است که فلاسفه در سنتِ مزبور به آن رسیده‌اند. متون دینى به لحاظ اصل دین، تا بى‌نهایت قدرت گسترش دارند. مثلاً همین قرآن را اگر به امیرالمؤمنین(ع) بدهید، از آن حقایق بى‌نهایتى مى‌فهمد. در متون دینى این‌همه جاى فهم هست، ولى قرار نیست متون عرفانى و فلسفى متعارف، همه چیزهایى را که در شریعت هست به ما بدهند، گرچه در مسائل اساسى بین آنها توافق به چشم مى‌خورد.

از سویى باید تذکر داد که در این سنت معقول، بزرگان و نخبگان ما عالم دینى نیز بوده‌اند. علامه طباطبایى، ملاصدرا و امام خمینی(ره) عالم دینى‌اند. این بزرگان در عین حال که عالم دینى‌اند و روش فهم متون دینى را اعمال مى‌کنند، با خواندن این معارف، این احساس همدلى را به‌جدّ مى‌یابند.

منابع :

  • دوفصلنامه معارف عقلی- مرکز پژوهشی دائرة‌المعارف علوم عقلی اسلامی – پیش شماره سوم (عرفان اسلامی)

حکیم آقا محمدرضا قمشه ای فرزند شیخ ابوالقاسم در سال 1241 ه. ق. در قمشه ی اصفهان متولد شد. پدرش از فضلاء و علماء در قمشه بود. عارف بی بدیل حکیم الهی آقا محمدرضا قمشه ای از حکمای اربعه تهران است که مَدرس عرفانی و حکمی خاص خود را بر مبنای آثار محی الدین عربی و شارحانش و مکتب صدرایی تشکیل داده است. وی انتقال دهنده مکتب عرفانی اصفهان به حوزه ی تهران بوده، و فتح باب عرفانیات در تهران از وی آغاز شده است.

آقا میرزا محمدرضا در آغاز زندگى مکنت و ثروت فراوان داشت. اما در 1288 هجرى شمسى، که قحطی تمام شهرها و قصبات و دهات ایران را فرا گرفت، از اموال خود هر چه داشت فروخت و بر قحطى زدگان بذل کرد و در آن بلاى خانمانسوز با فداکارى خود جمعى را نجات داد. آن بزرگوار پس از این واقعه هولناک سخت تنگدست گردیده بود. عمامه کوچکى از کرباس به سر می ‏نهاد، و شلوار کرباسى به پا می ‏کرد، و عبایى از پنبه- که در یزد می ‏یافتند- به دوش می ‏افکند.

حکیم قمشه ای در حوالی سال 1294 هـ ق برای شکایت از برخی خان ها به تهران رفته بود ولی تقدیر وی اقامت در تهران بود.

آقا شیخ عبدالحسین رشتی ماجرای این مهاجرت را اینچنین نقل می کند :

قمشه ای در سفر تهران به مدرسه صدر شد و محصلی که انموذج همی خواند سئوالی از او کرد و چون جواب شنید به نزد طلاب شد و گفت آخوندی آمده است که انموذج خوب می داند و استاد آنان بیامد و فضل وی دریافت و گفت که شما را حاصلی از وی نتواند بود و به هر تقدیری بود نگه داشتند او را . (تحریر ثانی از تاریخ حکما و عرفای متاخر ، ص 265).

اساتید وی در حکمت عبارت بودند از: حاج‌محمد جعفر لاهیجی شارح مشاعر و محشی الهیات شرح تجرید قوشچی و میرزا حسن نوری، فرزند برومند حکیم ملاعلی نوری.

می‌گویند سلسله اساتیدش به ملاعلی نوری و آقامحمد بیدآبادی و سپس تا ملاصدرا و از وی تا شیخ الرئیس ابن سینا میرسد.

وی شاگرد عرفانی سید رضی لاریجانی است و آثار محی الدین و صدرالدین قونوی را نزد آقا سیدرضی تحصیل کرده است.

«از مرحوم فیلسوف اعظم و عارف کامل آقا محمد رضا قمشه‌ای نقل شده است که در اصفهان نزد حاج ملا محمد جعفر لنگرودی شروع به خواندن شرح فصوص نمودیم. مرحوم لاهیجی اقتدار کامل به تدریس این کتاب نداشت تا اینکه به سراغ آقا سید رضی مازندرانی رفتیم و نزد او شروع به قرائت فصوص نمودیم او از اینکه ما درس او را بر درس حکیم لاهیجی ترجیح دادیم با حالت نگران به ما گفت: تدریس شرح فصوص کار قلندری است و حاج ملا محمد جعفر، حکیم است نه قلندر». (تاریخ حکما و عرفا متأخرین صدرالمتألهین، تألیف منوچهر صدوقی سها، ص 47)

مرحوم نایب الصدر در زمینه تدریس علوم حکمی و عرفانی توسط قمشه ای در تهران چنین می نویسد:

به هر حال او درآنجا به تدریس آغازید و هر چند حکمت هم می گفت ، ولی هم خویش را بیشتر مصروف تدریس معانی عرفانی می کرد، بدان پایه که یکی از شاگردان او به نام محمود حسینی ساوجی در پشت جلد مجموعه ای املا کرده است که : خداوند رحمت فرماید آقا محمد رضا قمشه ای را که در عصر ناصرالدین شاه فتح باب تدریس عرفانیات و تصوف از او شد ... شرح فصوص الحکم و کتاب تمهید را قبل ورودشان به دارالخلافه ، کسی نمی دانست چه رنگ است. (مجموعه آثار حکیم آقا محمد رضا قمشه ای حکیم صهبا، مقدمه ص 30)

آقای محمدرضا قمشه‌ای تا سن شصت و دو سالگی در اصفهان مشغول تدریس حکمت متعالیه و عرفان بود و از آخرین بازماندگان سلسله اساتید حکمت و عرفان در مکتب اصفهان شمرده می شود. او پس از مهاجرت از اصفهان به تهران و اقامت در مدرسه صدر مکتب عرفانی حکمی تهران را برپا می دارد.

 وی بیشتر علوم را تدریس می کرد ولی به طور عمده حکمت و عرفان و بیشتر کتب محی الدین بن عربی و رسائل عرفا را درس می گفت. تعلیقات وى بر فصوص حاکى از آنست که او بر کثیرى از عرفاى نامى ترجیح دارد با این فرق که آقا محمدرضا در انواع مشارب فلسفى به خصوص حکمت متعالیه استاد بی ‏نظیر در اعصار است.

استاد سید جلال‌الدین آشتیانی می گوید: ... به عقیده حقیر آقامحمدرضا در عرفانیات بعد از اتباع محیی الدین مانند قونوی و قیصری و کاشانی و اتراب آنها مهمتر از دیگران و بر جامی و امثال او ترجیح دارد و نمونه‌ای از قدما و محققان در عرفان و از حیث جامعیت در مراتب علوم الهیه از حکمت مشاء و اشراق و فن تصوف بر اتباع بزرگ محیی‌الدین ترجیح دارد و از بزرگان اهل کشف و شهود به شمار می‌رود. در سلوک و مقامات شهود و مراتب کشف سرگذشتی حیرت‌انگیز داشته و در عرفانیات اهل نظر و تحقیق است و صرفا مقرُّر کلمات عرفا نبوده‌است. (مقدمه بر الشواهد الربوبیه، صفحه ۱۲۵)

از مرحوم آقا میرشهاب الدین نیریزی از تلامیذ آن جناب نقل شده که آقا محمدرضا علاوه بر تدریس آثار ملاصدرا حوزه درسی در تفسیر قرآن مجید داشت که خواص از تلامیذ او در درس تفسیرش حضور می یافتند.

همچنین استاد آشتیانی از مرحوم میرزا مهدی آشتیانی نقل می کند: مرحوم آقا محمدرضا خود شخصی اهل ذوق بود و هنگام تدریس عرفان حال خاصی پیدا می کرد و گفته اند در این موقع زیبایی و گیرایی بیان او به حدی می رسید که مستمعان مستعد را از خود بی خود می کرد.

آنچه که از احوال قمشه‌ای می‌دانیم به اصفهان تدریس اوست معارف حکمیه و عرفانیه را اولاً و فروختن اوست (ضیاء و عقار و مالیه خود را و صرف آن بر طلاب فقراء) به سال مجاعه 1288 ثانیاً و سرانجام حرکت اوست به طهران ... و این معنی را داستانی است دلکش به روایت آقای آقا مرتضی المدرس ... و هی هذه:

قمشه‌ای در سفر طهران به مدرسه صدر شد و محصلی که انموذج همی خواند سؤالی از او کرد و چون جواب شنید به نزد طلاب شد و گفت آخوندی آمده است که انموذج خوب می‌داند؟! و استاد آنان بیامد و فضل وی دریافت و گفت که شما را حاصل از وی نتواند بود و به هر تقدیری که بود نگه داشتند او را» (همان، ص 49).

رساله ولایت که رساله ای است ذیل فص شیثی فصوص الحکم،  رساله موضوع الخلافه الکبری،  رساله در شرح حدیث زندیق،  رساله فی الفرق بین الاسماء الذات و الصفات، رساله در شرح اسفار اربعه، رساله در موضوع علم، حواشی بر اسفار . تعلیقات بر شواهد الربوبیه،  رساله در تحقیق معانی جوهر در لسان اهل اللّه،  حواشی بر فص محمدی و فص نوحی و فصوص دیگر،  حواشی بر کتاب تمهیدالقواعد ابن ترکه،  حواشی بر مفتاح قونوی،  رساله وحده الوجود، دیوان اشعار با تخلص صهبا، رساله فی الرد علی الاعتراض علی دلیل امتناع انتزاع مفهوم واحد من الحقائق المختلفه و رساله‌ی جوابیه در شرح فقره اللهم انی اسئلک مِن بهائک بابهاه و کل بهائک بهی.

حکیم قمشه ای شاگردان برجسته ای تربیت کرده است آقا میرزاهاشم اشکوری، آقا میرزا حسن کرمانشاهی، آقا میرزا شهاب نیریزی، آقا میرزا ابراهیم زنجانی که علامه رفیعی قزوینی از شاگردان اوست . شیخ اسد الله یزدی ، جهانگیر خان قشقایی، سید شهاب الدین نیریزی شیرازی که میرزا احمد، میرزا محمود و میرزا مهدی آشتیانی از شاگردان او هستند، میرزا محمود قمی که استاد علامه شعرانی و علامه رفیعی قزوینی بود، آخوند ملامحمد کاشی اصفهانی، میرزا علی اکبر یزدی مقیم قم، شیخ علی نوری مدرس مدرسه مروی معروف به شیخ علی شوارق، شهید میرزا محمدباقر حکیم و مجتهد اصطهباناتی مقیم نجف و شهید در مشروطیت و مدفون در اصطهبانات، حکیم صفای اصفهانی شاعر عارف معروف و برادرش حکیم آقا میرزاعلی محمد اصفهانی، شیخ عبدالله رشتی ریاضی، شیخ حیدرخان نهاوندی، میرزا ابوالفضل کلانتر تهرانی، میرزا سید حسین رضوی قمی، شیخ محمود بروجردی، میرزا محمود قمی، حکیم ملامحمد سمنانی و ملاعلی سمنانی، عنقاء طالقانی، شیخ غلامعلی شیرازی، میرزا نصر الله قمشه ای، شیخ آقاحسین نجم آبادی تهرانی، میرزا جعفر آشتیانی، میرزا محمدطاهر تنکابنی و میرزا عبدالغفار تویسرکانی از آن جمله اند.

