عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۱۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مکتب تهران» ثبت شده است

حکیم آقا محمدرضا قمشه ای فرزند شیخ ابوالقاسم در سال 1241 ه. ق. در قمشه ی اصفهان متولد شد. پدرش از فضلاء و علماء در قمشه بود. عارف بی بدیل حکیم الهی آقا محمدرضا قمشه ای از حکمای اربعه تهران است که مَدرس عرفانی و حکمی خاص خود را بر مبنای آثار محی الدین عربی و شارحانش و مکتب صدرایی تشکیل داده است. وی انتقال دهنده مکتب عرفانی اصفهان به حوزه ی تهران بوده، و فتح باب عرفانیات در تهران از وی آغاز شده است.

آقا میرزا محمدرضا در آغاز زندگى مکنت و ثروت فراوان داشت. اما در 1288 هجرى شمسى، که قحطی تمام شهرها و قصبات و دهات ایران را فرا گرفت، از اموال خود هر چه داشت فروخت و بر قحطى زدگان بذل کرد و در آن بلاى خانمانسوز با فداکارى خود جمعى را نجات داد. آن بزرگوار پس از این واقعه هولناک سخت تنگدست گردیده بود. عمامه کوچکى از کرباس به سر می ‏نهاد، و شلوار کرباسى به پا می ‏کرد، و عبایى از پنبه- که در یزد می ‏یافتند- به دوش می ‏افکند.

حکیم قمشه ای در حوالی سال 1294 هـ ق برای شکایت از برخی خان ها به تهران رفته بود ولی تقدیر وی اقامت در تهران بود.

آقا شیخ عبدالحسین رشتی ماجرای این مهاجرت را اینچنین نقل می کند :

قمشه ای در سفر تهران به مدرسه صدر شد و محصلی که انموذج همی خواند سئوالی از او کرد و چون جواب شنید به نزد طلاب شد و گفت آخوندی آمده است که انموذج خوب می داند و استاد آنان بیامد و فضل وی دریافت و گفت که شما را حاصلی از وی نتواند بود و به هر تقدیری بود نگه داشتند او را . (تحریر ثانی از تاریخ حکما و عرفای متاخر ، ص 265).

اساتید وی در حکمت عبارت بودند از: حاج‌محمد جعفر لاهیجی شارح مشاعر و محشی الهیات شرح تجرید قوشچی و میرزا حسن نوری، فرزند برومند حکیم ملاعلی نوری.

می‌گویند سلسله اساتیدش به ملاعلی نوری و آقامحمد بیدآبادی و سپس تا ملاصدرا و از وی تا شیخ الرئیس ابن سینا میرسد.

وی شاگرد عرفانی سید رضی لاریجانی است و آثار محی الدین و صدرالدین قونوی را نزد آقا سیدرضی تحصیل کرده است.

«از مرحوم فیلسوف اعظم و عارف کامل آقا محمد رضا قمشه‌ای نقل شده است که در اصفهان نزد حاج ملا محمد جعفر لنگرودی شروع به خواندن شرح فصوص نمودیم. مرحوم لاهیجی اقتدار کامل به تدریس این کتاب نداشت تا اینکه به سراغ آقا سید رضی مازندرانی رفتیم و نزد او شروع به قرائت فصوص نمودیم او از اینکه ما درس او را بر درس حکیم لاهیجی ترجیح دادیم با حالت نگران به ما گفت: تدریس شرح فصوص کار قلندری است و حاج ملا محمد جعفر، حکیم است نه قلندر». (تاریخ حکما و عرفا متأخرین صدرالمتألهین، تألیف منوچهر صدوقی سها، ص 47)

مرحوم نایب الصدر در زمینه تدریس علوم حکمی و عرفانی توسط قمشه ای در تهران چنین می نویسد:

به هر حال او درآنجا به تدریس آغازید و هر چند حکمت هم می گفت ، ولی هم خویش را بیشتر مصروف تدریس معانی عرفانی می کرد، بدان پایه که یکی از شاگردان او به نام محمود حسینی ساوجی در پشت جلد مجموعه ای املا کرده است که : خداوند رحمت فرماید آقا محمد رضا قمشه ای را که در عصر ناصرالدین شاه فتح باب تدریس عرفانیات و تصوف از او شد ... شرح فصوص الحکم و کتاب تمهید را قبل ورودشان به دارالخلافه ، کسی نمی دانست چه رنگ است. (مجموعه آثار حکیم آقا محمد رضا قمشه ای حکیم صهبا، مقدمه ص 30)

آقای محمدرضا قمشه‌ای تا سن شصت و دو سالگی در اصفهان مشغول تدریس حکمت متعالیه و عرفان بود و از آخرین بازماندگان سلسله اساتید حکمت و عرفان در مکتب اصفهان شمرده می شود. او پس از مهاجرت از اصفهان به تهران و اقامت در مدرسه صدر مکتب عرفانی حکمی تهران را برپا می دارد.

 وی بیشتر علوم را تدریس می کرد ولی به طور عمده حکمت و عرفان و بیشتر کتب محی الدین بن عربی و رسائل عرفا را درس می گفت. تعلیقات وى بر فصوص حاکى از آنست که او بر کثیرى از عرفاى نامى ترجیح دارد با این فرق که آقا محمدرضا در انواع مشارب فلسفى به خصوص حکمت متعالیه استاد بی ‏نظیر در اعصار است.

استاد سید جلال‌الدین آشتیانی می گوید: ... به عقیده حقیر آقامحمدرضا در عرفانیات بعد از اتباع محیی الدین مانند قونوی و قیصری و کاشانی و اتراب آنها مهمتر از دیگران و بر جامی و امثال او ترجیح دارد و نمونه‌ای از قدما و محققان در عرفان و از حیث جامعیت در مراتب علوم الهیه از حکمت مشاء و اشراق و فن تصوف بر اتباع بزرگ محیی‌الدین ترجیح دارد و از بزرگان اهل کشف و شهود به شمار می‌رود. در سلوک و مقامات شهود و مراتب کشف سرگذشتی حیرت‌انگیز داشته و در عرفانیات اهل نظر و تحقیق است و صرفا مقرُّر کلمات عرفا نبوده‌است. (مقدمه بر الشواهد الربوبیه، صفحه ۱۲۵)

از مرحوم آقا میرشهاب الدین نیریزی از تلامیذ آن جناب نقل شده که آقا محمدرضا علاوه بر تدریس آثار ملاصدرا حوزه درسی در تفسیر قرآن مجید داشت که خواص از تلامیذ او در درس تفسیرش حضور می یافتند.

همچنین استاد آشتیانی از مرحوم میرزا مهدی آشتیانی نقل می کند: مرحوم آقا محمدرضا خود شخصی اهل ذوق بود و هنگام تدریس عرفان حال خاصی پیدا می کرد و گفته اند در این موقع زیبایی و گیرایی بیان او به حدی می رسید که مستمعان مستعد را از خود بی خود می کرد.

آنچه که از احوال قمشه‌ای می‌دانیم به اصفهان تدریس اوست معارف حکمیه و عرفانیه را اولاً و فروختن اوست (ضیاء و عقار و مالیه خود را و صرف آن بر طلاب فقراء) به سال مجاعه 1288 ثانیاً و سرانجام حرکت اوست به طهران ... و این معنی را داستانی است دلکش به روایت آقای آقا مرتضی المدرس ... و هی هذه:

قمشه‌ای در سفر طهران به مدرسه صدر شد و محصلی که انموذج همی خواند سؤالی از او کرد و چون جواب شنید به نزد طلاب شد و گفت آخوندی آمده است که انموذج خوب می‌داند؟! و استاد آنان بیامد و فضل وی دریافت و گفت که شما را حاصل از وی نتواند بود و به هر تقدیری که بود نگه داشتند او را» (همان، ص 49).

رساله ولایت که رساله ای است ذیل فص شیثی فصوص الحکم،  رساله موضوع الخلافه الکبری،  رساله در شرح حدیث زندیق،  رساله فی الفرق بین الاسماء الذات و الصفات، رساله در شرح اسفار اربعه، رساله در موضوع علم، حواشی بر اسفار . تعلیقات بر شواهد الربوبیه،  رساله در تحقیق معانی جوهر در لسان اهل اللّه،  حواشی بر فص محمدی و فص نوحی و فصوص دیگر،  حواشی بر کتاب تمهیدالقواعد ابن ترکه،  حواشی بر مفتاح قونوی،  رساله وحده الوجود، دیوان اشعار با تخلص صهبا، رساله فی الرد علی الاعتراض علی دلیل امتناع انتزاع مفهوم واحد من الحقائق المختلفه و رساله‌ی جوابیه در شرح فقره اللهم انی اسئلک مِن بهائک بابهاه و کل بهائک بهی.

