وی قدوة قایلان به وحدت وجود است و بسیاری از فقها و علمای ظاهر در وی طعن کردهاند و اندکی از فقها و جماعتی از صوفیه وی را بزرگ داشتهاند فخّموُه تفخیماً عظیماً. (نفحات الانس، ص ۵۴۵)
ایشان مؤسس عرفان نظری هستند و عمده کارشان در فصوص و فتوحات است. در این دو کتاب کاری کرده که هنوز هم عرفا و محققین عرفان نظری جیرهخوار سفره اویند. مشکل اصلی ابن عربی غموض مطالب و تعابیر گزنده است که عمدتاً در فصوص و فتوحات میباشد. جامی در این زمینه میفرماید: «دو اعظم اسباب طعن طاعنان در وی کتاب فصوص الحکم است، و همانا که منشأ طعن طاعنان یا تقلید و تعصب است یا عدم اطلاع بر مصطلحات وی، یا غموض معانی و حقایقی که در مصنفات خود درج کرده است. آن مقدار حقایق و معارف که در مصنفات وی، بتخصیص در فصوص و فتوحات، اندراج یافته است در هیچ کتاب یافت نمیشود و از هیچ کس از این طایفه ظاهر نشده است». (نفحات الانس، ص ۵۴۷)
در تاریخ امام یافعی – رحمة الله تعالی – مذکور است که گفتهاند وی را با شیخ شهابالدین سهروردی – قدس الله تعالی روحها – اتفاق ملاقات و اجتماع افتاده است و هر یک از ایشان در دیگری نظر کرده، و آنگاه از یکدیگر مفارقت نمودهاند بی آنکه در میان ایشان کلامی واقع شود. بعد از آن وی را از حال شیخ شهابالدین پرسیدهاند گفته است: «رجلٌ مملو من قَرْنِه الی قدسه من السّنة» و شیخ شهابالدین را از حال وی پرسیدهاند گفته است که: «هو بحر الحقائق».
و نسبت خرقه وی درتصوف به یک واسطه به شیخ محییالدین عبدالقادر گیلانی – قدس الله تعالی سره – میرسد و نسبت دیگر وی در خرقه به خضر – علیه اسلام – میرسد به یک واسطه. (نفحات الانس، ص ۵۴۶)
در فتوحات میآورد که در سنه ستّ و ثمانین و خمسائه در مجلس ما حاضر شد یکی از علما که بر مذهب فلاسفه رفته و اثبات نبوت چنانکه مسلمانان کنند نکردی و انکار خوارق عادات و معجزات انبیاء – علیهم السلام – کردی. و اتفاقا فصل زمستان بود و در مجلس منقل آتش افروخته بودند. آن فلسفه گفت که عامه میگویند که: ابراهیم را – علیه السلام – در آتش انداختند و نسوخت و این محال است زیرا که آتش بالطبع محرق است مَر اجسام قابل را. پس بنیاد تأویل کرد و گفت: مُراد به آتش مذکور در قرآن، آتش غضب نمرود است و مُراد به انداختن ابراهیم در آن آتش آن است که آن غضب بر وی واقع شد و مراد به آنکه آن آتش وی را نسوخت آن که غضب را بر وی نراند به جهت غلبه ابراهیم بر وی به دلیل و حجت بود چون آن فلسفه از کلام خود فارغ شد، بعضی از حاضران مجلس – و ظاهر آن است که شیخ به آن خود را میخواهد – گفت: چه میگویی؟ که ترا صدق آنچه خدای تعالی گفته است که: آتش را بر ابراهیم –علیه السلام – بَرْد و سلام گردانیدم، بنمایم و مقصودش از این رفع انکار معجزه ابراهیم است – علیه السلام – نه اظهار کرامت خویش. آن منکر گفت که: این نمیتواند بود. گفت: این آتش که در این منقل است همان آتش هست که میگویی بالطبع محرق است؟ گفت: هست. منقل را برداشت و آتشها را در دامن منکر ریخت و مدتی بگذشت و به دست خود هر طرف میگردانید و جامه وی نسوخت. باز آن آتش را در منقل ریخت و منکر را گفت: دست خود بیار! چون دست وی به نزدیک آتش رسید بسوخت. پس گفت: روشن شد که سوختن و ناسوختن آتش به فرمان خداوند است – سبحانه – نه به مجرد طبع؟ منکر اعتراف نمود و ایمان آورد». (نفحات الانس، ص ۵۵۰)
باری اگر غیر از فصوص و فتوحات نداشته باشیم خود این دو کتاب گواه بر عظمت روحی ابن عربی میباشد. به فرموده علامه طباطبائی – قدس الله سره – فصوص مشت مشت مطلب میدهد و فتوحات، دامن دامن.
منابع :
- یزدان پناه-سید یدالله، سیری در تاریخ عرفان اسلامی، موسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی (ره)