از حکیم آقا محمدرضا قمشه‌ای آثار زیادی به جا مانده است، برخی از تألیفات ایشان عبارتند از:

1. رساله مبارکه ولایت (ذیل نص شیثی)؛ 2. رساله فی وحده الوجود بل الموجود (ذیل فصل اول از شرح قیصری)؛ 3. رساله فی الفرق بین اسماء الذات و صفات؛ 4. رساله فی تحقیق اسفار اربعه؛ 5. حواشی بر اسفار؛ 6. حواشی بر تمهید؛ 7. تعلیقات بر شواهد؛ 8. حواشی بر فصوص و مفتاح قونوی و ... 

صاحب المآثر و الآثار ضمن بیان کرامتی در وقت وفات عارف قمشه ای آورده که: امسال که یکهزار و سیصد و شش هجری است در دارالخلافه [تهران] وفات یافت.

شهید مطهری وفات غریبانه وی را چنین نقل می کند : حکیم قمشه ای از ذوق شعری عالی برخوردار بود و به صهبا تخلص می کرد . او در سال 1306 قمری در کنج حجره مدرسه در تنهایی و خلوت و سکوتی عارفانه از دنیا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتی بزرگ شهر مرحوم ملاعلی کنی و در شهر غوغایی برپا بود و دوستان و ارادتمندانش ساعت ها بعد از فوت وی ، از درگذشتش آگاه شدند ، آن گروه معدود او را ... به خاک سپردند. حکیم قمشه آنچنان مرد که زیست و آنچنان زیست که خود در بیتی از یک غزل سروده و آرزو کرده بود که :

کاخ زرین به شهان خوش که من دیوانه

گوشه ای خواهم و ویرانه به عالم کم نیست

(مجموعه آثار شهید مطهری، ج14 ، ص 530، خدمات متقابل اسلام و ایران ص 606)

منابع:

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 155 تا 159

آقا علی مدرّس طهرانی در ۱۲۳۴ در اصفهان متولد شد. شهرت وی، مدرّس، زنوزی، طهرانی و حکمی ضبط شده است. به رغم آنچه مشهور است، آقاعلی در هیچ‌یک از آثارش خود را زنوزی یا مدرّس زنوزی معرفی نکرده و عنوانی که برای خود برگزیده، آقا علی مدرّس طهرانی است.

وی در برخی مسائل فلسفی ابتکاراتی داشته و به همین دلیل در همان زمان حیاتش به حکیم «مؤسس» مشهور شده است.

پدر آقا علی، ملا عبدالله زنوزی، شاگرد ملا علی نوری و از مروّجان فلسفه ملاصدرا و مؤسس حوزه فلسفی تهران بود.

آقا علی در سال ۱۲۳۷ (در سه سالگی) به همراه پدرش به تهران آمد و در اوایل نوجوانی به تحصیل مقدمات علوم عربی و علم منطق مشغول شد و از شرح ملاعلی قوشچی بر تجرید در علم کلام و معالم الاصول و اصول فقه بهره مند شد و بعد در محضر پدر بزرگوارش «ملا عبدالله» در دروس منقول (شرح لمعه و قوانین الاصول)، و در درس معقول (شوارق الهام، شرح اشارات خواجه نصیر طوسی و مبدأ و معاد ملاصدرا) را فرا گرفت.

بعد از فوت پدر یعنی در زمان بیست و چند سالگی برای ادامه ی تحصیل فقه و اصول، به عتبات رفت، پس از چندی به طهران و دارالخلافه ی آنجا برگشت و بعد به اصفهان مسافرت نمود و در محضر اساتید بزرگ از جمله «میرزا حسن فرزند ملاعلی نوری» به تحصیل علوم عقلی پرداخت. حدود سه سال آنجا ماند و سپس به قزوین رفت و در خدمت (ملا آقای قزوینی، دریای بی کران علوم عقلی) تلمذ نمود.

باز مدتی بعد، دوباره به اصفهان مراجعت کرد تا به ادامه ی دروس حکمی و فلسفی بپردازد و سرانجام پس از چند سال به فرموده ی «مهد علیا» در مدرسه ی قاسم خان که پسر مهد علیا در «ارک دارالخلافه» ساخته بود و بعد مساحت بیشتری را به آنجا اختصاص دادند، مدرس شد. هفت سال در آن مدرسه تدریس نمود.

با ساخت مدرسه ی سپهسالار به دستور محمدخان قاجار سپه سالار، در محله ی «عودلاجان» در طهران، وی به آنجا رفت و مشغول تدریس در همین مدرسه سپهسالار در دروس فلسفی شد، و کلا بعد از پدرش، تهران را محل تدریس برای خود قرار داد، شاگردان بسیاری تربیت نمود و سرآمد اقران گشت.

وی بعد از رحلت «آقا محمدرضا قمشه ای» بزرگترین استاد زمان در حکمت متعالیه، جای ایشان را گرفت و یک دوره اسفار او، 24 سال طول کشید. در هر 6 سال یا 8 سال جمعی بی نیاز از بقیه کتاب می شدند، زیرا آن مدرس عالی مقام ایام تابستان را به یکی از ییلاقات اطراف تهران برای کارهای علمی و فرار از گرما می رفت و درس یک سال را با دقت مطالعه و حواشی دقیق بر آن اضافه می نمود، از همین رو شاگردانی که هوش سرشار داشته و با استعداد بودند، بعد از چند سال هر کدام یک مدرس می شدند.

در (مأثر و آثار) گوید: آقا علی مدرس غالب کتب کلام، حکمت و ریاضیات را استادانه تدریس کرد.ظاهراً در همان ایام نزد میرزا حسن آشتیانی به فراگیری علوم نقلی نیز مشغول بوده است.

مدرّس طهرانی به تصوف نیز تمایل داشته و بنا به نقل معصوم‌علی‌شاه، به منور علی‌شاه (از اقطاب سلسله نعمت‌اللهیه) دست اردت داده و به گزارش مدرّس گیلانی مرید شیخ غلام‌رضا شیشه‌گر بوده است.

آقا علی به دلیل جامعیت در معقول و منقول به «مدرّس» و به سبب کمالات صوری و معنوی به «حکیم الهی» و «استاد الاساتید» شهرت یافت. وی همچنین یکی از حکمای اربعه بود که باعث تثبیت و رونق حوزه فلسفی تهران شدند.

مدرّس طهرانی هم علوم نقلی و هم علوم عقلی را تدریس می‌کرد، اما شهرت وی بیش‌تر در علوم عقلی بود. ظاهراً پس از مدتی وی فقط به تدریس حکمت پرداخته و این امر باعث انتقال مجلس درس او از مدارس رسمی به منزلش شده است؛ اما، به گزارش کنت دو گوبینو این موضوع از شهرت وی و اقبال شاگردان به او نکاسته است.

آقا بزرگ طهرانی با آقا علی در تهران ملاقات داشته و او را در حکمت، برتر از معاصرانش دانسته و مجلس درس وی را در تهران پر رونق وصف کرده است؛ اما، قضاوت درباره برتری آقا علی از معاصرانش دشوار است. حاج ملا هادی سبزورای ، آقا محمد رضا قمشه‌ای و ابوالحسن جلوه از معاصران مدرّس طهرانی بودند و ازحیث استادان، هم طبقه به شمار می‌آیند و به غیر از حکیم جلوه، از مروّجان فلسفه ملاصدرا بودند. با وجود این، شهرت سبزواری به گونه‌ای است که بسیاری، او را بزرگترین فیلسوف بعد از ملاصدرا می‌دانند. آقا علی مدرّس در آثار خود از سبزواری با احترام و تعظیم - با تعبیر «وحید عصرنا» - یاد کرده است. سید جلال الدین آشتیانی پس از تردید در برتری آن دو به یکدیگر، در نهایت به برتری سبزورای رأی داده است. به نظر وی، محقق سبزواری از حیث سرعت انتقال و تحریر مطالب غامض با عباراتی کوتاه و روان و اجتناب از تطویل کلام بر آقا علی ترجیح دارد. اما مهدی حائری یزدی آقا علی را، به سبب داشتن قریحه نقادی و ابتکار درعرضه راه حل‌های‌ جدید برای مشکلات فلسفی، از سبزواری برتر دانسته و علت کمتر بودن شهرت آقا علی را نقادی او و پیروی صرف نکردن از ملاصدرا ارزیابی کرده است. در میان دیگر حکمای حوزه تهران، آقا علی مدرّس و آقا محمد رضا قمشه‌ای، از جهت علمی، ازحکیم جلوه بسیار برتر بوده‌اند.

گفتنی است که طول تدریس آقا علی در تهران بیش‌تر از قمشه‌ای و گرایش او بیش‌تر حکمت برهانی بوده، اما قمشه‌ای به عرفان و جنبه‌های ذوقی حکمت متعالیه توجه بیشتری داشته است.

آقاعلی از اخلاق بسیار والایی برخوردار بود به گونه‌ای که غالب معاصران وی، او را به اخلاق پسندیده اش ستوده‌اند. او بسیار متواضع و با وقار و مهذب و با صفا و متشرع و با تقوا و عارفی بود که به نور الهی می‌دید. فقیر و دوست و عارف پیشه و وارسته و بی تعین بود. او بسیار بر عبادات و مستحبات اهمیت می‌داد. از این رو به او لقب «حکیم متشرع» داده‌اند. بیان انظار فیلسوفان معاصر، حکایت از این واقعیت می‌کند که ایشان هیچ گونه حسادتی نسبت به معاصران خود نداشته است. این روحیه، در تجلیل‌هایی که او از معاصران خود می‌کند، به خوبی نمایان است. آقا علی حکیم در استخاره بسیار ماهر بود و در این باره قضایای معروفی نقل مجالس بوده است. البته حکایتی در این باره به ما نرسیده است جز این که می‌گویند او در استخاره آن چنان نظر صائب داشته است که گمان می‌رفت اطلاع بر ضمائر دارد. این ویژگی او ناشی از تقوا و صفای نفس او بوده است.