حکیم قمشه ای شاگردان برجسته ای تربیت کرده است آقا میرزاهاشم اشکوری، آقا میرزا حسن کرمانشاهی، آقا میرزا شهاب نیریزی، آقا میرزا ابراهیم زنجانی که علامه رفیعی قزوینی از شاگردان اوست . شیخ اسد الله یزدی ، جهانگیر خان قشقایی، سید شهاب الدین نیریزی شیرازی که میرزا احمد، میرزا محمود و میرزا مهدی آشتیانی از شاگردان او هستند، میرزا محمود قمی که استاد علامه شعرانی و علامه رفیعی قزوینی بود، آخوند ملامحمد کاشی اصفهانی، میرزا علی اکبر یزدی مقیم قم، شیخ علی نوری مدرس مدرسه مروی معروف به شیخ علی شوارق، شهید میرزا محمدباقر حکیم و مجتهد اصطهباناتی مقیم نجف و شهید در مشروطیت و مدفون در اصطهبانات، حکیم صفای اصفهانی شاعر عارف معروف و برادرش حکیم آقا میرزاعلی محمد اصفهانی، شیخ عبدالله رشتی ریاضی، شیخ حیدرخان نهاوندی، میرزا ابوالفضل کلانتر تهرانی، میرزا سید حسین رضوی قمی، شیخ محمود بروجردی، میرزا محمود قمی، حکیم ملامحمد سمنانی و ملاعلی سمنانی، عنقاء طالقانی، شیخ غلامعلی شیرازی، میرزا نصر الله قمشه ای، شیخ آقاحسین نجم آبادی تهرانی، میرزا جعفر آشتیانی، میرزا محمدطاهر تنکابنی و میرزا عبدالغفار تویسرکانی از آن جمله اند.

از حکیم آقا محمدرضا قمشه‌ای آثار زیادی به جا مانده است، برخی از تألیفات ایشان عبارتند از:

1. رساله مبارکه ولایت (ذیل نص شیثی)؛ 2. رساله فی وحده الوجود بل الموجود (ذیل فصل اول از شرح قیصری)؛ 3. رساله فی الفرق بین اسماء الذات و صفات؛ 4. رساله فی تحقیق اسفار اربعه؛ 5. حواشی بر اسفار؛ 6. حواشی بر تمهید؛ 7. تعلیقات بر شواهد؛ 8. حواشی بر فصوص و مفتاح قونوی و ... 

صاحب المآثر و الآثار ضمن بیان کرامتی در وقت وفات عارف قمشه ای آورده که: امسال که یکهزار و سیصد و شش هجری است در دارالخلافه [تهران] وفات یافت.

شهید مطهری وفات غریبانه وی را چنین نقل می کند : حکیم قمشه ای از ذوق شعری عالی برخوردار بود و به صهبا تخلص می کرد . او در سال 1306 قمری در کنج حجره مدرسه در تنهایی و خلوت و سکوتی عارفانه از دنیا رفت. قضا را آن روز مصادف بود با فوت مفتی بزرگ شهر مرحوم ملاعلی کنی و در شهر غوغایی برپا بود و دوستان و ارادتمندانش ساعت ها بعد از فوت وی ، از درگذشتش آگاه شدند ، آن گروه معدود او را ... به خاک سپردند. حکیم قمشه آنچنان مرد که زیست و آنچنان زیست که خود در بیتی از یک غزل سروده و آرزو کرده بود که :

کاخ زرین به شهان خوش که من دیوانه

گوشه ای خواهم و ویرانه به عالم کم نیست

(مجموعه آثار شهید مطهری، ج14 ، ص 530، خدمات متقابل اسلام و ایران ص 606)

منابع:

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 155 تا 159

آقا علی مدرّس طهرانی در ۱۲۳۴ در اصفهان متولد شد. شهرت وی، مدرّس، زنوزی، طهرانی و حکمی ضبط شده است. به رغم آنچه مشهور است، آقاعلی در هیچ‌یک از آثارش خود را زنوزی یا مدرّس زنوزی معرفی نکرده و عنوانی که برای خود برگزیده، آقا علی مدرّس طهرانی است.

وی در برخی مسائل فلسفی ابتکاراتی داشته و به همین دلیل در همان زمان حیاتش به حکیم «مؤسس» مشهور شده است.

پدر آقا علی، ملا عبدالله زنوزی، شاگرد ملا علی نوری و از مروّجان فلسفه ملاصدرا و مؤسس حوزه فلسفی تهران بود.

آقا علی در سال ۱۲۳۷ (در سه سالگی) به همراه پدرش به تهران آمد و در اوایل نوجوانی به تحصیل مقدمات علوم عربی و علم منطق مشغول شد و از شرح ملاعلی قوشچی بر تجرید در علم کلام و معالم الاصول و اصول فقه بهره مند شد و بعد در محضر پدر بزرگوارش «ملا عبدالله» در دروس منقول (شرح لمعه و قوانین الاصول)، و در درس معقول (شوارق الهام، شرح اشارات خواجه نصیر طوسی و مبدأ و معاد ملاصدرا) را فرا گرفت.

بعد از فوت پدر یعنی در زمان بیست و چند سالگی برای ادامه ی تحصیل فقه و اصول، به عتبات رفت، پس از چندی به طهران و دارالخلافه ی آنجا برگشت و بعد به اصفهان مسافرت نمود و در محضر اساتید بزرگ از جمله «میرزا حسن فرزند ملاعلی نوری» به تحصیل علوم عقلی پرداخت. حدود سه سال آنجا ماند و سپس به قزوین رفت و در خدمت (ملا آقای قزوینی، دریای بی کران علوم عقلی) تلمذ نمود.

باز مدتی بعد، دوباره به اصفهان مراجعت کرد تا به ادامه ی دروس حکمی و فلسفی بپردازد و سرانجام پس از چند سال به فرموده ی «مهد علیا» در مدرسه ی قاسم خان که پسر مهد علیا در «ارک دارالخلافه» ساخته بود و بعد مساحت بیشتری را به آنجا اختصاص دادند، مدرس شد. هفت سال در آن مدرسه تدریس نمود.

با ساخت مدرسه ی سپهسالار به دستور محمدخان قاجار سپه سالار، در محله ی «عودلاجان» در طهران، وی به آنجا رفت و مشغول تدریس در همین مدرسه سپهسالار در دروس فلسفی شد، و کلا بعد از پدرش، تهران را محل تدریس برای خود قرار داد، شاگردان بسیاری تربیت نمود و سرآمد اقران گشت.

وی بعد از رحلت «آقا محمدرضا قمشه ای» بزرگترین استاد زمان در حکمت متعالیه، جای ایشان را گرفت و یک دوره اسفار او، 24 سال طول کشید. در هر 6 سال یا 8 سال جمعی بی نیاز از بقیه کتاب می شدند، زیرا آن مدرس عالی مقام ایام تابستان را به یکی از ییلاقات اطراف تهران برای کارهای علمی و فرار از گرما می رفت و درس یک سال را با دقت مطالعه و حواشی دقیق بر آن اضافه می نمود، از همین رو شاگردانی که هوش سرشار داشته و با استعداد بودند، بعد از چند سال هر کدام یک مدرس می شدند.

در (مأثر و آثار) گوید: آقا علی مدرس غالب کتب کلام، حکمت و ریاضیات را استادانه تدریس کرد.ظاهراً در همان ایام نزد میرزا حسن آشتیانی به فراگیری علوم نقلی نیز مشغول بوده است.

مدرّس طهرانی به تصوف نیز تمایل داشته و بنا به نقل معصوم‌علی‌شاه، به منور علی‌شاه (از اقطاب سلسله نعمت‌اللهیه) دست اردت داده و به گزارش مدرّس گیلانی مرید شیخ غلام‌رضا شیشه‌گر بوده است.

آقا علی به دلیل جامعیت در معقول و منقول به «مدرّس» و به سبب کمالات صوری و معنوی به «حکیم الهی» و «استاد الاساتید» شهرت یافت. وی همچنین یکی از حکمای اربعه بود که باعث تثبیت و رونق حوزه فلسفی تهران شدند.

مدرّس طهرانی هم علوم نقلی و هم علوم عقلی را تدریس می‌کرد، اما شهرت وی بیش‌تر در علوم عقلی بود. ظاهراً پس از مدتی وی فقط به تدریس حکمت پرداخته و این امر باعث انتقال مجلس درس او از مدارس رسمی به منزلش شده است؛ اما، به گزارش کنت دو گوبینو این موضوع از شهرت وی و اقبال شاگردان به او نکاسته است.

آقا بزرگ طهرانی با آقا علی در تهران ملاقات داشته و او را در حکمت، برتر از معاصرانش دانسته و مجلس درس وی را در تهران پر رونق وصف کرده است؛ اما، قضاوت درباره برتری آقا علی از معاصرانش دشوار است. حاج ملا هادی سبزورای ، آقا محمد رضا قمشه‌ای و ابوالحسن جلوه از معاصران مدرّس طهرانی بودند و ازحیث استادان، هم طبقه به شمار می‌آیند و به غیر از حکیم جلوه، از مروّجان فلسفه ملاصدرا بودند. با وجود این، شهرت سبزواری به گونه‌ای است که بسیاری، او را بزرگترین فیلسوف بعد از ملاصدرا می‌دانند. آقا علی مدرّس در آثار خود از سبزواری با احترام و تعظیم - با تعبیر «وحید عصرنا» - یاد کرده است. سید جلال الدین آشتیانی پس از تردید در برتری آن دو به یکدیگر، در نهایت به برتری سبزورای رأی داده است. به نظر وی، محقق سبزواری از حیث سرعت انتقال و تحریر مطالب غامض با عباراتی کوتاه و روان و اجتناب از تطویل کلام بر آقا علی ترجیح دارد. اما مهدی حائری یزدی آقا علی را، به سبب داشتن قریحه نقادی و ابتکار درعرضه راه حل‌های‌ جدید برای مشکلات فلسفی، از سبزواری برتر دانسته و علت کمتر بودن شهرت آقا علی را نقادی او و پیروی صرف نکردن از ملاصدرا ارزیابی کرده است. در میان دیگر حکمای حوزه تهران، آقا علی مدرّس و آقا محمد رضا قمشه‌ای، از جهت علمی، ازحکیم جلوه بسیار برتر بوده‌اند.

