عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قوس صعود» ثبت شده است

در قوس صعود، مرحله به مرحله قیدها، حجاب‌ها و لایه‌های تعینی برداشته میشود که از این وضع به «انسلاخ معنوی» یاد می‌گردد.

در معراج ترکیب بر اساس آنچه در مراتب استیداعیه گفته شد، انسان در نهایت قوس نزول، انباشته از قیودات بوده و لایه‌های مختلف تعینات بر او نشسته است. اما هنگامی که در قوس صعود قرار می‌گیرد، در حرکت استرجاعی و بر اساس معراج تحلیل به تدریج و مرحله به مرحله، قیدها و حجاب‌ها و لایه‌ها برداشته می‌شود که از این وضع به «انسلاخ معنوی» تعبیر می‌شود.

در معراج و انسلاخ معنوی برخلاف معراج ترکیب که انسان از وحدت به کثرت می‌گراید، از کثرت به جانب وحدت روی می‌آورد و مرتبه به مرتبة نور وحدت آشکارتر می‌شود تا جایی که انسان به «عالم اله» سر می‌کشد و ندای خدای یکتا سر داده می‌شود که

لِّمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ. (غافر/ ۱۶)

محقق قیصری پس از آنکه سیر فیض الهی را در مراتب قوس نزول برمی‌شمارد می‌گوید:

... کذلک اذا انتهی الیه وانصبغ بالاحکام الغالبه علیه ینسلخ منه انسلاخاً معنویاً ویرجع الی الحضره الالهیه...

(شرح فصوص الحکم قیصری، اوائل فص آدمی، ص ۶۵)

... همچنین وقتی سیر الهی به انسان منتهی شد و او به احکامی که (در هر مرتبه) بر او غلبه یافته است، ‌رنگ گرفت (و قیدها و تعین‌های مراتب نزولی را به خود پذیرفت، در قوس صعود) از تک‌تک آنها انسلاخ معنوی یافته و به حضرت الهیه برمی‌گردد... .

 بر همین اساس محقق فناری در عبارتی که از ایشان در بحث انواع معراج گذشت از سیر صعودی به «عروج انسلاخی» که دم به دم پوست‌کنی و تعین‌زدایی صورت می‌پذیرد، تعبیر کرده است. در آیات و روایات از قیامت با عنوان روز یاد شده است (یوم القیامه،‌ یوم الحساب، یوم الدین،‌ یوم التغابن، یوم الحسره و...) روز یا یوم به معنای ظرف ظهور اشیا است. از همین روی وقتی خورشید در پس سیاهی شب که همه چیز با آنکه وجود داشته‌اند در زیر چتر سیاهی آن مخفی بوده‌اند، بالا می‌آید و همة آن چیزهایی که در شب پیدا نبودند،‌ آشکار می‌شوند،‌ می‌گویند روز فرا رسیده است.

بر همین منوال انسان‌ها تا در دنیا هستند و لایه‌ها و حجاب‌های ظلمانی و تاریک همه جا را فرا گرفته است، حقایق جان ایشان پوشیده است. خوبی‌ها و بدی‌ها با آنکه هستند ولی ناپیدایند، اما هنگامی که در قوس صعودی پوست‌اندازی روحانی از یک طرف و پوست‌کنی و انسلاخ معنوی از سوی دیگر صورت می‌گیرد، به‌تدریج آنچه مخفی بوده و در سریرت‌ها پنهان بوده‌اند، آشکار می‌شوند تا آنکه نهایت پیدایی در پایان راه و قیامت و آخرت صورت می‌گیرد لذا از آن به روز قیامت تعبیر می‌گردد و بر همین اساس «یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» (طارق /9) محقق می‌شود.

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 571 و 570

    یکی از بحث‌هایی که مشابه بحث صراط مستقیم است، بحث قرب میان حق و خلق است. در متون دینی، دو دسته آیات و روایات دربارة مسئلة قرب دیده می‌شود، ‌از یک طرف در آیات و روایات بسیاری آمده است، خداوند به همة موجودات نهایت قرب و نزدیکی را دارد. از باب نمونه در آیات ذیل دقت و تدبر نمایید:

    ـ وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ. حدید/۴

    ـ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ. ق/۱۶

    ـ وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ. بقره/ ۱۸۶

    ـ وَکَانَ اللّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطًا. نساء/ ۱۲۶

    مثلاً اگر در آیة اخیر تدبر نماییم و دقیقاً احاطة خداوند به همة اشیا با تأکید و ریزبینی در «کل شیءٍ» را مورد توجه قرار دهیم، معلوم خواهد شد که خدای متعال در عین غیریتی ظریف که از واژة قرب هم به‌خوبی استفاده می‌شود، شدت قرب را تا مرز عینیت با همة اشیای هستی داراست.