بزرگان بسیاری نزد او حکمت آموخته‌اند که برخی از آنان عبارت‌اند از: میرزا محمد باقر اصطهباناتی ، میرزا حسن آشتیانی ، حیدر قلی خان قاجار نهاوندی ، میرزا هاشم اشکوری ، میرزا حسن کرمانشاهی ، میرزا محمدعلی اصفهانی ، ملا محمدعلی حکیم ایمانی خوانساری ، میرزا علی اکبر حکمی یزدی ، میرزا طاهر تنکابنی، شیخ علی نوری (شوارق)، آقا میرزا ابراهیم حکمی (ابتهاج الحکماء، که داماد او هم بود)، عبدالعلی میرزا پسر فرهاد میرزا، شیخ عبدالنبی نوری، میرزا ابوالفضل طالقانی معروف به عنقاء ، ملا محمد آملی پدر آقا شیخ محمدتقی آملی ، حاج آقا حسین قمی، میرزا جعفر آشتیانی پدر آقا میرزا مهدی آشتیانی، آقا میرزا علی اکبر حکیم یزدی، آقا شیخ غلام علی شیرازی (متخلص به فانی و بعد به حکیم)، آقا میرزا عبدالمجید بن عبدالعلی زنجانی و سلطان محمدمیرزا جانشین «امام قلی میرزا عماد الدوله»، که دوازده سال در خدمت این فیلسوف بزرگ، تحصیل معقولات کرده است. حکیم مدرّس طهرانی نکات و راه حل‌های تازه‌ای برای برخی مسائل فلسفی عرضه کرده که مهمترین آن‌ها در بحث معاد و راه حل متفاوت او در توجیه فلسفی معاد جسمانی است. وی به رغم استفاده از اصول و مبانی تأسیسی فلسفه ملاصدرا (مانند اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری)، درباره معاد، نظری متفاوت با او ابراز نموده است. شیخ محمد حسین غروی اصفهانی ، که از طریق شاگردی میرزا محمد باقر اصطهباناتی شاگرد آقاعلی به شمار می‌آید، در رساله فی اثبات معاد جسمانی کاملاً بر مبنای آقا علی، معاد جسمانی را اثبات کرده است. همچنین سید جلال آشتیانی در آثار خود، ضمن بیان نظریه آقا علی، به انتقاد از آن پرداخته است. آشتیانی تصریح دارد که بیش‌تر استادان وی، از جمله ابوالحسن قزوینی، به نظر آقا علی متمایل‌اند. غلامحسین ابراهیمی دینانی نیز کتابی با عنوان معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی نوشته و در آن به نظریات آقا علی و تفاوت آن با دیگر آرا اشاره کرده است. به غیر از مسئله معاد، آقا علی مدرّس طهرانی دراین مباحث نیز نکات و تقریرات مهمی ابراز نموده است: توحید و تحقق کثرت در وجود ، اعتباریات ماهیت ، وجود رابط و رابطی، حمل، علم به واجب الوجود، اصالت وجود و تطابق قوس صعود و نزول و اتحاد اتصالی مراتب آنها.

از حکیم مدرّس طهرانی آثار متعددی به جا مانده که یکی از مشهورترین آن‌ها بدایع الحکم است. این کتاب به زبان فارسی و در بردارنده خلاصه‌ای از حکمت متعالیه است. آقا علی مدرّس این کتاب را به درخواست شاهزاده عماد الدوله بدیع الملک میرزا، در پاسخ به هفت پرسش فلسفی، نوشته است. آخرین سؤال بدیع الملک - که مقایسه نظر فیلسوفان غربی با نظر حکما و متکلمان اسلامی است - نشان دهنده آغاز رویارویی فلسفه اسلامی با فلسفه غرب است. این اثر را احمد واعظی در ۱۳۷۶ش در تهران منتشر کرده است. محمد صالح حائری مازندرانی، از قائلان به اصالت ماهیت، ردیه‌ای بر این اثر نوشته و آن را ودایع الحکم فی کشف خدایع بدایع الحکم نامیده است. اثر اخیر به صورت مستقل و نیز در ضمن کتاب حکمت بوعلی سینا چاپ شده است. سبیل الرشاد فی اثبات المعاد، پس از بدایع الحکم، معروف‌ترین اثر آقا علی مدرّس است و چنان‌که خود در مقدمه آن اشاره نموده، برگرفته از تعلیقات ایشان بر کتاب اسفار ‌ ملاصدرا است. در این اثر، رأی مهم مدرّس طهرانی درباره معاد تشریح شده است. به غیر از بدایع الحکم، دیگرآثارِ موجودِ مدرّس طهرانی، از تعلیقات و رسائل و تقریظات و تقریرات، در مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرّس طهرانی، در سه جلد، به کوشش محسن کدیور در ۱۳۷۸ش در تهران چاپ شده است.

آقا علی مدرّس در ۱۳۰۷ وفات یافت و در جوار حرم عبدالعظیم حسنی در شهرری دفن شد.

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ص 159

میرزا ابوالحسن شعرانی در سال 1320 ق. در تهران و در خانواده‎ای روحانی و دانش پرور، به دنیا آمد و پرورش یافت. سواد قرآنی را نزد پدر عالمش، شیخ محمد تهرانی آموخت و در حقیقت پدرش نخستین معلم او بود. بعدها که کمی بزرگ شد وارد مدرسه مروی تهران گشته، به تحصیل پرداخت. ادبیات عرب، فارسی، منطق، فقه، اصول، فلسفه، ریاض، و... را طی سال‌ها آموخت.

از معروفترین اساتید او در حوزه علمیه تهران، می‎توان از آیت الله حاج میرزا مهدی آشتیانی نام برد. همچنین حکیم محقق میرزا محمود قمی از اساتید او بود که مردی زاهد و دانشمند بود. حبیب الله ذوالفنون نیز استاد ریاضی میرزا ابوالحسن شعرانی در حوزه تهرانی بود.

میرزا ابوالحسن شعرانی، در دوره جوانی که حوزه علمیه قم تازه تأسیس شده بود، سفری به آن دیار کرد و در محضر اساتیدی مانند‌ آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری (مؤسس حوزه) حاج شیخ عبدالنبی نوری به ادامه تحصیل پرداخت.

شعرانی 26 ساله بود که پدر عالم و بزرگوارش را از دست داد. این حادثه برای او بسیار سنگین بود ولی هرگز اراده او را در راه سال‌ها کسب دانش و سیر در آفاق و انفس برای تحصیل علم و سیر و سلوک سست نکرد. این بود که پس از سال‌ها تحصیل در حوزه تازه تأسیس قم، آهنگ حوزه کهن و پرخاطره نجف اشرف کرد و مدت‌ها در آنجا موفق به بهره‎گیری از محضر اساتید بزرگ شد.

در بین اساتید حوزه علمیه نجف، سید ابوتراب خوانساری (متوفی 1346 ق) بیشتر از دیگران، شعرانی را مجذوب خود کرد. سید ابوتراب خوانساری در بین علماء شخصیت برجسته‎ای داشت و علاوه بر فقه و معارف شیعه، با فقه اهل سنت نیز آشنا بود.

شیخ ابوالحسن شعرانی پس از تکمیل تحصیلات علمی و سیر و سلوک عرفانی و عملی، در اوج استبداد رضاخانی به تهران بازگشت و شروع به تبلیغ و تدریس و تحقیق و ادامه سیر و سلوک کرد. او در مدت عمر پربرکت خویش شاگردانی فرزانه و حکیم و فقیه تربیت کرد.

او بازمانده خاندانی از خاندان‌های علم و دانش و تقوا و معنویت بود. سلسله نسب میرزا ابوالحسن شعرانی، به دانشمندی بزرگ و قرآن شناسی فرزانه یعنی علامه «ملا فتح الله کاشانی» (م 988 ق) مفسر معروف عصر صفویه می‎رسد. تفسیر «منهج الصادقین» وی به زبان فارسی شهره آفاق است.

علامه شعرانی علاوه بر مهارت کافی در فقه و اصول و تفسیر و حدیث و فلسفه و ریاضی و عرفان و کلام و...، با چندین زبان ـ غیر از فارسی و عربی ـ آشنا بود:

  • فرانسه: شعرانی به زبان فرانسه، کاملاً تسلط داشت و بسیاری از کتب علوم اسلامی ترجمه شده به زبان فرانسه را خود مطالعه و با متن اصلی تطبیق می‎کرد و صحت و سقم ترجمه را تعیین می‎نمود.
  • ترکی: زبان ترکی را مثل زبان مادری می‎دانست و می‎خواند و می‎نوشت.
  • انگلیسی: وی به زبان انگلیسی نیز به قدر متعارف و لازم آشنایی داشت.
  • عبری: شاید شگفت انگیز باشد که عالمی دینی با آن همه وسعت اطلاعات و اشتغالات در علوم مختلف، به زبان عبری هم تسلط داشته باشد! ایشان این زبان را از یک روحانی یهودی فراگرفته بود.

برخی او را خواجه نصیر عصر، و استاد جلال الدین همایی او را شیخ بهایی عصر لقب داده‌اند.

علامه میرزا ابوالحسن شعرانی در مدت عمر پربرکت خویش شاگردانی فرزانه و حکیم و فقیه تربیت کرد. بسزاست به معرفی برخی از آنان بپردازیم: آیت الله میرزا هاشم آملی، آیت الله شیخ عبدالله جوادی آملی، آیت الله شیخ حسن حسن زاده آملی، استاد شیخ محمدحسن احمد فقیه یزدی، علی‌اکبر غفاری و محدث اُرمُوی.

علامه حسن زاده آملی درباره تبحر و گستردگی معلومات استادش، علامه شعرانی می گوید: «آقای شعرانی ذوالفنون بودند. بنده هیچیک از اساتیدم را به تبحر در منقول مثل ایشان ندیدم. یکی از کتاب های دوره شفا، علم موسیقی است. مرحوم آقای شعرانی، موسیقی هم می دانست. فرانسه را به اندازه عربی می‌دانست و مسلط بود. جناب علامه شعرانی در ادبیات، قلم توانایی داشت. فارسی را خیلی سنگین و قوی و فصیح می‌نوشت. در ریاضیات عالیه. در نجوم: من بارها این مطلب را به عرض رسانده‌ام در میان علمای روحانی ما، در عصر خودم بنده کسی را به تبحر در ریاضیات از ایشان بهتر و برتر ندیدم.