گفتنی است که طول تدریس آقا علی در تهران بیش‌تر از قمشه‌ای و گرایش او بیش‌تر حکمت برهانی بوده، اما قمشه‌ای به عرفان و جنبه‌های ذوقی حکمت متعالیه توجه بیشتری داشته است.

آقاعلی از اخلاق بسیار والایی برخوردار بود به گونه‌ای که غالب معاصران وی، او را به اخلاق پسندیده اش ستوده‌اند. او بسیار متواضع و با وقار و مهذب و با صفا و متشرع و با تقوا و عارفی بود که به نور الهی می‌دید. فقیر و دوست و عارف پیشه و وارسته و بی تعین بود. او بسیار بر عبادات و مستحبات اهمیت می‌داد. از این رو به او لقب «حکیم متشرع» داده‌اند. بیان انظار فیلسوفان معاصر، حکایت از این واقعیت می‌کند که ایشان هیچ گونه حسادتی نسبت به معاصران خود نداشته است. این روحیه، در تجلیل‌هایی که او از معاصران خود می‌کند، به خوبی نمایان است. آقا علی حکیم در استخاره بسیار ماهر بود و در این باره قضایای معروفی نقل مجالس بوده است. البته حکایتی در این باره به ما نرسیده است جز این که می‌گویند او در استخاره آن چنان نظر صائب داشته است که گمان می‌رفت اطلاع بر ضمائر دارد. این ویژگی او ناشی از تقوا و صفای نفس او بوده است.

بزرگان بسیاری نزد او حکمت آموخته‌اند که برخی از آنان عبارت‌اند از: میرزا محمد باقر اصطهباناتی ، میرزا حسن آشتیانی ، حیدر قلی خان قاجار نهاوندی ، میرزا هاشم اشکوری ، میرزا حسن کرمانشاهی ، میرزا محمدعلی اصفهانی ، ملا محمدعلی حکیم ایمانی خوانساری ، میرزا علی اکبر حکمی یزدی ، میرزا طاهر تنکابنی، شیخ علی نوری (شوارق)، آقا میرزا ابراهیم حکمی (ابتهاج الحکماء، که داماد او هم بود)، عبدالعلی میرزا پسر فرهاد میرزا، شیخ عبدالنبی نوری، میرزا ابوالفضل طالقانی معروف به عنقاء ، ملا محمد آملی پدر آقا شیخ محمدتقی آملی ، حاج آقا حسین قمی، میرزا جعفر آشتیانی پدر آقا میرزا مهدی آشتیانی، آقا میرزا علی اکبر حکیم یزدی، آقا شیخ غلام علی شیرازی (متخلص به فانی و بعد به حکیم)، آقا میرزا عبدالمجید بن عبدالعلی زنجانی و سلطان محمدمیرزا جانشین «امام قلی میرزا عماد الدوله»، که دوازده سال در خدمت این فیلسوف بزرگ، تحصیل معقولات کرده است. حکیم مدرّس طهرانی نکات و راه حل‌های تازه‌ای برای برخی مسائل فلسفی عرضه کرده که مهمترین آن‌ها در بحث معاد و راه حل متفاوت او در توجیه فلسفی معاد جسمانی است. وی به رغم استفاده از اصول و مبانی تأسیسی فلسفه ملاصدرا (مانند اصالت وجود، تشکیک وجود و حرکت جوهری)، درباره معاد، نظری متفاوت با او ابراز نموده است. شیخ محمد حسین غروی اصفهانی ، که از طریق شاگردی میرزا محمد باقر اصطهباناتی شاگرد آقاعلی به شمار می‌آید، در رساله فی اثبات معاد جسمانی کاملاً بر مبنای آقا علی، معاد جسمانی را اثبات کرده است. همچنین سید جلال آشتیانی در آثار خود، ضمن بیان نظریه آقا علی، به انتقاد از آن پرداخته است. آشتیانی تصریح دارد که بیش‌تر استادان وی، از جمله ابوالحسن قزوینی، به نظر آقا علی متمایل‌اند. غلامحسین ابراهیمی دینانی نیز کتابی با عنوان معاد از دیدگاه حکیم مدرّس زنوزی نوشته و در آن به نظریات آقا علی و تفاوت آن با دیگر آرا اشاره کرده است. به غیر از مسئله معاد، آقا علی مدرّس طهرانی دراین مباحث نیز نکات و تقریرات مهمی ابراز نموده است: توحید و تحقق کثرت در وجود ، اعتباریات ماهیت ، وجود رابط و رابطی، حمل، علم به واجب الوجود، اصالت وجود و تطابق قوس صعود و نزول و اتحاد اتصالی مراتب آنها.

از حکیم مدرّس طهرانی آثار متعددی به جا مانده که یکی از مشهورترین آن‌ها بدایع الحکم است. این کتاب به زبان فارسی و در بردارنده خلاصه‌ای از حکمت متعالیه است. آقا علی مدرّس این کتاب را به درخواست شاهزاده عماد الدوله بدیع الملک میرزا، در پاسخ به هفت پرسش فلسفی، نوشته است. آخرین سؤال بدیع الملک - که مقایسه نظر فیلسوفان غربی با نظر حکما و متکلمان اسلامی است - نشان دهنده آغاز رویارویی فلسفه اسلامی با فلسفه غرب است. این اثر را احمد واعظی در ۱۳۷۶ش در تهران منتشر کرده است. محمد صالح حائری مازندرانی، از قائلان به اصالت ماهیت، ردیه‌ای بر این اثر نوشته و آن را ودایع الحکم فی کشف خدایع بدایع الحکم نامیده است. اثر اخیر به صورت مستقل و نیز در ضمن کتاب حکمت بوعلی سینا چاپ شده است. سبیل الرشاد فی اثبات المعاد، پس از بدایع الحکم، معروف‌ترین اثر آقا علی مدرّس است و چنان‌که خود در مقدمه آن اشاره نموده، برگرفته از تعلیقات ایشان بر کتاب اسفار ‌ ملاصدرا است. در این اثر، رأی مهم مدرّس طهرانی درباره معاد تشریح شده است. به غیر از بدایع الحکم، دیگرآثارِ موجودِ مدرّس طهرانی، از تعلیقات و رسائل و تقریظات و تقریرات، در مجموعه مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرّس طهرانی، در سه جلد، به کوشش محسن کدیور در ۱۳۷۸ش در تهران چاپ شده است.

آقا علی مدرّس در ۱۳۰۷ وفات یافت و در جوار حرم عبدالعظیم حسنی در شهرری دفن شد.

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ص 159

آقا شیخ محمدحسین تونی، معروف به "فاضل تونی" ادیب، حکیم و مدرس حکمت و عرفان و از علمای معاصر (قرن 15 هـ ق). در 25 محرم 1298 هجری قمری در «تون» از توابع شهر فردوس در استان خراسان متولد شد.

پدرش، ملاعبدالعظیم، واعظ آن شهر و حوالی آن بود و خانواده اش از اهل فضل و تقوی بودند. شیخ محمد حسین، در همان کودکی توسط پدرش به مکتب خانه رفت و در مدتی کوتاه خواندن و نوشتن را یاد گرفت و بلافاصله به تحصیل مقدمات ادبیات عرب پرداخت.

تمامی قرآن را خیلی زود از حفظ کرد، در همین اوان که کمی از تحصیل او می گذشت، پدر را از دست داد، ولی فقدان پدر و نداشتن مال و ممری ثابت برای معیشت، مانع از تحصیل او نشد، به جهت هوش زیاد و قدرت حفظ و ذهن، در اندک مدتی، سیوطی و مغنی و مطول را خواند و در همان شهر (تون) سرآمد همه شد.

افراد برجسته و متمکن شهر، فرزندانشان را برای تحصیل یا مباحثه، نزد او می فرستادند. هفده ساله بود که به خاطر محدودیت علمی آن شهر، ناچارا به مشهد مقدس رفت و ادامه درس مطول را در محضر ادیب نیشابوری داد. این بزرگوار لقب "فاضل" را به "محمدحسین تونی" داد.

در مشهد، دروس ریاضی، هیئت و نجوم و تحریر اقلیدس، خلاصه الحساب شیخ بهائی، فقه و اصول و معالم را مدت 6 سال تعلیم گرفت و بعد همراه "شیخ محمد حکیم" به اصفهان که آن زمان مهد علم و دانش بود و قریب 2500 نفر طلبه داشت، رفت تا به تحصیل فلسفه و حکمت و تکمیل فقه و اصول بپردازد.

از همان ورود به اصفهان در محضر درس "جهانگیرخان قشقایی" حاضر شد و در مدت 6 سال که وی دوره منظومه حکیم سبزواری و در ضمن آن، قسمت اعظظم مطالب شفا و اشارات و حکمة الاشراق و اسفار را بیان می کرد، فاضل تونی به جز مدتی که به مرض حصبه مبتلا شد، حتی یک روز هم از درس آن بزرگ (جهانگیر قشقایی) غفلت نکرد. علاوه بر تحصیل منظومه، همزمان از عالمان برجسته اصفهان چون آقا سید محمدصادق خاتون آبادی، آخوند فشارکی، آقا سید علی نجف آبادی، کسب فیض کرد.

در همین ایام از محضر شیخ عبدالله گلپایگانی از علمای بزرگ نجف که برای تغییر آب و هوا به اصفهان آمده بود، استفاده کرد و از درس اصول وی، بهره مند شد. مجالس درس او (گلپایگانی) کم نظیر، ساده و با بیان دقیق و رسا بود. علامه تونی، 11 سال اقامت خود در اصفهان را بهترین ایام عمر خود می دانست که فقط تحصیل علم و تدریس و عبادت و ریاضت و تهذیب نفس داشت.