    از جانب دیگر در متون دینی، مسئلة تقرب الی الله مطرح است که خود حاکی از وجود فاصله بین بنده و خداوند است که در این فاصله برخی دور و برخی نزدیک و برخی نزدیک‌تر هستند تا جایی که مثل رسول‌اللهˆ در چندین مرحله به خداوند نزدیک می‌شود و نهایت ممکن از قرب را حیازت می‌نماید، «دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى». (نجم/ ۹)

    بنابراین مطابق دستة اول از متون دینی، خداوند به هر چیز و همه کس حتی کفار و منافقان و معصیت‌پیشه‌گان نزدیک است اما بر اساس دستة دوم از آیات و روایات، اهل باطل و معصیت از خدا دور و اهل ایمان و اطاعت به خداوند نزدیک‌اند. حل مسئله چگونه است؟!

    در راستای آنچه در مسئلة صراط مستقیم ارائه شد که در نتیجه و در تحلیل مفاهیم دینی و عرفانی، به دو نوع صراط مستقیم دست یافتیم، در بحث قرب هم با دو گونه قرب و نزدیکی روبه رو هستیم، یکی قرب وجودی و دیگری قرب سلوکی.

    در تمام دستة اول از آیات و روایات قرب حق به خلق مطرح است یعنی قرب و نزدیکی از سوی خالق به سوی مخلوق مد نظر است. و این نزدیکی از نوع احاطه وجودی حقیقت بی‌نهایت نسبت به اشیا محدود است. اما در تمام دسته دوم از متون یاد شده، قرب خلق به حق مطرح بوده و نزدیکی از سوی بنده به سمت خداوند متعال مدنظر است. و این نزدیکی در بستر قوس صعود و در فضای سلوک معنا می‌یابد. و همچنان‌که در بحث صراط مستقیم ارائه شد، قرب وجودی مقابل ندارد بعد و دوری برنمی‌تابد زیرا احاطة خداوند بر اشیا از نوع احاطة قیومی است. اما قرب سلوکی مقابل دارد، دوری و نزدیکی می‌پذیرد.

    بنابراین در عین آنکه از طرف خداوند «هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ» و بالاتر از آن «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» و بالاتر از آن «إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ مُّحِیطٌ»، در عین حال از سوی سالک، انسانی در دَرَک اسفل سافلین است و انسانی دیگر «فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر» به سر برده و در مقام عندیت مقیم شده است.

    هنر یک دین‌شناس و مفسر واقعیِ آیات و روایات آن است که این‌گونه مباحث اساسی را حل و فصل نماید و گره‌ها را بگشاید. و باید دانست این‌گونه معارف به دست اهل معرفت و صاحبان مقامات معنوی و عرفانی و اولیای الهی، تبیین می‌شود.

    جامی در مقام تفکیک بین قرب وجودی و قرب سلوکی می‌گوید:

    ینبغی ان یعرف انّ الطریق والقرب من الله تعالی الی الموجودات خلاف طریقهم وقربهم الیه سبحانه لانّ طریقه وقربه الیهم من حیث الوجود والاحاطه وقربهم وطریقهم الیه من حیث السلوک والاستعداد وبینهما بون بعیدٌ؛

    (جامی، نقد النصوص، ص ۱۸۶)

    مناسب است دانسته شود که راه و قرب، از سمت خداوند متعال به سوی موجودات غیر از راه و قرب و نزدیکی ایشان به سوی خداوند سبحان است. (اینها دو چیز مختلف هستند) زیرا راه و نزدیکی و قرب خداوند به سوی موجودات (وجودی و) از نظر وجود و احاطة (آن بر همة موجودات است) و قرب و راه و نزدیکی موجودات به سوی خداوند (سلوکی و) از جهت استعداد و سلوک است و بین این دو نوع قرب و راه فاصلة فراوانی است.