آثار قلمی علامه شعرانی، بهترین وسیله شناخت وسعت و عمق علم و دانش و تفکر اوست:

  • در زمینه تفسیر و علوم قرآنی: حاشیه بر مجمع البیان (در ده جلد)، تصحیح کامل تفسیر صافی (در دو جلد)، حواشی و تعلیقات بر تفسیر منهج الصادقین (در ده جلد)، مقدمه و حواشی و تصحیح کامل تفسیر ابوالفتوح رازی (در دوازده جلد)، نثر طوبی، دائره المعارف اصطلاحات قرآن، از الف تا حرف صاد تجوید قرآن و طبع و چاپ بیش از 60 نسخه قرآن در اندازه‎های مختلف.
  • در زمینه حدیث و روایت: جمع حواشی و تحقیق و تصحیح کتاب وافی اثر مرحوم فیض کاشانی (در سه جلد)، تعلیقات بر شرح اصول کافی اثر ملا صالح مازندرانی، (در دوازده جلد)، تعلیقات بر وسائل الشیعه (از جلد 16 تا 20)، حاشیه بر ارشاد القلوب دیلمی، ترجمه و شرح دعای عرفه سیدالشهداء علیه السلام، ضمیمه کتاب فیض الدموع، ترجمه و شرح مفصل صحیفه سجادیه، تحقیق و تصحیح جامع الرواه، رساله در علم درایه.
  • در فقه و اصول: المدخل الی عذاب المنهل (در اصول)، شرح کفایه الاصول ، شرح تبصره علامه حلی، حاشیه کبیره بر قواعد، رساله در شرح شکوک صلاه در عروه الوثقی، فقه فارسی و مختصر برای تدریس در مدارس، مناسک حج با حواشی؛ 9 نفر از مراجع تقلید
  • در فلسفه و کلام: شرح تجرید در علم کلام، حاشیه بر فصل الخطاب محدث نوری، کتاب راه سعادت در اثبات نبوت و رد شبهات یهود و نصارا، ترجمه کتاب «الامام علی صوت العداله الانسانیه» با نقدِ لغزش‌های نویسنده ، تعلیقاتی بر کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» نوشته مونتگمری وات، اصطلاحات فلسفی، مقدمه و حواشی محققانه بر اسرار الحکم سبزواری
  • در هیئت و نجوم: شرح عمل به زیج (جدولی که از روی آن به حرکات سیارات پی می‎برند) مبتنی بر هیئت جدید، تعلیقه و مستدرک تشریح الافلاک با اشاره به هیئت جدید، هیئت فلاماریون، ترجمه از زبان فرانسه، تقاویم (تقویم‎های) شبانه روزی.
  • در تاریخ: ترجمه «نفس المهموم» اثر حاج شیخ عباس قمی، مقدمه، تصحیح و تحقیق کشف الغمه، مقدمه و تصحیح منتخب التواریخ، مقدمه کتاب وقایع السنین خاتون‌آبادی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات بر کتاب روضه‌الشهداء،
  • در فنون دیگر: تصحیح کامل و مقدمه و حاشیه بر جلد اول و سوم کتاب «نفایس الفنون فی عرابس العیون» اثر محمود آملی از دانشمندان قرن هشتم.

علامه میرزا ابوالحسن شعرانی در اواخر عمر دچار ضعف و بیماری قلب و ریه شد و زیر نظر پزشک بود. وقتی بیماری‎اش شدت یافت برای معالجه به آلمان برده شد و در بیمارستانی در شهر هامبورگ بستری گردید. اما معالجات سودی نبخشید و سرانجام این عالم عامل و دانشمند کم‌نظیر، پس از هفتاد و سه سال زندگی پرافتخار در هفتم شوال 1393 (12/8/1352) جان به جان آفرین تسلیم کرد و دعوت حق را لبیک گفت و در جوار ملکوتی حضرت عبدالعظیم حسنی، روبروی باغ طوطی به خاک سپرده شد.

آقا شیخ محمدحسین تونی، معروف به "فاضل تونی" ادیب، حکیم و مدرس حکمت و عرفان و از علمای معاصر (قرن 15 هـ ق). در 25 محرم 1298 هجری قمری در «تون» از توابع شهر فردوس در استان خراسان متولد شد.

پدرش، ملاعبدالعظیم، واعظ آن شهر و حوالی آن بود و خانواده اش از اهل فضل و تقوی بودند. شیخ محمد حسین، در همان کودکی توسط پدرش به مکتب خانه رفت و در مدتی کوتاه خواندن و نوشتن را یاد گرفت و بلافاصله به تحصیل مقدمات ادبیات عرب پرداخت.

تمامی قرآن را خیلی زود از حفظ کرد، در همین اوان که کمی از تحصیل او می گذشت، پدر را از دست داد، ولی فقدان پدر و نداشتن مال و ممری ثابت برای معیشت، مانع از تحصیل او نشد، به جهت هوش زیاد و قدرت حفظ و ذهن، در اندک مدتی، سیوطی و مغنی و مطول را خواند و در همان شهر (تون) سرآمد همه شد.

افراد برجسته و متمکن شهر، فرزندانشان را برای تحصیل یا مباحثه، نزد او می فرستادند. هفده ساله بود که به خاطر محدودیت علمی آن شهر، ناچارا به مشهد مقدس رفت و ادامه درس مطول را در محضر ادیب نیشابوری داد. این بزرگوار لقب "فاضل" را به "محمدحسین تونی" داد.

در مشهد، دروس ریاضی، هیئت و نجوم و تحریر اقلیدس، خلاصه الحساب شیخ بهائی، فقه و اصول و معالم را مدت 6 سال تعلیم گرفت و بعد همراه "شیخ محمد حکیم" به اصفهان که آن زمان مهد علم و دانش بود و قریب 2500 نفر طلبه داشت، رفت تا به تحصیل فلسفه و حکمت و تکمیل فقه و اصول بپردازد.

از همان ورود به اصفهان در محضر درس "جهانگیرخان قشقایی" حاضر شد و در مدت 6 سال که وی دوره منظومه حکیم سبزواری و در ضمن آن، قسمت اعظظم مطالب شفا و اشارات و حکمة الاشراق و اسفار را بیان می کرد، فاضل تونی به جز مدتی که به مرض حصبه مبتلا شد، حتی یک روز هم از درس آن بزرگ (جهانگیر قشقایی) غفلت نکرد. علاوه بر تحصیل منظومه، همزمان از عالمان برجسته اصفهان چون آقا سید محمدصادق خاتون آبادی، آخوند فشارکی، آقا سید علی نجف آبادی، کسب فیض کرد.

در همین ایام از محضر شیخ عبدالله گلپایگانی از علمای بزرگ نجف که برای تغییر آب و هوا به اصفهان آمده بود، استفاده کرد و از درس اصول وی، بهره مند شد. مجالس درس او (گلپایگانی) کم نظیر، ساده و با بیان دقیق و رسا بود. علامه تونی، 11 سال اقامت خود در اصفهان را بهترین ایام عمر خود می دانست که فقط تحصیل علم و تدریس و عبادت و ریاضت و تهذیب نفس داشت.

بعد از اقامت 11 ساله در اصفهان، مدت کوتاهی (چند ماه) مجددا به خراسان رفت و در برگشت به اصفهان، از جلسات درس "میرزا هاشم اشکوری" استاد نامور فلسفه، در تهران مطلع و لذا در درس «شرح مفتاح الغیب» او در مدرسه سپهسالار تهران حاضر شد و بعدا دروس فصوص الحکم و مجددا دوره اسفار و تمهید القواعد را با مرحوم اشکوری در مواقع خاص و بطور خصوصی، فرا گرفت. احاطه علمی و صفای استادش (اشکوری) آنقدر فاضل تونی را مجذوب ساخت که در تهران ماندگار شد.

شور و اشتیاق کامل او به علم و معرفت، هوش و حافظه عجیب و خستگی ناپذیری او، موجب شد تا وی، استادی کامل و عالمی کارآمد و با نفوذ شود و بعد از فوت مرحوم اشکوری به مدرسه دارالشفا در تهران رفت و حوزه درس آنجا را اداره و تدریس را شروع کرد.

در سال 1333 هجری قمری (سن 35 سالگی) تدریس عربی را در مدرسه علوم سیاسی دارالفنون تهران شروع و مدتی هم وعظ و خطابه داشت. دروس عربی و فقه و منطق و.... می آموخت.

از سال 1313 شمسی، در «دارالمعلمین عالی» که تازه تأسیس شده بود، تدریس عربی و بعدا منطق و فلسفه را شروع کرد. با تأسیس دانشکده معقول و منقول و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، دروس فلسفه، زبان، ادبیات عرب را تدریس می کرد و در سالهای آخر، منحصرا در دانشکده معقول و منقول بود و سال 1333 شمسی بازنشسته شد.

درس او به آیات و احادیث و اشعار مولوی و حافظ و شیخ محمود شبستری و جامی و.... آمیخته و بیانش بسیار شیوا و گاهی با طنز و ساده و روشن بود. مراجع بزرگ تقلید به ایشان اجازه اجتهاد داده بودند. از جمله مرحوم حضرت آیه الله بروجردی در نامه ای که چند سال قبل از فوتش به ایشان مرقوم داشته بودند، ایشان را بعنوان «عماد العلماء المتالهین» مخاطب قرار داده بودند.

آیت الله حسن زاده آملی در مورد سجایای اخلاقی مرحوم فاضل تونی می نویسند: من در همه مدتی که با آن سالار و سرور و پدر روحانیم محشور بودم و از محضرش استفاده می کردم، یک کلمه حرف تند و درشت و یک بار اخم و ترش رویی از او ندیده ام، فقط یک روز که می بایستی اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشیم، چند دقیقه دیر شده است؛ فرمود: چرا دیر آمدید؟ عرض کردیم اختلاف افق از مدرسه مروی تا اینجا موجب این تفاوت شده است، تبسمّ فرمود و شروع به درس نمود.

آن بزرگوار (روحی فداه) خیلی خوش محضر بود. اصرار داشت که درس ما در اول طلوع آفتاب باشد،‌ و به مطایبه می فرمود: ‌در این وقت هم استاد می فهمد که چه می گوید، و هم شاگرد می فهمد که چه می شنود؛ و چون آفتاب بالا آمده است استاد می فهمد که چه می گوید اما شاگرد نمی فهمد که چه می شنود؛ و در بعداز ظهر نه آن می فهمد که چه می گوید و نه این می فهمد که چه می شنود.

حضرت استاد علامه فاضل تونی جامع معقول و منقول بود،‌ و به حق از ذخائر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظه ای بسیار سرشار و قوی داشت. و در ادبیات تازی و پارسی ادیبی بارع و متضلّع بود. و از فقهای بزرگی مدارک اجتهاد داشت. دروس نهایی فقه را در اصفهان در حوزه های درسی چون آقا سید محمد صادق خاتون آبادی، و آخوند فشارکی، و آقا سید علی نجف آبادی، و حاج شیخ عبدالله گلپایگانی (ره) که از فقهای بنام بودند به کمال رسانده است.