بعد از اقامت 11 ساله در اصفهان، مدت کوتاهی (چند ماه) مجددا به خراسان رفت و در برگشت به اصفهان، از جلسات درس "میرزا هاشم اشکوری" استاد نامور فلسفه، در تهران مطلع و لذا در درس «شرح مفتاح الغیب» او در مدرسه سپهسالار تهران حاضر شد و بعدا دروس فصوص الحکم و مجددا دوره اسفار و تمهید القواعد را با مرحوم اشکوری در مواقع خاص و بطور خصوصی، فرا گرفت. احاطه علمی و صفای استادش (اشکوری) آنقدر فاضل تونی را مجذوب ساخت که در تهران ماندگار شد.

شور و اشتیاق کامل او به علم و معرفت، هوش و حافظه عجیب و خستگی ناپذیری او، موجب شد تا وی، استادی کامل و عالمی کارآمد و با نفوذ شود و بعد از فوت مرحوم اشکوری به مدرسه دارالشفا در تهران رفت و حوزه درس آنجا را اداره و تدریس را شروع کرد.

در سال 1333 هجری قمری (سن 35 سالگی) تدریس عربی را در مدرسه علوم سیاسی دارالفنون تهران شروع و مدتی هم وعظ و خطابه داشت. دروس عربی و فقه و منطق و.... می آموخت.

از سال 1313 شمسی، در «دارالمعلمین عالی» که تازه تأسیس شده بود، تدریس عربی و بعدا منطق و فلسفه را شروع کرد. با تأسیس دانشکده معقول و منقول و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، دروس فلسفه، زبان، ادبیات عرب را تدریس می کرد و در سالهای آخر، منحصرا در دانشکده معقول و منقول بود و سال 1333 شمسی بازنشسته شد.

درس او به آیات و احادیث و اشعار مولوی و حافظ و شیخ محمود شبستری و جامی و.... آمیخته و بیانش بسیار شیوا و گاهی با طنز و ساده و روشن بود. مراجع بزرگ تقلید به ایشان اجازه اجتهاد داده بودند. از جمله مرحوم حضرت آیه الله بروجردی در نامه ای که چند سال قبل از فوتش به ایشان مرقوم داشته بودند، ایشان را بعنوان «عماد العلماء المتالهین» مخاطب قرار داده بودند.

آیت الله حسن زاده آملی در مورد سجایای اخلاقی مرحوم فاضل تونی می نویسند: من در همه مدتی که با آن سالار و سرور و پدر روحانیم محشور بودم و از محضرش استفاده می کردم، یک کلمه حرف تند و درشت و یک بار اخم و ترش رویی از او ندیده ام، فقط یک روز که می بایستی اول طلوع آفتاب سر درس حاضر باشیم، چند دقیقه دیر شده است؛ فرمود: چرا دیر آمدید؟ عرض کردیم اختلاف افق از مدرسه مروی تا اینجا موجب این تفاوت شده است، تبسمّ فرمود و شروع به درس نمود.

آن بزرگوار (روحی فداه) خیلی خوش محضر بود. اصرار داشت که درس ما در اول طلوع آفتاب باشد،‌ و به مطایبه می فرمود: ‌در این وقت هم استاد می فهمد که چه می گوید، و هم شاگرد می فهمد که چه می شنود؛ و چون آفتاب بالا آمده است استاد می فهمد که چه می گوید اما شاگرد نمی فهمد که چه می شنود؛ و در بعداز ظهر نه آن می فهمد که چه می گوید و نه این می فهمد که چه می شنود.

حضرت استاد علامه فاضل تونی جامع معقول و منقول بود،‌ و به حق از ذخائر عصر ما و از نوادر روزگار ما بود و حافظه ای بسیار سرشار و قوی داشت. و در ادبیات تازی و پارسی ادیبی بارع و متضلّع بود. و از فقهای بزرگی مدارک اجتهاد داشت. دروس نهایی فقه را در اصفهان در حوزه های درسی چون آقا سید محمد صادق خاتون آبادی، و آخوند فشارکی، و آقا سید علی نجف آبادی، و حاج شیخ عبدالله گلپایگانی (ره) که از فقهای بنام بودند به کمال رسانده است.

وی بعلت حافظه حیرت انگیزش، احتیاج به یادداشت کردن نداشت و بسیار کم دست به قلم می برد، از این رو آثار مکتوب او محدود است و بیشتر یادداشت های دانشجویان او، به صورت کتاب در آمده و حواشی مختصری بر آثار عرفانی و فلسفی از جمله «اسفار و منطق» نوشته است.

مهمترین آثار او عبارتند از: جزوه صرف (این کتاب نسبتا مبسوط و مشتمل بر تجزیه و ترکیب بعضی از آیات قرآن است که به مناسبت هر آیه، نکاتی دقیق از تفسیر و معانی و بیان و کلام و حکمت و عرفان آورده است)، تعلیقه بر شرح فصوص الحکم (شامل نکات و دقایق عرفانی و به منزله رساله دکترای اوست)، کتاب های صرف و نحو و قرائت ( کتاب های درسی سال اول و دوم و سوم دبیرستان)، ترجمه متون سماع طبیعی، منتخب قرآن و نهج البلاغه و منتخب کلیله و دمنه عربی و وفیات الاعیان (شرح و ایضاح لغات سخت)، جزوه منطق (تقریرات او در رشته فلسفه دانشگاه ادبیات تهران)، حکمت قدیم (در طبیعیات)، الهیات( شامل مهمترین مسائل حکمت الهی که بسیار پرمحتوا و گرانقدر و آخرین اثر علامه تونی است).

آیت الله حسن زاده آملی می نویسد: «این فقیر الی الله که می خواستم شرح قیصری بر فصوص الحکم را شروع کنم، از استاد علامه شعرانی رضوان الله علیه راهنمایی خواستم. آن جناب فرمود: اگر آقای فاضل تونی قبول کند، خیلی خوب است. بعد از آن، استاد شعرانی فرمود: من وقتی به سن شما بودم و در تهران درس می خواندم، آقای فاضل تونی یکی از اساتید حوزه علمی اصفهان بود و آوازه ای بسزا و شهرت علمی تمام داشت. پس از شرح فصوص یاد شده، خواستم «شفا» را دو درسه بخوانم، چه این که یک درس از کتاب نفس آن را در محضر استاد شعرانی مشغول بودم. باز از آن جناب راهنمایی خواستم که: اجازه می فرمایید شفا را از اول طبیعیات نزد فلانی (یکی از روحانیون نامدار آن روز تهران) بخوانم؟ در جوابم فرمود: «این آقا از خارج، حرف و مطلب خیلی می داند ولی ملای کتابی نیست؛ طلبه باید پیش ملای کتابی درس بخواند. اگر آقای فاضل تونی درس شفا را برای شما قبول کند، خیلی خوب است».

اساتید وی عبارتند از : ملا محمدباقر تونی(استاد او در سیوطی)، آقامیرزا حسین (استاد او در مغنی و مقداری از مطول)، ادیب نیشابوری( مطول)، آقا میرزا عبدالرحمن شیرازی (خلاصة الحساب، هیئت و نجوم و تحریر اقلیدس (در مشهد)، حجه الاسلام بجنوردی (فقه و اصول)، شیخ اسماعیل قائنی( معالم)، جهانگیر خان قشقایی( منظومه حکیم سبزواری در اصفهان) و علمای دیگری که نام آنان گفته شد.

علامه فاضل تونی، در نیمه شعبان سال 1380 هجری قمری در سن 82 سالگی مصادف با 12 بهمن 1339 شمسی در تهران در گذشت. مدفن او در قبرستان شیخان در شهر قم می باشد.

تاریخ تولد عبدالله فرزند بیرمقلی ملقب به «باباخان زنوری» مشخص نیست. ولی در قریه زنوز، از توابع شهر مرند در استان تبریز، بوده که در همان اوایل سن نوجوانی ظاهرا از آنجا به «خوی» رفت و مقدمات علوم عربی و فارسی و ادبی را همانجا تحصیل کرد و تا نهایت تحصیلات خود ادامه داد تا اینکه به «ملا عبدالله نحوی» معروف شد.

سپس به عتبات عالیات رفت و درحوزه کربلا مشغول به درس اصول و فقه در خدمت سید محمد مجاهد فرزند صاحب ریاض شد. آنگاه به قم برگشت تا از محضر درسی «میرزا ابوالقاسم قمی» صاحب کتاب قوانین و مجتهد مشهور بهره مند شد و پس از تکمیل علوم فقهی شرعی، به اصفهان عزیمت نمود، تا به تحصیلاتش در علوم حکمیه و فلسفی بپردازد. در آنجا نزد استاد بزرگ آخوند ملاعلی نوری مازندرانی (حکیم نوری) به همان دروس مشغول شده و حکمت و فلسفه را آموزش دید و از بزرگترین و شاخص ترین شاگردان ملاعلی شد.

در همان اصفهان علم اصول فقه و علوم نقلی را نزد سید محمد باقر حجت الاسلام کامل نمود و در علوم ریاضی به قدر امکان تحصیل نمود و خلاصه در تمام علوم ظاهر و باطن سرآمد شد.