    بنابراین نباید شبهه شود که اگر خدای متعال به همه نزدیک است، دیگر انجام دستورات دینی چه معنایی دارد. دیگر نماز و روزه، عبادات برای تقرب الی الله چه معنایی دارد. زیرا اولی قرب وجودیست و نسبت به همگان یکسان بوده و منشأ سعادت و شقاوت نیست، در حالی که دومی قرب سلوکی و در قوس صعود است و مقابل داشته و سعادت یا شقاوت با آن رقم می‌خورد.

    منابع :

    • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 559 تا 562

      همچنان‌که پیرامون پایان قوس نزول مباحثی مطرح شد، بسیار مهم‌تر از آن بررسی نقطه پایانی قوس صعود است. پرسش آن است که دقیقاً پایان قوس صعود و سیر صعودی موجودات کجاست؟

      پاسخی که باید بر اساس مبانی عرفانی به این پرسش داد آن است که پایان قوس صعود همان جایی است که دایره وجودی از آنجا شروع شده است یعنی ابتدای قوس نزول پایان قوس صعود است زیرا «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ» یعنی همچنان‌که حق‌تعالی مبدأ قوس نزول بود، مقصد و منتهای قوس صعود هم هست.

      یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ.(انشقاق/ ۶)

      ای انسان همانا با رنج و زحمت به سوی پروردگارت روانی و (عاقبت) او را ملاقات خواهی نمود.

      اما نکته حساسی که باید به آن توجه کامل نمود آن است که آیا پایان قوس صعود دقیقاً همان نقطه آغاز قوس نزول است؟

      پیش‌تر با تأکید بر ترسیم دایره‌وار حرکت ایجادی، این نکته را یاد‌آور شدیم که عوالمی که در سیر صعودی طی می‌شود، هرچند از نظر سنخی با عوالمی که در قوس نزولی طی شده است یکسان است و مراتب و مراحل همانند هم‌اند لکن دقیقاً از همان مسیر نزول، صعود صورت نمی‌بندد لذا نزول و صعود به شکل خط مستقیم نیست بلکه به شکل دَوَرانی است. یعنی همچنان‌که در عالم ماده، بخش نزولی آن با بخش صعودی آن ـ گرچه همه در عالم ماده است ـ تفاوت دارند، مثال صعودی با مثال نزولی متفاوت است.

      ابن عربی ـ چنانچه پیش‌تر با طرح دو واژه «غیب امکانی» و «غیب محالی» بدان اشاره شد ـ با طرح چندین استدلال این نکته را به تثبیت رسانده است ( شرح فصوص‌الحکم قیصری، تنبیه آخر فصل ششم، ص ۳۳؛ اسفار، ج ۹، ص ۴۵ـ ۴۷) که برزخی که پس از مرگ انسان بدان راه می‌یابد با برزخی که پیش از مرگ از آن تنزل کرده است، متفاوت است.

      (صدرالمتألهین در برخی آثارش، این سخن ابن عربی را مورد نقد قرار داده است و معتقد است برزخ نزولی عیناً همان برزخ صعودی است الا اینکه با یکدیگر تغایر اعتباری دارند. وی در قسمتی از رساله شواهد الربوبیه ـ که غیر از کتاب معروف الشواهد الربوبیه است ـ می‌گوید: فی انّ البرزخ الذی یکون الارواح فیه بعد المفارقه من الدنیا هو بعینه العالم الذی کان الارواح فیها من حیث مواضعها الاصلی قبل هذا الکون لا کما ذکره الشیخ الاعظم محیی‌الدین الاعرابی من انّ احدهما غیر الاخر الاّ ان اراد تغایراً بالاعتبار واما التعویل علی ان تنزلات الوجود ومعارجه دوریه، وعلی انّ الصور التی تلحق الارواح فی البرزخ انما هی صور الاعمال ونتیجه الافعال بخلاف صور العالم الذی هو متوسط بین عالم المفارقات وهذا العالم فلا یضرّنا لما حققنا فی مقامه ان المبادی عین الغایات بالذات وغیرها بوجه، فلا یلزم ان یکون فی الوجود عالمان تامّان من جنسٍ واحد وقد برهن ان کل عالم من العوالم لا یکون الا واحداً. ر.ک: مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، به تحقیق حامد ناجی اصفهانی، انتشارات حکمت، چاپ دوم، ص ۳۰۴)

      به همین مثابه می‌بایست عقل صعودی را با عقل نزولی متغایر دانست.