وی بعلت حافظه حیرت انگیزش، احتیاج به یادداشت کردن نداشت و بسیار کم دست به قلم می برد، از این رو آثار مکتوب او محدود است و بیشتر یادداشت های دانشجویان او، به صورت کتاب در آمده و حواشی مختصری بر آثار عرفانی و فلسفی از جمله «اسفار و منطق» نوشته است.

مهمترین آثار او عبارتند از: جزوه صرف (این کتاب نسبتا مبسوط و مشتمل بر تجزیه و ترکیب بعضی از آیات قرآن است که به مناسبت هر آیه، نکاتی دقیق از تفسیر و معانی و بیان و کلام و حکمت و عرفان آورده است)، تعلیقه بر شرح فصوص الحکم (شامل نکات و دقایق عرفانی و به منزله رساله دکترای اوست)، کتاب های صرف و نحو و قرائت ( کتاب های درسی سال اول و دوم و سوم دبیرستان)، ترجمه متون سماع طبیعی، منتخب قرآن و نهج البلاغه و منتخب کلیله و دمنه عربی و وفیات الاعیان (شرح و ایضاح لغات سخت)، جزوه منطق (تقریرات او در رشته فلسفه دانشگاه ادبیات تهران)، حکمت قدیم (در طبیعیات)، الهیات( شامل مهمترین مسائل حکمت الهی که بسیار پرمحتوا و گرانقدر و آخرین اثر علامه تونی است).

آیت الله حسن زاده آملی می نویسد: «این فقیر الی الله که می خواستم شرح قیصری بر فصوص الحکم را شروع کنم، از استاد علامه شعرانی رضوان الله علیه راهنمایی خواستم. آن جناب فرمود: اگر آقای فاضل تونی قبول کند، خیلی خوب است. بعد از آن، استاد شعرانی فرمود: من وقتی به سن شما بودم و در تهران درس می خواندم، آقای فاضل تونی یکی از اساتید حوزه علمی اصفهان بود و آوازه ای بسزا و شهرت علمی تمام داشت. پس از شرح فصوص یاد شده، خواستم «شفا» را دو درسه بخوانم، چه این که یک درس از کتاب نفس آن را در محضر استاد شعرانی مشغول بودم. باز از آن جناب راهنمایی خواستم که: اجازه می فرمایید شفا را از اول طبیعیات نزد فلانی (یکی از روحانیون نامدار آن روز تهران) بخوانم؟ در جوابم فرمود: «این آقا از خارج، حرف و مطلب خیلی می داند ولی ملای کتابی نیست؛ طلبه باید پیش ملای کتابی درس بخواند. اگر آقای فاضل تونی درس شفا را برای شما قبول کند، خیلی خوب است».

اساتید وی عبارتند از : ملا محمدباقر تونی(استاد او در سیوطی)، آقامیرزا حسین (استاد او در مغنی و مقداری از مطول)، ادیب نیشابوری( مطول)، آقا میرزا عبدالرحمن شیرازی (خلاصة الحساب، هیئت و نجوم و تحریر اقلیدس (در مشهد)، حجه الاسلام بجنوردی (فقه و اصول)، شیخ اسماعیل قائنی( معالم)، جهانگیر خان قشقایی( منظومه حکیم سبزواری در اصفهان) و علمای دیگری که نام آنان گفته شد.

علامه فاضل تونی، در نیمه شعبان سال 1380 هجری قمری در سن 82 سالگی مصادف با 12 بهمن 1339 شمسی در تهران در گذشت. مدفن او در قبرستان شیخان در شهر قم می باشد.

تاریخ تولد عبدالله فرزند بیرمقلی ملقب به «باباخان زنوری» مشخص نیست. ولی در قریه زنوز، از توابع شهر مرند در استان تبریز، بوده که در همان اوایل سن نوجوانی ظاهرا از آنجا به «خوی» رفت و مقدمات علوم عربی و فارسی و ادبی را همانجا تحصیل کرد و تا نهایت تحصیلات خود ادامه داد تا اینکه به «ملا عبدالله نحوی» معروف شد.

سپس به عتبات عالیات رفت و درحوزه کربلا مشغول به درس اصول و فقه در خدمت سید محمد مجاهد فرزند صاحب ریاض شد. آنگاه به قم برگشت تا از محضر درسی «میرزا ابوالقاسم قمی» صاحب کتاب قوانین و مجتهد مشهور بهره مند شد و پس از تکمیل علوم فقهی شرعی، به اصفهان عزیمت نمود، تا به تحصیلاتش در علوم حکمیه و فلسفی بپردازد. در آنجا نزد استاد بزرگ آخوند ملاعلی نوری مازندرانی (حکیم نوری) به همان دروس مشغول شده و حکمت و فلسفه را آموزش دید و از بزرگترین و شاخص ترین شاگردان ملاعلی شد.

در همان اصفهان علم اصول فقه و علوم نقلی را نزد سید محمد باقر حجت الاسلام کامل نمود و در علوم ریاضی به قدر امکان تحصیل نمود و خلاصه در تمام علوم ظاهر و باطن سرآمد شد.

زمانی که مرحوم «حاج محمد حسین خان مروی» در دارالخلافه تهران، مدرسه مروی را بنا کرد و به اتمام رساند، خواست تا «آخوند ملاعلی نوری» بزرگ فلاسفه آنروز از اصفهان به تهران آمده و در آن مدرسه تدریس فلسفه کند. اما ملاعلی در جواب نوشت که در اصفهان دوهزار نفر شاگرد در حوزه درس من و بلکه ۴۰۰ نفر خصوصی در درس من شرکت می کنند که اگر آنها را ترک کنم موجب پریشانی و سردرگمی آنها می شود. محمدحسین خان استدعا کرد که یکی از شاگردان ایشان که لایق می دانند روانه آنجا شود و «ملاعلی» هم «ملا عبدالله زنوری» را که بهترین شاگرد خود می دانست، به تهران فرستاد.(نقل از آقا علی مدرس فرزند وی که در طزائق الحقائق ج3 ص 506 آمده است).

ملاعبدالله سال ۱۲۳۷ به تهران آمد و مدت بیست سال در مدرسه مروی تدریس نمود . در زمان ملا عبدالله رونق حوزه فلسفی و عرفانی تهران به حدی رسید که چندسال بعد، این شهررا شهر هزار حکیم می نامیدند. شهری که جلودار عرضه فلسفه و عرفان در ایران به شمار می رفت. آخوند ملا عبدالله در فهم کلمات ملاصدرا و احاطه به افکار و تبحر در آراء عقاید او کم نظیر است و میتوان حل بسیاری از مشکلات و معضلات و عویصات اسفار و شواهد و دیگر آثار ملاصدرا را در آثار این حکیم محقق جستجو کرد.

مسئله مهم جامعیت این فیلسوف محقق در طرق و مشارب مختلف فلسفی است . وی بیشتر آثار و کتب درسی ملاصدرا را به خط خود نوشته و آنچه را که استنساخ کرده، بی غلط و مورد اعتماد افاضل می باشد. اصولا تعلیقه هایش بر کتب فلسفی مفصل نیست.

معروف ترین اثر وی لمعات الهیه است که در اثبات واجب الوجود و صفات او، و در علم الهی به معنای اخص به روش کتاب اسفار، تألیف شده و با تعلیقه فرزندش «آقا علی» و با مقدمه انگلیسی دکتر سید حسین نصر استاد دانشگاه تهران نشر گشت. این کتاب نیز به امر فتحعلی شاه قاجار و فرزندش ظل السلطان، تألیف شد و از آثار نفیس به شمار می رود. آیة‌الله سید حسن مصطفوی در باره این کتاب می گوید: لمعات الهیه، بهترین کتاب در اصول معرفت خدا ، صفات خدا و کیفیت تحقق کثرت در عالم و ... است. کتاب بسیار ارزنده‌ای است. یعنی مطالب فلسفی را چنان پایین آورده و آسان در اختیار افراد می گذارد که مرحوم آقا جلال هم خیلی از کتابش تجلیل می کند. این کتاب را به تقاضای فتحعلی شاه نوشته است. این کتاب دربارة خدا، صفات خدا، کیفیات صفات حق، کیفیت ظهور افعال متکثر ذات اقدس احدیت با اینکه خدا واحد حقیقی به تمام معنا است می باشد و این مطالب را به خوبی تبیین کرده است.

خودش در اول کتاب می گوید که من مبادی این علم را با اصول و مقاصد چنان به هم آمیختم که کسی نمی تواند فرقی بین مبادی و اصل مطالب پیدا کند. بعد این شعر معروف را آورده که: رَقَّ الزُّجاجُ وَ رَقَّتِ الْخَمْرُ وَ تَشابَها فَتَشا کَلَ الامْرُ ؛ فَکَأنَّما خَمْرٌ وَ لا قَدَحٌ وَ کَأنَّما قَدَحٌ وَ لا خَمْرُ ؛ ـ که معمولاً این را عرفا می خوانند ـ یعنی اگر جام شرابی را فرض کنید که به قدری رقیق و شرابش ناب باشد و ظرف هم آن قدر لطیف و نازک باشد شراب قرمز طوری در این ظرف نازک به هم پیوسته می شود که خیال می کنی همه اش ظرف است و شرابی نیست، دقت کنی می بینی شراب است، ظرف است.

آثار علمی دیگر حکیم زنوزی عبارتند از: تعلیقات مختصری براسفار ، تعلیقه بر شواهد الربوبیه ، تعلیقه بر مبدأو معاد ، تعلیقه بر اسرار الاَیات، تعلیقه برشفا، انوار جلیه (در شرح حدیث حقیقت، از کمیل بن زیاد، معروف به حدیث علوی که به درخواست فتحعلی شاه قاجار تألیف شده است. این کتاب از مفصل ترین و جامع ترین شرح ها بر این حدیث نورانی استو  با تصحیح مرحوم آیت الله سید جلال الدین آشتیانی در انتشارات امیر کبیر به چاپ رسیده است)، رساله علمیه در کشف عقوبات اخرویه تألیف ۱۲۳۹ ه.ق ، منتخب الخاقانی فی کشف حقایق عرفانی (این کتاب در سال ۱۳۶۰ با تصحیح نجیب مایل هروی در انتشارات مولی منتشر گردید.)، اساتید آخوند ملا عبدالله عبارتند از : آقا سید علی طباطبائی، صاحب ریاض در حوزه کربلا (فقه و اصول)، میرزا ابوالقاسم قمی، صاحب قوانین الاصول در قم، سید محمدباقر شفتی دشتی معروف به حجة الاسلام در حوزه اصفهان (فقه)، سید محمد طباطبائی معروف به «سید مجاهد»، فرزند آقا سید علی طباطبائی در کربلا و نجف و آخوند ملاعلی نوری مازندرانی در اصفهان (حکمت و فلسفه).