زمانی که مرحوم «حاج محمد حسین خان مروی» در دارالخلافه تهران، مدرسه مروی را بنا کرد و به اتمام رساند، خواست تا «آخوند ملاعلی نوری» بزرگ فلاسفه آنروز از اصفهان به تهران آمده و در آن مدرسه تدریس فلسفه کند. اما ملاعلی در جواب نوشت که در اصفهان دوهزار نفر شاگرد در حوزه درس من و بلکه ۴۰۰ نفر خصوصی در درس من شرکت می کنند که اگر آنها را ترک کنم موجب پریشانی و سردرگمی آنها می شود. محمدحسین خان استدعا کرد که یکی از شاگردان ایشان که لایق می دانند روانه آنجا شود و «ملاعلی» هم «ملا عبدالله زنوری» را که بهترین شاگرد خود می دانست، به تهران فرستاد.(نقل از آقا علی مدرس فرزند وی که در طزائق الحقائق ج3 ص 506 آمده است).

ملاعبدالله سال ۱۲۳۷ به تهران آمد و مدت بیست سال در مدرسه مروی تدریس نمود . در زمان ملا عبدالله رونق حوزه فلسفی و عرفانی تهران به حدی رسید که چندسال بعد، این شهررا شهر هزار حکیم می نامیدند. شهری که جلودار عرضه فلسفه و عرفان در ایران به شمار می رفت. آخوند ملا عبدالله در فهم کلمات ملاصدرا و احاطه به افکار و تبحر در آراء عقاید او کم نظیر است و میتوان حل بسیاری از مشکلات و معضلات و عویصات اسفار و شواهد و دیگر آثار ملاصدرا را در آثار این حکیم محقق جستجو کرد.

مسئله مهم جامعیت این فیلسوف محقق در طرق و مشارب مختلف فلسفی است . وی بیشتر آثار و کتب درسی ملاصدرا را به خط خود نوشته و آنچه را که استنساخ کرده، بی غلط و مورد اعتماد افاضل می باشد. اصولا تعلیقه هایش بر کتب فلسفی مفصل نیست.

معروف ترین اثر وی لمعات الهیه است که در اثبات واجب الوجود و صفات او، و در علم الهی به معنای اخص به روش کتاب اسفار، تألیف شده و با تعلیقه فرزندش «آقا علی» و با مقدمه انگلیسی دکتر سید حسین نصر استاد دانشگاه تهران نشر گشت. این کتاب نیز به امر فتحعلی شاه قاجار و فرزندش ظل السلطان، تألیف شد و از آثار نفیس به شمار می رود. آیة‌الله سید حسن مصطفوی در باره این کتاب می گوید: لمعات الهیه، بهترین کتاب در اصول معرفت خدا ، صفات خدا و کیفیت تحقق کثرت در عالم و ... است. کتاب بسیار ارزنده‌ای است. یعنی مطالب فلسفی را چنان پایین آورده و آسان در اختیار افراد می گذارد که مرحوم آقا جلال هم خیلی از کتابش تجلیل می کند. این کتاب را به تقاضای فتحعلی شاه نوشته است. این کتاب دربارة خدا، صفات خدا، کیفیات صفات حق، کیفیت ظهور افعال متکثر ذات اقدس احدیت با اینکه خدا واحد حقیقی به تمام معنا است می باشد و این مطالب را به خوبی تبیین کرده است.

خودش در اول کتاب می گوید که من مبادی این علم را با اصول و مقاصد چنان به هم آمیختم که کسی نمی تواند فرقی بین مبادی و اصل مطالب پیدا کند. بعد این شعر معروف را آورده که: رَقَّ الزُّجاجُ وَ رَقَّتِ الْخَمْرُ وَ تَشابَها فَتَشا کَلَ الامْرُ ؛ فَکَأنَّما خَمْرٌ وَ لا قَدَحٌ وَ کَأنَّما قَدَحٌ وَ لا خَمْرُ ؛ ـ که معمولاً این را عرفا می خوانند ـ یعنی اگر جام شرابی را فرض کنید که به قدری رقیق و شرابش ناب باشد و ظرف هم آن قدر لطیف و نازک باشد شراب قرمز طوری در این ظرف نازک به هم پیوسته می شود که خیال می کنی همه اش ظرف است و شرابی نیست، دقت کنی می بینی شراب است، ظرف است.

آثار علمی دیگر حکیم زنوزی عبارتند از: تعلیقات مختصری براسفار ، تعلیقه بر شواهد الربوبیه ، تعلیقه بر مبدأو معاد ، تعلیقه بر اسرار الاَیات، تعلیقه برشفا، انوار جلیه (در شرح حدیث حقیقت، از کمیل بن زیاد، معروف به حدیث علوی که به درخواست فتحعلی شاه قاجار تألیف شده است. این کتاب از مفصل ترین و جامع ترین شرح ها بر این حدیث نورانی استو  با تصحیح مرحوم آیت الله سید جلال الدین آشتیانی در انتشارات امیر کبیر به چاپ رسیده است)، رساله علمیه در کشف عقوبات اخرویه تألیف ۱۲۳۹ ه.ق ، منتخب الخاقانی فی کشف حقایق عرفانی (این کتاب در سال ۱۳۶۰ با تصحیح نجیب مایل هروی در انتشارات مولی منتشر گردید.)، اساتید آخوند ملا عبدالله عبارتند از : آقا سید علی طباطبائی، صاحب ریاض در حوزه کربلا (فقه و اصول)، میرزا ابوالقاسم قمی، صاحب قوانین الاصول در قم، سید محمدباقر شفتی دشتی معروف به حجة الاسلام در حوزه اصفهان (فقه)، سید محمد طباطبائی معروف به «سید مجاهد»، فرزند آقا سید علی طباطبائی در کربلا و نجف و آخوند ملاعلی نوری مازندرانی در اصفهان (حکمت و فلسفه).

از تعداد شاگردان این فیلسوف بزرگ اطلاع کافی در دست نیست، اما می دانیم که بزرگان زیادی از محضر علمی او بهره ها برده اند که می توان به چند نفر اشاره نمود: علامه میرزا ابوالقاسم طهرانی نوری معروف به «کلانتر» و فرزندش میرزا ابوالفضل نوری ، آخوند ملا حسن خوئی؛ (آخوند ملاحسن خوئی از استادان معروف حوزه تهران است که قبل از آقا علی مدرس و جلوه و الهی قمشه ای، از شاگردان برتر ملاعبدالله زنوزی بوده است و مدت ها در مدرسه دارالشفای تهران تدریس می کرد. آخوند خراسانی در نجف، ۸ ماه در درس مرحوم آخوند ملاحسن خوئی حاضر شد، آقا علی مدرس زنوزی، معروف به آقا علی حکیم (فرزند ملا عبدالله) و آیت الله سید ابوالقاسم خاتون آبادی.

سرانجام این بزرگ مرد الهی، در سال ۱۲۵۷ قمری دار فانی را وداع گفت.

منابع :

  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 150 تا 152

حکیم آیت الله شیخ عبدالنبی نوری مجتهد مازندرانی، در سال 1214 هـ .ش برابر با 1254 هـ .ق در خانواده ای اهل علم و فضل در شهرستان نور دیده به جهان گشود. پدرش ملا مهدی، پیش از تولد او دار فانی را وداع گفت و او تحت تربیت و محبت مادر، پرورش یافت. در پنج سالگی، مادر را نیز از دست داد.

عبدالنبی به مدت پنج سال در زادگاهش به فراگیری علوم مقدماتی و سطح پرداخت. آنگاه به حوزه علمیه آمل و بابل رفت و در نزد سعید العلماء مازندرانی به کسب علم پرداخت. سپس برای کسب معلومات بیشتر راهی تهران شد و با ظرفیت فکری و علمی ویژه ای که داشت در محضر اساتید فلسفه و حکمت زانوی ادب زد و مدت 16 سال از محضر حکیم مدرس تهرانی کسب فیض نمود .

او ضمن آشنایی با مفاهیم فلسفه صدرایی، به تهذیب نفس پرداخت و روح و جانش را به زیور اخلاق و ملکات نفسانی آراست. شیخ عبدالنبی از آن پس، برای تکمیل سطوح عالی فقه و اصول و درک محضر نخبگان علم و عمل، به عتبات عالیات مهاجرت کرد و با شرکت در درس میرزا حبیب الله رشتی در نجف و میرزا محمدحسن شیرازی در سامرا، در بسیاری از علوم اسلامی صاحب نظر و به درجه اجتهاد نائل آمد. وی همچنین در عتبات عالیه از انفاس قدسی ملا فتحعلی سلطان آبادی نیز بهره مند شد.

شیخ عبدالنبی در سال 1306هـ .ق به درخواست مردم به تهران بازگشت و به تبلیغ، تدریس و تربیت طلاب پرداخت. پس از رحلت میرزای شیرازی و شهادت شیخ فضل الله نوری، عالی ترین مقام علمی و اجتهادی تهران به ایشان اختصاص یافت. ایشان پس از بازگشت به تهران در یکی از مدارس شهر به تدریس همت گماشت. حوزه درسی این عالم ربانی، محل تجمع فضلا و بزرگان بود که تعدادی از شاگردان وی عبارتند از: میرزا طاهر تنکابنی، آیت الله العظمی مرعشی نجفی، شیخ محمد تقی آملی، میرزا ابوالحسن شعرانی و سید ابوالحسن قزوینی.