      در ادامه مسیر صعودی به مراتب فنائی یعنی تعین ثانی و پس از آن به تعین اول در قوس صعود می‌رسیم، اگر با همان دقت بحث را پیش ببریم، هرچند این تعینات حقانی همان تعینات حقانیِ هنگام نزول هستند، لکن در ریزه‌کاری‌ها و حساب‌های خاص خود، بسیار متفاوت است. یعنی تعین ثانی که مثلاً انسان از آن نزول کرده کجا و تعین ثانی‌ای که الآن انسان پس از طی این همه مراحل بدان رسیده است. کجا؟! هر چند انا لله و انا الیه راجعون و در مسیر صعود باز به حق رجعت می‌نماید، لکن بسیار با هم متفاوت هستند.

      این تحلیل و پذیرش این معنی، لوازم ویژه‌ای را به دنبال دارد و بسیاری از مسائل معاد را حل و فصل نموده و برخی از معضلات را برطرف می‌سازد؛ با این حساب باید توجه داد هرچند حرکت هستی دوری است اما کاملاً به شکل یک دایره نیست، بلکه نقطه پایان صعود، در عرض نقطه آغاز نزول است نه متصل به آن.

      این نکته فوق‌العاده جالب را اینجانب اول بار در تحقیقات فخرالدین عراقی (م ۶۶۸) یکی از سه تن شاگردان ممتاز صدر‌الدین قونوی در «لمعات» یافتم. بعدها کتاب لمعات را عبدالرحمن جامی شرحی با نام «اشعه اللمعات» نوشته است. به نظر فخرالدین عراقی و محقق جامی اگر دقیقاً پایان قوس صعود همانا ابتدای قوس نزول باشد، تحصیل حاصل و امری لغو و بیهوده خواهد بود. جامی در شرح مزجی کلام عراقی، ابتدا پندار کسانی که پایان سفر اول را پایان سلوک و سفر پنداشته و گمان کرده‌اند به «الیه راجعون» پیوسته‌اند، نقد کرده و می‌گوید:

      «اصحاب رأی» که به اول مراتب وصول که نهایت سیر الی الله است رسیدند، و از سرچشمه وصال سیراب شدند، پندارند که چون واصل شدند، غرض حاصل شد و به غایت مراد رسیدند و به «الیه ترجعون» پیوستند، هیهات! منازل طریق‌الوصول که مراتب «سیر فی الله» است لاتنقطع ابدالآبدین. زیرا که شئون و صفات الهی که تجلیات به حسب آن است غیرمتناهی است.

      در ادامه این بحث به نکته مورد نظر ما می‌پردازد و می‌گوید:

      چون رجوع بعد از تمامی سیر الی الله نه بدان جا بود که صدور بود عند انتشاء حقیقه العبد منه، سلوک که سیر الی الله است اولاً و سیر فی الله است ثانیاً کی منقطع شود، راه کجا برسد؟! زیرا که اگرچه سیر الی الله منتهی می‌شود و بنده در آن سیر به همان اسم، که مبدأ انتشاء وی بود، راجع می‌گردد، اما بر آن نمی‌ایستد، بلکه به لجّه وصول درمی‌آید و غوطه می‌خورد و «ابدالآبدین» در هر آنی، گوهری دیگر به دست می‌آرد، صاحب گلشن راز گوید:

      ز حق با هر یکی حظی و قسمی است          معاد و مبدأ هر یک ز اسمی است

      بدان اسمند موجودات قایم                      وز آن اسمند در تسبیح دایم

      به مبدأ هر یکی زان مصدری شد                به وقت بازگشتن چون دری شد

      از آن در کامد اول هم بدر شد                   اگرچه در معادش، او در به در شد

      و در این مصراع که: «از آن در کامد اول هم به در شد» اشارت است به آنکه بر آن در که کنایت از اسمی است، که مرجع وی است، نمی‌ایستد و به در می‌شود و لجّه وصول درمی‌آید.