از تعداد شاگردان این فیلسوف بزرگ اطلاع کافی در دست نیست، اما می دانیم که بزرگان زیادی از محضر علمی او بهره ها برده اند که می توان به چند نفر اشاره نمود: علامه میرزا ابوالقاسم طهرانی نوری معروف به «کلانتر» و فرزندش میرزا ابوالفضل نوری ، آخوند ملا حسن خوئی؛ (آخوند ملاحسن خوئی از استادان معروف حوزه تهران است که قبل از آقا علی مدرس و جلوه و الهی قمشه ای، از شاگردان برتر ملاعبدالله زنوزی بوده است و مدت ها در مدرسه دارالشفای تهران تدریس می کرد. آخوند خراسانی در نجف، ۸ ماه در درس مرحوم آخوند ملاحسن خوئی حاضر شد، آقا علی مدرس زنوزی، معروف به آقا علی حکیم (فرزند ملا عبدالله) و آیت الله سید ابوالقاسم خاتون آبادی.

سرانجام این بزرگ مرد الهی، در سال ۱۲۵۷ قمری دار فانی را وداع گفت.

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 150 تا 152

حکیم آیت الله شیخ عبدالنبی نوری مجتهد مازندرانی، در سال 1214 هـ .ش برابر با 1254 هـ .ق در خانواده ای اهل علم و فضل در شهرستان نور دیده به جهان گشود. پدرش ملا مهدی، پیش از تولد او دار فانی را وداع گفت و او تحت تربیت و محبت مادر، پرورش یافت. در پنج سالگی، مادر را نیز از دست داد.

عبدالنبی به مدت پنج سال در زادگاهش به فراگیری علوم مقدماتی و سطح پرداخت. آنگاه به حوزه علمیه آمل و بابل رفت و در نزد سعید العلماء مازندرانی به کسب علم پرداخت. سپس برای کسب معلومات بیشتر راهی تهران شد و با ظرفیت فکری و علمی ویژه ای که داشت در محضر اساتید فلسفه و حکمت زانوی ادب زد و مدت 16 سال از محضر حکیم مدرس تهرانی کسب فیض نمود .

او ضمن آشنایی با مفاهیم فلسفه صدرایی، به تهذیب نفس پرداخت و روح و جانش را به زیور اخلاق و ملکات نفسانی آراست. شیخ عبدالنبی از آن پس، برای تکمیل سطوح عالی فقه و اصول و درک محضر نخبگان علم و عمل، به عتبات عالیات مهاجرت کرد و با شرکت در درس میرزا حبیب الله رشتی در نجف و میرزا محمدحسن شیرازی در سامرا، در بسیاری از علوم اسلامی صاحب نظر و به درجه اجتهاد نائل آمد. وی همچنین در عتبات عالیه از انفاس قدسی ملا فتحعلی سلطان آبادی نیز بهره مند شد.

شیخ عبدالنبی در سال 1306هـ .ق به درخواست مردم به تهران بازگشت و به تبلیغ، تدریس و تربیت طلاب پرداخت. پس از رحلت میرزای شیرازی و شهادت شیخ فضل الله نوری، عالی ترین مقام علمی و اجتهادی تهران به ایشان اختصاص یافت. ایشان پس از بازگشت به تهران در یکی از مدارس شهر به تدریس همت گماشت. حوزه درسی این عالم ربانی، محل تجمع فضلا و بزرگان بود که تعدادی از شاگردان وی عبارتند از: میرزا طاهر تنکابنی، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، شیخ محمد تقی آملی، میرزا ابوالحسن شعرانی و سید ابوالحسن قزوینی.

علامه حسن زاده آملی نقل نمودند که: حضرت آیت الله شعرانی در مجلس درسی حکایت فرمود که حاج شیخ عبدالنبی نوری در جلسه درسی برای ما نقل کرده است که گفت : من در ایام طلبگی از نور مازندران برای تحصیل به تهران آمدم ، و در مدرسه سپهسالار قدیم حجره ای گرفتم و به درس و بحث اشتغال داشتم ، قضا را رساله ای در کیمیاگری به دستم آمد، و من شب ها پس از به خواب رفتن طلاب مدرسه پوشیده و پنهان از آنان ، در پشت بام مدرسه مطابق دستور آن رساله عمل می کردم ، لذا هیچ کس از کار من آگاه نبود؛ همین سان بدان کار در شب ها اشتغال داشتم تا فصل بهار فرا رسید و تنی چند از طایفه ما از نور برای تشرف به ارض اقدس رضوی به تهران وارد شدند و در مدرسه سپهسالار قدیم به دیدار من آمدند و گفتند: آقا شیخ النبی (اسم نخستین آن جناب به تسمیه پدر و مادرش «نبی» بود، تا این که طلبه شد و درس خواند و به عقل آمد، نامش را تغییر داد و نبی را عبدالنّبی کرد) ما می خواهیم به زیارت تربت امام هشتم تشرف حاصل کنیم ، اگر مایلید مهمان ما بوده باشید و در این سفر با شما باشیم ؛ ما هم از ایشان تقدیر کردیم و دعوتشان را اجابت نمودیم . و آن اوان زمان شهرت و بحبوحه اوج آوازه متاله سبزواری و حوزه درس او در سبزوار بود، و سبزوار آن زمان نیز روز منزل و شب منزل کاروانیان بود که در آن جا بارگیری می کردند و اتراق می نمودند؛ پس از آن که کاروان ما در آن جا بارگیری کردند به همراهان گفتم : من به شهر می روم و تا بعد از ساعتی بر می گردم ؛ پرسیدند: در شهر چه کار دارید و برای چه می روید؟ گفتم : عالمی بزرگوار در سبزوار تشریف دارد به زیارت ایشان می روم . گفتند: سفر ما سفر زیارتی است چه بسیار خوب که ما هم به حضور این عالم روحانی تشرف حاصل کنیم ، چند نفر برخاستند و با من به راه افتادند تا به حضور جناب حاجی تشرف یافتیم ، و پس از برهه ای رخصت طلبیدیم و برخاستیم ؛ حاجی به من اشاره کرد و گفت : آقا شما باشید که من یک دو جمله حرفی با شما دارم ، سپس رو به من کرد و فرمود: آقا مشغول درس و بحث و تحصیلت باش ، آن کار شبانه ات را رها کن و از آن دست بردار که به جایی نمی رسی و نتیجه ای جز اتلاف وقت ندارد. حاج شیخ عبدالنبی نوری، با همه نفوذ و قدرت علمی و معنوی که در میان مردم داشت، بسیار متواضع و فروتن بود. ایشان با اصرار زیاد مردم، رساله عملیه نوشت و توضیح المسائلش، در ردیف توضیح المسائل آیةاللّه العظمی سیدابوالحسن اصفهانی قرار گرفت؛ اما پس از مدتی، رساله اش را جمع آوری کرد. وقتی پرسیدند چرا چنین کردید؟ جواب داد: در مکاشفه ای بنا بود با امام زمان علیه السلام ملاقات کنم، اما به جای آن حضرت، با نایب او مکاشفه نمودم که کسی جز آیة الله سیدابوالحسن اصفهانی نبود، در آن حال، در شش مسئله شرعی مشکل داشتم که جواب داد و متوجه بودم که آنچه می گوید حقیقت داشته است. پس فهمیدم او اعلم است و نباید رساله من در ردیف اثرش قرار گیرد، از این جهت اجازه ندادم توزیع شود.

آیت اللّه حسن زاده آملی در مورد تسلط ایشان بر حکمت متعالیه نیز چنین آورده است: استادم آیةاللّه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی می فرمود: ... جناب حاج شیخ عبدالنبی نوری، در معقول و منقول، اعلم من فی البلد بوده است. جناب حاج شیخ در اواخر عمرش بر اثر ضعف چشم قادر بر مطالعه کتاب نبود، مرحوم استاد میرزا طاهر تنکابنی که خود، استاد اعظم بلد آن روز بود، احتراما به مجلس درس حاج شیخ حاضر می شد و هر روز کتاب اسفار را به مقدار یک درس، قرائت می کرد و معظم له گوش می داد که همین خواندن و گوش دادن به منزلت مطالعه کردن حاج شیخ عبدالنبی بود. سپس وی شروع می فرمود برای شاگردان محضر که از آن جمله خود من بودم، مقصود و مراد صدرالمتألهین را تقریر کردن، آن چنان که مرحوم میرزا طاهر تنکابنی یک پارچه فانی در تقریر مطالب اسفار، از زبان مبارک حاج شیخ عبدالنبی می شد... .

همچنین ایشان از علمای مبارز و طرف دار نهضت مشروطه مشروعه بود. او همچون دوست و یار دیرینش، شیخ فضل الله نوری تلاش می کرد که از تصویب قوانین غیر اسلامی جلوگیری کند. در این ارتباط، سیل تهمت و بدگویی علیه او به راه افتاد و تبلیغات منفی مخالفان، چنان شدت گرفت که عده ای جاهل و غافل، درب مسجدی را که محل وعظ و ارشاد این عالم وارسته بود، بستند و محل سکونتش را سنگ باران نمودند. اما او همچنان صبورانه مقاومت کرد تا زمانی که پرده ها کنار رفت و حقایق روشن شد.

از دیگر اقدامات این فقیه فرزانه، مبارزه با گروهی از یهودی های تهران بود که با تبلیغات فریبنده، فساد و بی بندوباری را در میان جوانان رواج می دادند که با درایت و دخالت ایشان، این توطئه خنثی شد و آن گروه پذیرفتند که دست از تبلیغات علیه اسلام بردارند و از رواج فساد و شراب خواری اجتناب کنند.

از دیگر اقدامات سیاسی این فقیه برجسته، حمایت از شهید مدرس بود. ایشان به طرف داری از مدرس، مردم خشمگین تهران را که همچون رودخانه ای خروشان به حرکت درآمده بودند، به سوی مجلس هدایت کرد و در حالی که خودش در میان جمعیت بود، به مقابله با مأموران و طرف داران مزدور رضاخان برخاستند و ضمن متواری کردن طرف داران رضاخان، مدرس را بر سردست گرفتند و با فریاد زنده باد اسلام، زنده باد مدرس، وی را پیروزمندانه به خانه آوردند.

آثار وی عبارتند از: حاشیه بر مطول، حاشیه بر اسفار اربعه ملا صدرا، شرح قواعد الاحکام، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، رساله ای در کر، رساله عملیه و رساله توضیح المسائل.