علامه حسن زاده آملی نقل نمودند که: حضرت آیت الله شعرانی در مجلس درسی حکایت فرمود که حاج شیخ عبدالنبی نوری در جلسه درسی برای ما نقل کرده است که گفت : من در ایام طلبگی از نور مازندران برای تحصیل به تهران آمدم ، و در مدرسه سپهسالار قدیم حجره ای گرفتم و به درس و بحث اشتغال داشتم ، قضا را رساله ای در کیمیاگری به دستم آمد، و من شب ها پس از به خواب رفتن طلاب مدرسه پوشیده و پنهان از آنان ، در پشت بام مدرسه مطابق دستور آن رساله عمل می کردم ، لذا هیچ کس از کار من آگاه نبود؛ همین سان بدان کار در شب ها اشتغال داشتم تا فصل بهار فرا رسید و تنی چند از طایفه ما از نور برای تشرف به ارض اقدس رضوی به تهران وارد شدند و در مدرسه سپهسالار قدیم به دیدار من آمدند و گفتند: آقا شیخ النبی (اسم نخستین آن جناب به تسمیه پدر و مادرش «نبی» بود، تا این که طلبه شد و درس خواند و به عقل آمد، نامش را تغییر داد و نبی را عبدالنّبی کرد) ما می خواهیم به زیارت تربت امام هشتم تشرف حاصل کنیم ، اگر مایلید مهمان ما بوده باشید و در این سفر با شما باشیم ؛ ما هم از ایشان تقدیر کردیم و دعوتشان را اجابت نمودیم . و آن اوان زمان شهرت و بحبوحه اوج آوازه متاله سبزواری و حوزه درس او در سبزوار بود، و سبزوار آن زمان نیز روز منزل و شب منزل کاروانیان بود که در آن جا بارگیری می کردند و اتراق می نمودند؛ پس از آن که کاروان ما در آن جا بارگیری کردند به همراهان گفتم : من به شهر می روم و تا بعد از ساعتی بر می گردم ؛ پرسیدند: در شهر چه کار دارید و برای چه می روید؟ گفتم : عالمی بزرگوار در سبزوار تشریف دارد به زیارت ایشان می روم . گفتند: سفر ما سفر زیارتی است چه بسیار خوب که ما هم به حضور این عالم روحانی تشرف حاصل کنیم ، چند نفر برخاستند و با من به راه افتادند تا به حضور جناب حاجی تشرف یافتیم ، و پس از برهه ای رخصت طلبیدیم و برخاستیم ؛ حاجی به من اشاره کرد و گفت : آقا شما باشید که من یک دو جمله حرفی با شما دارم ، سپس رو به من کرد و فرمود: آقا مشغول درس و بحث و تحصیلت باش ، آن کار شبانه ات را رها کن و از آن دست بردار که به جایی نمی رسی و نتیجه ای جز اتلاف وقت ندارد. حاج شیخ عبدالنبی نوری، با همه نفوذ و قدرت علمی و معنوی که در میان مردم داشت، بسیار متواضع و فروتن بود. ایشان با اصرار زیاد مردم، رساله عملیه نوشت و توضیح المسائلش، در ردیف توضیح المسائل آیةاللّه العظمی سیدابوالحسن اصفهانی قرار گرفت؛ اما پس از مدتی، رساله اش را جمع آوری کرد. وقتی پرسیدند چرا چنین کردید؟ جواب داد: در مکاشفه ای بنا بود با امام زمان علیه السلام ملاقات کنم، اما به جای آن حضرت، با نایب او مکاشفه نمودم که کسی جز آیة الله سیدابوالحسن اصفهانی نبود، در آن حال، در شش مسئله شرعی مشکل داشتم که جواب داد و متوجه بودم که آنچه می گوید حقیقت داشته است. پس فهمیدم او اعلم است و نباید رساله من در ردیف اثرش قرار گیرد، از این جهت اجازه ندادم توزیع شود.

آیت اللّه حسن زاده آملی در مورد تسلط ایشان بر حکمت متعالیه نیز چنین آورده است: استادم آیةاللّه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی می فرمود: ... جناب حاج شیخ عبدالنبی نوری، در معقول و منقول، اعلم من فی البلد بوده است. جناب حاج شیخ در اواخر عمرش بر اثر ضعف چشم قادر بر مطالعه کتاب نبود، مرحوم استاد میرزا طاهر تنکابنی که خود، استاد اعظم بلد آن روز بود، احتراما به مجلس درس حاج شیخ حاضر می شد و هر روز کتاب اسفار را به مقدار یک درس، قرائت می کرد و معظم له گوش می داد که همین خواندن و گوش دادن به منزلت مطالعه کردن حاج شیخ عبدالنبی بود. سپس وی شروع می فرمود برای شاگردان محضر که از آن جمله خود من بودم، مقصود و مراد صدرالمتألهین را تقریر کردن، آن چنان که مرحوم میرزا طاهر تنکابنی یک پارچه فانی در تقریر مطالب اسفار، از زبان مبارک حاج شیخ عبدالنبی می شد... .

همچنین ایشان از علمای مبارز و طرف دار نهضت مشروطه مشروعه بود. او همچون دوست و یار دیرینش، شیخ فضل الله نوری تلاش می کرد که از تصویب قوانین غیر اسلامی جلوگیری کند. در این ارتباط، سیل تهمت و بدگویی علیه او به راه افتاد و تبلیغات منفی مخالفان، چنان شدت گرفت که عده ای جاهل و غافل، درب مسجدی را که محل وعظ و ارشاد این عالم وارسته بود، بستند و محل سکونتش را سنگ باران نمودند. اما او همچنان صبورانه مقاومت کرد تا زمانی که پرده ها کنار رفت و حقایق روشن شد.

از دیگر اقدامات این فقیه فرزانه، مبارزه با گروهی از یهودی های تهران بود که با تبلیغات فریبنده، فساد و بی بندوباری را در میان جوانان رواج می دادند که با درایت و دخالت ایشان، این توطئه خنثی شد و آن گروه پذیرفتند که دست از تبلیغات علیه اسلام بردارند و از رواج فساد و شراب خواری اجتناب کنند.

از دیگر اقدامات سیاسی این فقیه برجسته، حمایت از شهید مدرس بود. ایشان به طرف داری از مدرس، مردم خشمگین تهران را که همچون رودخانه ای خروشان به حرکت درآمده بودند، به سوی مجلس هدایت کرد و در حالی که خودش در میان جمعیت بود، به مقابله با مأموران و طرف داران مزدور رضاخان برخاستند و ضمن متواری کردن طرف داران رضاخان، مدرس را بر سردست گرفتند و با فریاد زنده باد اسلام، زنده باد مدرس، وی را پیروزمندانه به خانه آوردند.

آثار وی عبارتند از: حاشیه بر مطول، حاشیه بر اسفار اربعه ملا صدرا، شرح قواعد الاحکام، حاشیه بر رسائل شیخ انصاری، رساله ای در کر، رساله عملیه و رساله توضیح المسائل.

سرانجام این عالم فرزانه در بیستم مرداد 1304 ش برابر با بیستم محرم‏الحرام 1344 قمری به رحمت ایزدی پیوست و پس از تشییعی با شکوه، و با تجلیل و احترام فراوان در کنار حضرت عبد العظیم حسنی علیه السلام مدفون شد .

یکى از شاگردان شایسته و لایق آقا میرزا هاشم در عرفان مرحوم فقیه و اصولى محقق و عارف و حکیم جامع و بارع عصر ما، مرحوم آقا سیّد کاظم عصّار طهرانى بود که روحیات مختصّ به خود داشت. آقاى عصّار در ضمن تحصیلات علوم عقلیه و نقلیّه دوره دار الفنون را هم گذرانده و فارغ التحصیل دار الفنون در رشته ریاضیات و زبان فرانسه بود.

وی بعد از قرائت کتب فلسفى و عرفانى نزد آقا میرزا هاشم و دیگر معاصران وى به درخواست مرحوم عبد الرزاق خان مهندس رئیس دار الفنون که گویا رتبه سرهنگى داشت، براى تأسیس اوّلین دبیرستان در آذربایجان، روانه تبریز شد. با مرحوم عالم بزرگ و روحانى آزاده شهید بزرگوار ثقة الاسلام باب مراوده گشود و محضر او را بگفته خودشان مغتنم می ‏شمرد.

بعد از تصرّف تبریز بدست قواى تزارى و اعدام برق ‏آساى ثقه الاسلام و برخى از محترمین و رجال شریف تبریز، آقاى عصّار با همان لباس روحانیّت عازم فرانسه شد و به تکمیل زبان فرانسه و علوم ریاضى و طبیعى پرداخت و گویا تصمیم داشت که تحصیل خود را در رشته طب دنبال کند ولى از وضع سالن تشریح ناراحت گردیده و از تحصیل در فرانسه منصرف، و براى نیل بدرجات عالیه فقه و اصول فقه عازم نجف اشرف گردید.

به نقل مرحوم سید جلال الدین آشتیانی : یک کلمه از او بزبان فرانسه تراوش نمی ‏کرد. آقاى ناصر عصّار نقاش ماهر عصر ما، فرزند ایشان که سالیان متمادى است در فرانسه زندگى می ‏کند نقل کرد پدرم در فرانسه بسترى بود، از من هنگام عیادت دکتر و مکالمه با پرستار بعنوان مترجم استفاده می کرد. روزى براى انجام کار شخصى از بیمارستان خارج شدم، طبیب براى عیادت نزد پدرم رفته بود، ناچار شده بود خود با طبیب به فرانسه صحبت کند، وقتى طبیب را ملاقات کردم گفت پدرت از تو بهتر فرانسه می داند.

مرحوم عصّار مدت 6 سال بدرس مرحوم شیخ الشریعة اصفهانى حاضر گردید و در جامعیّت آن مرد عظیم در علوم و فنون اسلامى و احاطه او بفقه عامّه و خاصّه، داستان ها نقل می ‏فرمود. در این خلال بدرس اصول مرحوم آقا ضیاء الدین عراقى نیز حاضر می ‏شد و بعد از رحلت آقاى شریعت رضوان اللّه علیه، بدرس فقه مرحوم آقا ضیاء نیز حاضر و تمام درس هاى آقاى شریعت و آقا ضیاء را نوشته‏ اند و در اثناء تقریر دروس اساتید، خود نیز اظهار نظر کرده ‏اند و پیرامون افکار اساتید خود شروح و تعلیقات نوشته‏ اند و حدود 13 سال در نجف اقامت داشتند.

