از سوی دیگر ، اوضاع تاریک جامعه که روز به روز تاریکتر می شد و همچنین ستمگری فزون از حد و بی بند و باری عمال حکومت که سالی چند در زمان خلافت خلیفه سوم و بعد از آن تمام مدت حکمرانی بنی امیه ادامه داشت، این معنی را پیش مردم ، مسجل کرد که اساس دین از جانب مقام خلافت ، هیچ گونه مصونیت ندارد و نمیشود زمان احکام و قوانین دینی به دست مقام خلافت سپرده شود و اجرای آن منوط به اجتهاد و صوابدید خلیفه وقت باشد، و بالاخره بر عموم روشن شده بود که قدرت کرسی خلافت، به نفع خود کار میکند، نه به نفع مردم و جامعه اسلامی.
در نتیجه این معنی، مسلم شد که احکام و قوانین دینی، قابل تغییر نبوده و برای همیشه زنده است و «اجتهاد در مقابل نص» معنی ندارد. عامه مردم صرفاً به خاطر ارادتی که به مقام صحابه داشتند و از راه تعبد به روایاتی که از مقام صحابه تمجید میکرد و اجتهاد آنها را تصدیق مینمود ، از هرگونه اعتراض به سه خلیفه اولی و معاویه خودداری مینمودند و با این که خلافت آنها بطور آشکار روی اساس نظریه سابق استوار بود و سیرت آنها به همین معنی گواهی میداد، مداخله و تصرفات آنها را در احکام و قوانین اسلامی، توجیه نموده، به محمل های صحیحی حمل میکردند. همچنین گاهی انصاف داده، به بحث های آزاد میپرداختند و به معنویات اسلام نیز منتقل میشدند.
منابع :