سرانجام این عالم فرزانه در بیستم مرداد 1304 ش برابر با بیستم محرم‏الحرام 1344 قمری به رحمت ایزدی پیوست و پس از تشییعی با شکوه، و با تجلیل و احترام فراوان در کنار حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام مدفون شد .

وی به احتمال قریب به یقین در اصفهان به سال 770 هـ ق به دنیا آمده است.

او از أسباط مؤلِّفِ قواعد، از نوادگان‌ شیخ‌ عبدالقادرِ گیلانی‌ (م‌ ۵۲۱).و معاصر با شاه رخ، فرزند امیر تیمور است. جیلی‌ در مقدمه الانسان‌ الکامل‌ (ج ۱، ص‌ ۹) به‌ نسبت‌ خود با پیامبر اکرم‌ صلی‌اللّه ‌علیه ‌و آله ‌وسلم‌ نیز اشاره‌ای‌ کرده‌ است‌.

شیخ‌ اسماعیل‌ جَبَرْتی از مشایخ‌ بنام‌ و برجسته یمن‌ بود که‌ جیلی‌ با بهره‌مندی‌ از ارشاد های‌ وی‌ سلوک‌ کرد.

جیلی‌ گرایش‌ خود را به‌ عرفان‌ ابن‌عربی‌ مرهون‌ ترغیبات‌ شیخ‌ خود می‌داند (مراتب ‌الوجود، ص‌ ۸ ـ۹). جیلی‌ از مصاحبت‌ دیگر مشایخ‌ نیز بهره‌مند شده‌بود، از جمله‌ از شیخ‌جمال‌الدین‌ محمدبن‌ اسماعیل‌بن‌ مکدش‌، بهاءالدین‌ نقشبند، صاحب‌ طریقت‌ نقشبندیه‌ و شیخ‌عارفی‌ به‌نام‌ جمال‌الدین‌، ملقب‌ به‌ مجنون‌، که‌ در کتاب‌ حقیقه الحقایق‌ از او یاد کرده‌ است‌ (همان صص‌ ۲۵۹ـ۲۶۰).

جیلی‌، همانند بسیاری‌ از بزرگان‌ تصوف‌، اهل‌ سیاحت‌ بود و از جمله‌ به‌ هند، ایران‌، زبید، مکه‌ و مدینه‌، قاهره‌، غزه‌ و صنعاء سفر کرد. او از مناطقی‌ در ایران‌، از جمله‌ آذربایجان‌، شیروان‌، گیلان‌ و خراسان‌، دیدار کرده‌ است‌. تألیف‌ کتاب‌ جنه المعارف‌ و غایه المرید و العارف‌ به‌ زبان‌ فارسی‌، که‌ ظاهراً فقط‌ خود او از آن‌ نام‌ برده‌ است‌، می‌تواند مؤید آشنائی او به‌ زبان‌ فارسی‌ باشد.

پیروی‌ جیلی‌ از ابن‌عربی‌ در مباحث‌ عرفانی‌ روشن‌ است‌ (رجوع کنید به دائره المعارف اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ «عبدالکریم‌ قطب‌الدین‌بن‌ ابراهیم‌ الجیلی‌»). گفته‌اند که‌ جیلی‌ کتاب‌ الانسان‌ الکامل‌ را از آن‌ روی‌ نگاشته‌ است‌ تا اصول‌ وحدت‌ وجود را به‌ شیوه ابن‌عربی‌، شرح‌ و نظام‌ وجود را بر اساس‌ عقاید وی‌ به‌ دقت‌ ترسیم‌ کند.

جیلی‌ در این‌ اثر در کلیات‌ مسائل‌ تابع‌ عقاید ابن‌عربی‌ است‌. در واقع‌، این‌ کتاب‌ نمودار کاملی‌ از هستی‌شناسی‌، معرفت‌شناسی‌ و روان‌شناسی‌ تصوف‌، پس‌ از عصر محیی‌الدین‌ ابن‌عربی‌، به‌شمار می‌آید. در آثار او از ابن‌عربی‌ با وصف‌ «امام‌» و «سیدی‌» یاد شده‌ است‌، که‌ تأثیر جدّی‌ ابن‌عربی‌ بر جیلی‌ و احترام‌ جیلی‌ را به‌ او نشان‌ می‌دهد، اما این‌ بدان‌ معنا نیست‌ که‌ جیلی‌ در مسائل‌ نظری‌، صرفاً تابعِ ابن‌عربی‌ بوده‌ است‌ زیرا جیلی‌ ادعا کرده‌ که‌ بیشتر مطالب‌ کتاب‌ الانسان‌ الکامل‌ را از طریق‌ شهود به‌دست‌ آورده‌ و این‌ مطالب‌ را در کتابی‌ پیش‌ از خود ندیده‌ است‌ (رجوع کنید به ج‌ ۱، ص‌ ۴۹ـ۵۰).

بدین‌ترتیب‌، جیلی‌ از جمله‌ عارفان‌ محققی‌ است‌ که‌ پیش‌ از تبیین‌ مسائل‌ نظری‌، ابتدا در تجربه عرفانی‌ خود به‌ آن‌ دست‌ یافته‌ و پس‌ از آن‌ به‌ تدوین‌ و نگارش‌ همت‌ گمارده‌ است‌. وی‌ در بحث‌ از تجلی‌ اسمای‌ الاهی‌ (رجوع کنید به همان‌، ج‌ ۱، ص‌ ۳۹ـ۴۰) اظهار کرده‌ که‌ من‌ از هر اسم‌ الاهی‌، آنچه‌ را ذکر می‌کنم‌ در سلوک‌ خود برایم‌ رخ‌ داده‌ است‌ و آنچه‌ در کتاب‌ خود نقل‌ می‌کنم‌، به‌ شیوه حکایت‌ از غیر یا از خود، تنها به‌ مقتضای‌ امری‌ است‌ که‌ خدا در زمان‌ سیر فی‌اللّه‌ و سلوکم‌ در او، از طریق‌ مکاشفه‌ و بالعیان‌ بر من‌ مکشوف‌ ساخته‌ است‌.

جیلی‌ نیز همانند ابن‌عربی‌، ادراک‌ حقایق‌ عرفانی‌ را در طوری‌ ورای‌ طور عقل‌ ممکن‌ دانسته‌ و ازاین‌رو، برای‌ بیان‌ این‌ حقایق‌ از زبان‌ رمز و تأویل‌ استفاده‌ کرده‌ است‌. نمونه‌ای‌ از این‌ رمزگویی‌ در باب‌ پنجاه‌وهفتم‌ از کتاب‌ الانسان‌ الکامل‌ (ج‌ ۲، ص‌ ۲۶ـ۳۰) و در بحث‌ از عالم‌ خیال‌ یافت‌ می‌شود. وی‌ در آنجا از روح‌ به‌ عنوان‌ مسافری‌ غریب‌ یاد کرده‌ است‌ که‌ پس‌ از گسستن‌ بندهای‌ مکانی‌ (ارتفاع‌، عمق‌، طول‌ و عرض‌) و رهایی‌ از محبس‌ عناصر چهارگانه‌ (آتش‌، آب‌، هوا و خاک‌) به‌ سرزمین‌ «یوح‌» و عالم‌ غیب‌ گام‌ می‌نهد و در آنجا ابتدا فردی‌ در برابر او نمایان‌ می‌شود و به‌ او یادآور می‌شود که‌ شرط‌ ورود به‌ عالم‌ غیب‌ این‌ است‌ که‌ شخص‌ تازه‌ وارد، به‌ جامه فاخر ساکنان‌ آن‌ دیار در آید و با عطر آنان‌ خود را معطر سازد (ج‌ ۲، ص‌ ۲۷). این‌ سرزمین‌ در اصطلاح‌ ابن‌عربی‌ ( الفتوحات‌ المکیه ، ج‌ ۱، ص‌ ۱۲۶) «ارض‌الحقیقه» نام‌ دارد. هانری‌ کوربن‌ به‌ جنبه «تمثیلی‌ ـ نمایشی‌» حکایت‌ جیلی‌، توجه‌ خاصی‌ داشته‌ و آن‌ را حماسه روح‌ و از نوع‌ تمثیلِ نمایشی‌ دانسته‌ است‌.

با وجود برخی‌ تشابهات‌ آرای‌ جیلی‌ و ابن‌عربی‌، که‌ از قبیل‌ تأثیر و تأثر است‌، نمی‌توان‌ انتقاد جیلی‌ را وی‌ در کتاب‌ الانسان‌ الکامل‌ به‌تفصیل‌ در باره ادیان‌ سامی‌ و آریایی‌ بحث‌ کرده‌است‌. جیلی‌ با دیانت‌ هندویان‌ نیز آشنایی‌ داشت‌. وی‌ در میان‌ فرقه‌های‌ ده‌گانه هندو، از برهمن‌ «براهمه‌» نیز نام‌ برده‌ و نوشته‌ است‌ که‌ آنان‌ بدون‌ اعتقاد به‌ نبوت‌ و رسالت‌، خدا را عبادت‌ می‌کنند و عبادتشان‌ همانند عبادت‌ رسولان‌، پیش‌ از مبعوث‌ شدن‌ برای‌ رسالت‌، است‌.

جیلی‌، با وجود تسامحش‌ در باره صور اعتقادی‌، دین‌ اسلام‌ را کامل‌ترین‌ دین‌ و ناسخ‌ دیگر ادیان‌ الاهی‌ دانسته‌ و از دیدگاه‌ وی‌، کمال‌ دین‌ در علم‌ الوهیت‌ و ذات‌ است‌ و این‌ دو در فرقان‌ و قرآن‌ پیامبر خاتم‌ موجود است‌.

تألیفات‌ جیلی‌بر اساس‌ موضوع‌ آنها، به‌ چهار دسته‌ تقسیم‌ می‌شود: آثاری‌ در عرفان‌ نظری‌، که‌ در آنها از موضوعاتی‌ نظیر وحدت‌ وجود و حقیقت‌ محمدی‌ بحث‌ می‌شود: الانسان‌ الکامل‌ فی‌ معرفه الاواخر و الاوائل، الکمالات‌ الالهیه فی‌ الصفات‌ المحمدیه، قطب‌العجایب‌ و فَلَک‌ الغرائب‌(که‌ موجود نیست‌)، شرح‌ مشکلات‌ الفتوحیات‌ المکیه؛ امهات‌ المعارف‌، مراتب‌ الوجود و حقیقه کل‌ موجود، الوجود المطلق‌ (که‌ در مراتب‌الوجود نامش‌ آمده‌ است)‌، انسان‌ عین‌ الجود، کشف‌ الغایات‌ فی‌ شرح‌ مااکتنفت‌ علیه‌ التجلیات‌.