آقاى عصّار در بین معاصران خود، از نبوغ خاصى بهره ‏مند بود، هر سؤالى که در عرفان و فلسفه از ایشان می ‏شد، جواب کافى و شافى می ‏داد و در ضمن تقریر مباحث عویصه معلوم می ‏شد که خود داراى قوه و قدرت تصرّف در مباحث است.

آقاى عصار مطلقا پول بعنوان سهم امام از کسى قبول نمی ‏نمود و در نجف هم از کسى شهریه نمی ‏گرفت و در مدرسه علوى زبان فرانسه و ریاضیات تدریس می نمود و با همان وجه ناقابل معلمى به قناعت زندگى می ‏کرد از مریدى و مرادى پرهیز می ‏کرد، وقتى حسّ می ‏کرد کسى بعنوان ارادت و مریدى خدمت ایشان می ‏رسد مانند ملامتیان او را از خود می ‏راند. در محیط خانه خود احساس غربت می ‏کرد.

مرحوم عصّار در عرفانیات راسخ بود و نسبت بمرحوم عارف و فقیه یگانه، آقا سید احمد طهرانى واحد العین معروف به کربلایى عشق می ‏ورزید و مدتى به درس و مجلس ذکر او حاضر شده بود، روزى فرمودند در بین اعاظمى که محضرشان را درک کرده‏ام، تنها شخصى که از پرده‏ هاى ضخیم طبیعت و حجب ظلمانى عبور کرده بود او بود. احدى را نظیر او ندیدم. می ‏فرمود مرحوم آقا سید احمد در فقه جزء اکابر زمان بود، احاطه حیرت ‏آور در فقه داشت و در علم اخلاق و سلوک طریق باطن به سبک ائمه اطهار و طریقه آخوند ملا حسین‏قلى و آخوند ملا فتحعلى عراقى سلطان ‏آبادى، فرید عصر خود بود و از او چند کرامت، حیرت ‏آور و عبرت ‏آمیز نقل می ‏کرد و خود از او تعلیم ذکر داشت و دائما در حال ذکر بود. بیشتر اوقات شب را به اذکار و اوراد و تهجّد بسر می ‏برد. بهمان مختصر حقوقى که از فرهنگ می ‏گرفت زندگى می ‏کرد «عاش غریبا و مات غریبا و طوبى للغرباء» براى ایشان همه قسم وسائل شهرت فراهم بود ولى او توجه باین امور نداشت‏.

منابع :

  • آشتیانی – سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی – سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد – علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51

سیّد ابوالحسن در سال 1310ه.ق برابر 1268ه.ش متولدشد. پدر سیّد ابوالحسن که از خاندان علم و از پارسایان عصر خویش است، تربیت آغازین فرزند را خود بر عهده گرفت. سیّد ابوالحسن با راهنمایی پدر به تحصیل دانش های رایج می‏پردازد.

وی پس از تحصیل کتب ادبی و بلاغی در مدرسه صالحیه قزوین سطوح علمی و کتب فقهی و اصولی را نزد حاج ملاّ علی طارمی و آیه اللّه ملا ّعلی اکبر تاکستانی آغاز نمود. لیکن تشنه معارف الهی بر آن است تا علوم عقلی را نیز بیاموزد. حوزه علمیّه تهران یکی از پربارترین حوزه‏ های فلسفی جهان اسلام است.

سیّد ابوالحسن قزوینی در سال 1333هجری قمری به مجلس درس آیه اللّه حاج شیخ عبدالنبّی نوری راه می‏یابد و علوم عقلی و عرفانی را از او فرا می‏ گیرد. البتّه وجود فرزانگان دیگری چون؛ حاج میرزا مسیح طالقانی، آیه اللّه سیّد محمّد تنکابنی و آیه اللّه شیخ محمّد رضا نوری را هم مغتنم شمرده و دانش فقهی و اصولی خویش را تکمیل می‏کند. او با حضور در مکتب حکیم متأله میرزا حسن کرمانشاهی، حاج فاضل تهرانی شمیرانی، میرزا محمود رضوان قمی، حکیم محمّد هیدجی زنجانی، حاج شیخ محمّد رضا مسجدشاهی اصفهانی و آقای میرزا هاشم اشکوری در فلسفه و عرفان بهره‏ های فراوان می‏برد و علوم ریاضی را از میرزا ابراهیم زنجانی و شیخ علی رشتی می ‏آموزد.

آیه اللّه سیّد ابوالحسن رفیعی قزوینی رحمه الله در طی آموزش علوم عقلی در حوزه علمیّه تهران، در مدرسه صدر ساکن و پس از فراغت از تحصیل به قزوین باز می‏گردد و مدّت یک سال در زادگاه خود توقّف می‏کند. معظم له پس از بازگشت به حوزه تهران در مدرسه عبداللّه خان به تدریس کتب فقهی و اصولی چون شرح لمعه و قوانین می‏پردازد و از تدریس کتب فلسفی غفلت نمی‏ورزد و شرح منظومه حکیم سبزواری رحمه الله و اشارات شیخ الرّئیس ابو علی سینا رحمه الله را تدریس می‏کند.

حوزه درسی وی چنان شهرت می‏یابد که شاگردان مدارس دیگر نیز در درس آیه اللّه رفیعی رحمه الله حاضر می‏شوند. در سال 1340هجری قمری، حضرت آیه اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه الله به قم آمد و حوزه قم را رونق دوباره بخشید. آیه اللّه رفیعی رحمه الله با هجرت به قم قصد دارد تا هم دانش فقهی و اصولی خویش را در مکتب آیه اللّه حائری به کمال رساند و هم علوم عقلی را در حوزه علمیّه قم رواج دهد. لذا به دارالعلم قم هجرت می‏کند و به تدریس کفایه الاصول، رسائل، مکاسب شیخ انصاری، اسفار اربعه و شرح منظومه می ‏پردازد و در محضر فقیه و اصولی فرهیخته آیه اللّه العظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحمه الله و آیه اللّه شیخ ابوالقاسم کبیر قمی رحمه الله حاضر می ‏گردد. آن جناب مورد عنایت مؤسّس حوزه علمیّه قم قرار می‏گیرد و به امر ایشان در ماه رمضان 1344هجری قمری در مسجد بالاسر بر کرسی تدریس می‏نشیند و همزمان با تدریس، به تحریر تعلیقاتی بر شرح منظومه و رسائل همّت می‏گمارد.

آیه اللّه سیّد ابوالحسن رفیعی قزوینی در سال 1348هجری قمری با اجازه صریح مراجع تقلید به مقام اجتهاد نایل می‏آید. علاوه بر آیه اللّه العظمی حائری یزدی در قم، آیه اللّه العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی از نجف اشرف و آیه اللّه شیخ محمّدرضا مسجدشاهی اصفهانی هم به ایشان اجازه اجتهاد و نقل روایت می‏دهند.

علاّمه رفیعی قزوینی رحمه الله پس از اخذ درجه اجتهاد در سال 1348هجری قمری، در همان سال به زیارت خانه خدا می ‏شتابد تا شکرگزار نعمت حق باشد. ایشان پس از مراجعت از قم و زیارت خانه خدا در قزوین اقامت می ‏گزیند. آیت اللّه رفیعی رحمه الله با اخد درجه اجتهاد به حوزه علمیّه قزوین بازگشته و با تدریس متون فقهی و حکمی و سطوح عالی فقه و اصول به عنوان مجتهد قزوین، مرجع خاص و عام در عقد و حلّ امور و علوم و معارف الهی شناخته می‏شود و در مسجد سلطانی قزوین به اقامه نماز جماعت پرداخت و بر فعّالیت اجتماعی مردم نظارت می‏کند. در ایّام اقامت سی و دو ساله ‏اش در قزوین، گروهی از طلاّب علوم عقلی و پژوهندگان حکمت به قزوین مهاجرت کرده و از مکتب فلسفی وی بهره می‏برند، تا اینکه در سال 1380قمری حکیم متألّه به قم رفته و با برپایی حوزه درسی در علوم فقه، اصول و فلسفه به رونق حوزه قم می‏افزایند؛ لیکن این اقامت بیشتر از دو ماه به طول نمی‏انجامد و در مراجعت به قزوین با اصرار مشتاقان معارف، در حوزه تهران به تدریس می‏ پردازد.

شاگردان مکتب آیه اللّه رفیعی رحمه الله در حوزه‏ های قزوین، قم و تهران پراکنده‏ اند، از آن جمله: امام خمینی رحمه الله ، علاّمه حسن زاده آملی حفظه الله ، محی الدّین انواری، سیّد رضی شیرازی، شاهچراغی، مصطفی امام جمعه‏ای، حکیم ذهبی شیرازی، مهدوی کنی، میرزا عبدالحسین ابن الدّین، سیّد مهدی کشفی، شیخ شعبان لنگرودی، سیّد جلال الدّین آشتیانی، سیّد محمّد یزدی، سیّد مصطفی خوانساری، شیخ محمّد ابن الشیخ قمی، سیّد مرتضی مبرقعی، علاء الدّین کرمانشاهی، سیّد احمد قمی، حاج میرزا محمّد ثقفی تهرانی، میرزا حسین نوری، سیّد محمّد رضایی، محمّدرضا ربّانی تربتی، شیخ محمّد حسین اویسی، میرزا ابوالقاسم خرمشاهی، مهدی باقری کنی، دکترغلامحسین دینانی، امامی کاشانی، شیخ محمّد تقی شریعتمداری، نجم الدّین اعتمادزاده، نظام الدّین قمشه ‏ای، دکتر سیّد حسین نصر، سیّد محمّد مهدی تقوی، شیخ هادی سلمانی، غلامرضا رضانژاد، سیّد محسن رفیعی ( فرزند آیه اللّه رفیعی) ، ذوالمجد طباطبایی، حاج احمد سیّاح، سیّد ابوترب ابوترابی قزوینی.