      اگر مرجع عین مصدر باشد و بعد از رجوع به آن اسم که مصدر بود بباید ایستاد، پس آمدن چه فایده دهد؟!...

      ( اشعه اللمعات، عبدالرحمن جامی، به تحقیق‌ هادی رستگار مقدم گوهری، بوستان کتاب قم، ص ۱۷۵، ۱۷۶، لمعه هفدهم)

      در متن فوق اگرچه اهداف دیگری پیگیری شده، اما ضمناً بر این بحث تأکید شده است که «مرجع عین مصدر نیست» و «رجوع نه بدان‌جا بود که صدور بود».

      دکتر سیدحسین نصر در کتاب نیاز به علم مقدس به همین نکته تفطن می‌دهد و حرکت دوری نظام کیهانی را در تعبیر دقیق‌تر «مارپیچی» می‌داند. چراکه اگر یک دور کامل از دنده‌های پیچ یا مهره را مورد توجه قرار دهیم، نقطه آغازین با قسمت پایانی به یکدیگر اتصال ندارند هرچند در کنار هم و در یک درجه هستند. ایشان می‌گوید:

      ... این حرکات، مطابق نظم‌های کیهانی هستند که مستدیر یا دقیق‌تر بگوییم مارپیچی‌اند، به این معنا که هیچ‌گاه چرخه‌ای دقیقاً به همان نقطه‌ای که پیش‌تر بوده است، بازنمی‌گردد، زیرا تکرار دقیق از حیث تجلی ممکن نیست.

      (سیدحسین نصر، نیاز به علم مقدس، ترجمه حسن میانداری، مؤسسه فرهنگی طه، چاپ اول، ص ۶۷)

      بنابراین با آنکه می‌پذیریم آغاز و پایان همه چیز خداوند است اما نحوه آغاز با نحوه پایان متفاوت و مختلف است. و به عبارتی دقیق‌تر، اگرچه به گفته عرفا «آخر همان اول است»، لکن این «این‌همانی» تنها به حسب درجه است نه به حسب عین ذات، چراکه انسان در پایان قوس صعود، به جمعیت احدی انسانی دست می‌یابد در حالی که در آغاز سیر، دارای جمعیت احدی به حسب تعین اول بوده است و در میان آموزه‌های عرفانی، آموزه «لا تکرار فی التجلی» به‌خوبی این بحث را پشتیبانی، تأیید و تحلیل می‌کند.

      منابع :

      • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 540 تا 544

        با پایان یافتن نیم‌دایرة قوس نزولی، نیم‌دایرة قوس صعودی آغاز می‌شود و همچنان‌که پایان قوس نزول در عرفان، انسان بود، آغاز قوس صعود نیز انسان خواهد بود که از همین جهت به وی «باب‌ الابواب منازل آخرت» گفته‌اند.

        این مسیر صعودی، از جهتی شبیه مسیر نزولی است زیرا مراحل و عوالم واحد و همسانی را البته به صورت معکوس طی می‌کنند و همچنان‌که در قوس نزول پس از گذر از تعینات حقانی، عالم عقل و عالم مثال و عالم ماده را در پیش داریم، در قوس صعود ابتدا وارد عالم مثال و در پی آن عالم عقل و پس از آن با تعین ثانی و در آخر به تعین اول می‌رسیم. 

        اما در عین این شباهت، این دو مسیر عین هم نیستند چراکه از نظر عرفا تکرار در تجلی ـ که خود بحث مستقلی می‌طلبد ( ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصری، فص سلیمانی، ص ۳۵۹؛ نهایة الحکمة، ص ۲۲؛ اسفار، ج۱، ص ۳۵۳ و ج ۲، ص ۱ـ ۳۴۰ و ۹ـ ۳۵۸) ـ وجود ندارد، و از همین روی حرکت حبّی ایجادی به شکل خط مستقیم ترسیم نمی‌شود بلکه به شکل دوری و دایره‌ای ترسیم می‌شود و اساساً تعبیر از سیر نزولی و صعودی به قوس نزول و صعود، دقیقاً وجه همسانی و وجه مغایرت آن دو را تبیین می‌نماید.

        منابع :

        • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، ص 530