آثاری‌ در عرفان‌ عملی‌ و آداب‌ سیروسلوک‌، که‌ از آن‌ جمله‌ است‌: اربعون‌ موطن‌،الاسفار عن‌ رساله الانوار،شرح‌ اسرار الخلوه، جنه المعارف‌ و غایه المرید و العارف‌ (به‌ زبان‌ فارسی‌،که‌ موجود نیست‌)، غنیه ارباب‌ السماع‌ و کشف‌ القناع‌ عن‌ وجوه‌ الاستماع‌، عقیده الاکابر، مسامره الحبیب‌ و مسایره الصحیب‌، رساله السبحات، مرآه العارفین، المناظر الالهیه، منزل‌ المنازل‌، النادرات‌ العینیه، السفر القریب‌ نتیجه السفر الغریب‌ .

آثار مرتبط‌ با علم‌ حروف‌ و اسما یا علم‌ کیمیا از جمله‌: حقیقه الحقایق، الکهف‌ و الرقیم‌ فی‌ شرح‌ بسم‌اللّه‌ الرحمن‌ الرحیم، عیون‌ الحقایق‌ فی‌ کل‌ مایعلم‌ من‌ علم‌ الطریق‌ .

آثاری‌ مشتمل‌ بر تفسیر قرآن‌ یا شرح‌ روایات‌ که‌ از آن‌ جمله‌ است‌: الناموس‌ الاعظم‌ و القاموس‌ الاقدم، در چهل‌ جزء، (فقط‌ برخی‌ از اجزای‌ آن‌، به‌ صورت‌ نسخه خطی‌، باقی‌ مانده‌ است‌) ، روضات‌ الواعظین‌، قابَ قوسین‌ و ملتقی‌ الناموسین‌، سرّ النور المتمکن‌ فی‌ معنی‌ قوله‌ « المؤمن‌ مرآه اخیه‌، لسان‌ القدَر بنسیم‌ السحر، الخضم‌ الزاهر و الکنز الفاخر فی‌ تفسیرالقرآن‌ (که‌از آن کتاب‌ نسخه‌ای‌ به‌ دست‌ نیامده‌ است‌).

ایشان در بیوگرافی خودنوشتشان می فرمایند: در سال 1312 هجری شمسی در شهر آمل در خانواده ای روحانی پا به عرصه وجود نهادم. مرحوم پدرم که از علمای آمل بود و عمری را به ارشاد و هدایت مردم گذرانده بود در دوره فشارهای رضاخانی و عسرت روحانیان، رسالت خود را در تشویق بنده و امثال من به تحصیل علوم دینی دنبال کرد.

پس از طی تحصیلاتی ابتدایی در 1325 و پایان دوران تلخ رضاخانی و بازگشایی حوزه های علمیه، وارد حوزه علمیه آمل شدم. پدرم همچون سایر علمای اسلام معتقد بود که تعلیم بدون تزکیه، ابتر و نافرجام است و چون زاهدترین و معروف ترین روحانی آن زمان، به جز مرحوم آیت الله غروی، مرحوم آیة الله فرسیو (رضوان الله تعالی علیهما) بود پدرم مرا نزد وی برد تا اولین درس را تیمناً و تبرکاً در محضر او بیاموزم. آن بزرگوار با تلقین «بسم الله الرحمن الرحیم » و درس اول جامع المقدمات بنده را به شاگردی پذیرفت و همراه حدیث «اول العلم معرفة الجبار و آخر العلم تفویض الامر الیه » تزکیه را نیز به سراسر وجودم اشراب کرد، یادش گرامی و نامش جاوید باد آن مرد الهی که لذت نوشیدن معارف الهی را از کوثر صادقین با ما چشاند و در ابتدای فراگیری علم، معرفت پروردگاری را به ما آموخت که جبر هر شکسته ای و جبران هر نقیصه ای در دست آن کامل محض است.

علوم مقدماتی شامل نحو و صرف و معانی و بیان و اصول در حد معالم را هم از محضر مرحوم پدرم و هم از محضر حجج اسلام مرحوم اشراقی، اعتمادی و رجایی (رضوان الله علیهم) استفاده کردم، شرح لمعه را در خدمت مرحوم حجة الاسلام میرزا رضا روحی و حجة الاسلام مرحوم طبرسی (رحمهما الله) و دیگر اساتید آن روز آموختم.

بخش مهمی از قوانین الاصول را از محضر مرحوم آیة الله محمد غروی که فقیهی نامور و استادی ماهر بود فیض بردم و بخشی دیگر را از مرحوم حجة الاسلام حاج ضیاء الدین آملی فرا گرفتم و با راهنمایی وی که فرزند بزرگوار مرحوم حاج شیخ محمد تقی آملی بود مدتی در مدرسه مسجد امام حسن عسکری (علیه السلام) سکنی گزیدم. گرچه همه مدرسه ها با برکت بود ولی برکاتی که طی آن یکسال در این مدرسه نصیبم شد در دیگر مدارس به یاد ندارم. نوع طلبه های ساکن در آن مدرسه موفق به شب زنده داری بودند.

امالی مرحوم صدوق را در روزهای تعطیلی در محضر حجة الاسلام آملی می آموختم. همزمان مشغول حفظ سوره هود و آموختن تفسیر آن شدم. آن بزرگوار در ترویج کتاب و سنت، سعی بلیغی داشت و می کوشید تا طلبه ها ضمن آموختن علوم ادبی، منطق، کلام، فقه و اصول با کتاب و سنت نیز آشنا شوند و مستقیماً در خدمت کتاب و سنت باشند.

پس از اتمام قوانین و شرح لمعه عزم هجرت به حوزه مشهد مقدس رضوی را داشتم که توفیق این شرفیابی حاصل نشد و حدود سال 1330 بود که از آمل به تهران مهاجرت کردم. شعله اشتیاق به فراگیری تفسیر و حدیث در عمق وجودم بر افروخته شده بود، در تهران در معیت مرحوم والد به محضر آیة الله حاج شیخ محمد تقی آملی رسیدیم تا با هدایت و راهنمایی ایشان مدرسه و استاد انتخاب کنیم، آن عالم ربانی ما را به مدرسه مروی هدایت کرد و آن مدرسه را مدرسه ای شایسته دانست. آن روز بهترین مدرسه مدرسه مروی بود که در آنجا هم دروس سطوح عالیه تدریس می شد و هم دروس خارج، هم معقول و هم منقول، هم کلام و هم اصول. مرحوم آملی به ما آموخت که یک درس فقه بخوانید; یک اصول و یک معقول. من نیز پس از امتحان ورودی سنگینی که انجام شد در درس مکاسب، رسائل و شرح تجرید شرکت جستم.

در تهران، محضر اساتید بزرگی را درک کردم; سطوح عالیه را خدمت مرحوم فشارکی و مرحوم جاپلقی آموختم، فلسفه و شرح منظومه و طبیعیات اشارات و مقداری از علوم عامه اسفار، شرح چغمینی و مقداری از مقدمه بهادری را خدمت علامه ذی فنون، مرحوم شعرانی (رضوان الله علیه) که محققی کم نظیر و عالمی کم بدیل و جامع معقول و منقول بود، فرا گرفتم. بخش دیگری از منظومه و الهیات و بخش عرفان شرح اشارات را از محضر الهی قشمه ای که عارفی کم نظیر و صاحبدلی کم بدیل بود استفاده کردم. شرح قیصری بر فصوص محی الدین را از مرحوم فاضل تونی که هم در حکمت مشاء قوی بود و هم با فنون عرفانی آشنایی داشت فرا گرفتم. مسائل عقلی را هم به طور امالی - نه درس رسمی - در محضر حاج شیخ محمد تقی آملی بودم که در قسمت اخلاق و فلسفه بسیار سود بخش بود. ایشان هم به مبانی فلسفه آگاهی کامل داشت و هم در فقه و اصول متبحر بود.

در سال 1335 با کسب اجازه از محضر آن بزرگوار، عازم قم شدم. در جوار فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و دیگر علمای ربانی به حوزه فقه مرحوم آیة الله بروجردی و محقق داماد و حوزه تدریس فلسفه، تفسیر و حدیث حضرت استاد علامه طباطبایی (قدس الله اسرارهم) راه یافتم، اصول و مقدمه ای از فقه را نزد امام خمینی (قدس سره) آموختم. در قسمتهای فقه ارتباطم با مرحوم محقق داماد بیش از سایرین بود و طی سیزده سال، تقریباً تا اواخر عمر پربرکت ایشان، در محضرشان بودم. حدود پنج سال معاملات را در خدمت مرحوم آیة الله حاج میزرا هاشم آملی آموختم که ایشان نیز در فن شریف فقه خصوصاً بحث های معاملات، فقیه ماهری بود.

در بین همه اساتید، انس علمی من به مرحوم علامه طباطبایی بیش از سایرین بود. مرحوم علامه، نظیر صدر المتالهین می کوشید تا منطق را کاملاً تعلیم کرده در خدمت فلسفه مورد بهره برداری قرار دهد، فلسفه را تکمیل کرده و به عرفان نزدیک کند. آنگاه برهان و عرفان را به خدمت قرآن ببرد تا انسان با داشتن زمینه های لازم بتواند از این دریای بی کران استفاده کند.

اما آنچه را که باید جدای از مطالب دیگر مطرح کرد انس و آشنایی با رهبر کبیر انقلاب مرحوم امام خمینی (قدس سره) است; وقتی از تهران به قم مشرف شدم حوزه بحث اصول ایشان مجمع فضلا بود و چون خود حکیمی قوی و عارفی نیرومند بود مسائل اصولی را که جزو علوم اعتباری است و با قواعد عقلا و امور عرفی آمیخته است آنچنان فولادین تحلیل می کرد که نمی گذاشت از حد جزمی که در محدوده علوم اعتباری مؤثر است پایین تر بیاید. اصول را چون معقول، محکم می گفت; سخن هر انسانی ترجمان عقل اوست، محکم گفتن نشانه حکمت گوینده است. سیره استاد، امام خمینی (قدس سره) این بود که شاگرد، آزاد بار آمده و مستقل باشد چرا که خود آزادمنش بود و مستقل. از اقبال و ادبار طلاب نه لذت می برد و نه رنج. طلابی که شیفته درک محضرشان بودند، گذشته از مقام علمی شیفته فولاد منشی و استقلال و آزادخواهی و روح بلند حکیمانه وی بودند. (نقل از اینجا)

آیت الله جوادی آملی تالیفات بسیار زیادی دارند که از جمله آنها می توان تفسیر تسنیم ، شرح مفصل بر اسفار با عنوان رحیق مختوم و تحریر تمهید القواعد با عنوان عین نضاخ نام برد.

منابع :

  • آشتیانی – سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی – سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد – علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51