علاّمه حسن زاده آملی حفظه الله که با ارشادات علاّمه شعرانی رحمه الله ، در درس آیه اللّه رفیعی رحمه الله حاضر می‏شود، می‏فرماید: در جلسه درس آن جناب شرکت کردم، دو درس می‏فرمود یکی معقول که کتاب اسفار بود و دیگری درس خارج فقه. چون شروع به تقریر درس فرمود، گویی دریای متلاطم و بحر زخّاری به حرف آمد. در اثنای تقریر چه کلیدها و مفاتیح علمی که امّهات معارف اصیل انسانی و قرآنی‏ اند از بیانات و ارشادات او استفاده می‏کردیم، و همچنین از دقّت و باریک‏ بینی و نازک‏ بینی ایشان در مسائل فقهی. در این اندیشه افتادم که این بزرگمرد چرا قبلاً در قزوین بسر می‏برده - نهنگ آن به که با دریا ستیزد - باید در آنجا چه شاگردانی داشته باشد و چه کسانی را تربیت کرده باشد که از این شخصیت جهانی بهره‏ ها برده ‏اند. جلسه درس آن روز به پایان رسید و به مدرسه مروی برگشتیم و درس ها را نوشتیم و یادداشت کردیم. روز بعد که به محضر استاد علاّمه شعرانی رحمه الله رسیدیم، پرسیدند: به درس آقای قزوینی شرکت کردید؟ عرض کردم در کنار دریای دیگری نشسته‏ ام. فرمودند: آن محضر را مغتنم بدار. هفته ‏ای به سر نیامد که بعد از درس به من ( آیه اللّه رفیعی) اشاره فرمود: شما باشید، آقایان هم درس رفتند و بنده برخاستم به نزدیکش آمدم و خم شدم و زانویش را بوسیدم و گفتم آقاجان امری دارید؟ فرمود: خواستم از شما حال بپرسم و از درس ها و اساتید شما با خبر باشم... هفته دوم آمد و یکی دو روزی بگذشت و باز بعد از درس به من اشاره کرد که شما باشید، من نشستم و رفقا رفتند. فرمود: شما اظهار داشتید که شرح قیصری بر فصوص الحکم را محضر آقای فاضل تونی درس خوانده ‏اید، گفتم آری، فرمود: مِصباحُ الاُنس را درس خوانده ‏اید؟ گفتم: خیر. فرمود: حاضر هستید که مصباح الاُنس را با هم - مشروط به اینکه دو به دو من و شما باشیم، مباحثه کنیم؟ دو زانویش را بوسیدم و اشک شوق در چشمم حلقه زد و عرض کردم: من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطف ها می‏کنی ای خاک درت، تاج سرم. خود آن جناب مصباح الانس را در محضر آقامیرزا هاشم اشکوری که مُحشی مصباح الانس است تتلمُذ کرده بود... ببینید آیه اللّه رفیعی رفع اللّه درجاته از تعلیم و تعلّم و مقام معلّم چه خبرها دارد که با طلبه‏ ای از آمل برای تحصیل علم به تهران آمده و هیچ آشنایی و خویشاوندی با او ندارد، این گونه رفتار می‏کند، این اولیای الهی چه دیده‏ اند و چه چشیده ‏اند؟

حضرت علاّمه حسن زاده آملی حفظه الله در ادامه سخن می‏فرماید: حضرت آیه اللّه رفیعی رحمه الله کسی بوده است که پیش از ما مرحوم امام خمینی رحمه الله در محضر انورش زانو زده است و معارف اندوخته است. یک روز در درس مصباح الانس به مناسبتی سخن از آن جناب به میان آورد و فرمود: آقای خمینی خیلی با هوش بود.

باری حضرت آیه اللّه رفیعی رحمه الله نابغه ‏ای جامع معقول و منقول بود و حقیقت امر در وصف و تعریفش چنان است که عارف رومی گفته است: در نیابد حال پخته هیچ خام / پس سخن کوتاه باید والسّلام.

استاد علاّمه حضرت آیه اللّه رفیعی رحمه الله از افراد نادری است که علوم عقلی و نقلی اعم از فقه و اصول و فلسفه و حکمت را به خوبی فرا گرفته، مدارج عالی کمال را می‏پیماید. لذا وقتی کتاب نفیس حضرت آیه اللّه العظمی شیخ عبدالکریم حائری چاپ می‏شود، آن فقیه بزرگ و حکیم متألّه بر دُرَر الاصول وی، مقدّمه‏ ای وزین و در خور می‏نگارد. لیکن او بیش از هر علمی با حکمت متعالیه مأنوس بود و به راستی وی را باید ترجمان حکمت متعالیه خواند.

یشان در مورد کتاب اسفار اربعه صدرالمتألّهین رحمه الله می‏فرمود: این کتاب اسفار( حکمت متعالیه) به لحاظ حجمش، لفظش، متنش، یک جائیش، قضائیش، حکمت متعالیه است و به لحاظ تفسیرش، شرحش، بسطش، اسفار است، چنان که لفظ اسفار هم مؤیّد این گفتار است. استاد جلال الدین آشتیانی می نویسند: حکیم محقّق و فیلسوف بارع، آقا میرزا ابو الحسن قزوینى «اطاب اللّه ثراه» استاد حقیر در حکمت متعالیه با آنکه قسمتى از فصوص را نزد آقا میرزا محمود قمى قرائت نموده بودند، هر چه در فلسفه و تدریس اسفار، کرّ فرّ داشت و واقعا ید و بیضا می ‏نمود. و به عبارت واضح‏تر در مقام بیان مقاصد ملّا صدرا از ذکر دقیقه ‏اى فروگذار نمی ‏کرد. و بواسطه بیان زیبا و عذوبت تقریر و طلاقت لسان خاصّ خود، مستمع صاحب فهم را مجذوب می ‏نمود و در مقام بیان مطالب یک صفحه اسفار چنان مطالب را جاى خاص خود ادا می ‏کرد که واقعا آدمى بعیان می ‏دید که در مقام بیان مراد مؤلف نه یک کلمه زاید بر زبان او جارى می ‏شد و نه یک کلمه کم. از ایشان خواهش کردیم که مقدّمه قیصرى را براى ما تدریس کند، وقتى شروع به تقریر مطالب کرد، حقیر همان اوائل درس متوجّه شد که این شخص، غیر آن استاد نحریر در اسفار است.

در بیان مطالب عرفانى گنگ و در مبانى ملّا صدرا افصح الحکماء بود. از ذوق خاص بهره ‏مند بود. وى در فن عرفان استاد ندیده بود، چون ایشان از اساتید معروف طهران همان آقا میرزا حسن کرمانشاهى را درک کرده بود و الهیّات شفا و سفر نفس اسفار را، نزد آن استاد نامدار قرائت کرده بود و همه اساتید عصر اقرار داشتند که معاصران مرحوم آقا میرزا حسن مباحث نفس اسفار و امور عامه این کتاب و کتب مشائیّه را نمی ‏توانند مانند وى تدریس کنند.

آقاى حاج میرزا ابو الحسن قزوینى به آثار ملّاصدرا علاقه خاص داشت، کتاب اسفار از کتبى بود که استاد خود را ملزم می ‏دانست این کتاب را همیشه مطالعه کند. واقعا مرد میدان اسفار بود. وقتى به ایشان عرض کردم شما حوالى سى سال است که از قم بقزوین مراجعت کرده ‏اید، تعجب دارم که تمام مشکلات کتاب و عبارات مشکل آسان ‏نماى ملا صدرا را، در حفظ دارید، فرمودند تا این ساعت که با شما صحبت می ‏کنم، با دقت تمام این کتاب عظیم را من البدو الى الختم هفت بار، مطالعه کرده ‏ام.

مرحوم قزوینى سفرى به قم نمودند، نگارنده (مرحوم سید جلال الدین آشتیانی)  و مرحوم عزیز از دست رفته و برادر و دوست بسیار مهربانم شهید حاج آقا مصطفى «نصّر اللّه وجهه» و برخى از دوستان نزد آن مرحوم سفر نفس اسفار، شروع کردیم. امام دام ظله فرمودند: اگر بتوانید لا اقل، دو سال ایشان را در قم نگه دارید، بسیار غنیمت است. آن مرحوم در حضور امام فرمودند، سى سال قبل هم من در قم همین کار را انجام می ‏دادم. هر چه خواستم به ایشان بفهمانم که مدرس حکمت متعالیه، بینه اعتقادات طلبه را پی ‏ریزى می ‏کند، کار شما مهمّ است، علوم (آلیه) را بقول حضرتعالى همه درس می ‏دهند، به خرج او نرفت.

آیه اللّه رفیعی رحمه الله به موجز نویسی شُهره است. با این حال، ایجاز به اتقان بحث لطمه ‏ای وارد نمی ‏سازد. وی در مسائل کلامی، فلسفی و اثبات عقاید شیعه و معارف اهل بیت علیهم السّلام آثاری را از خود به ارث نهاده که مورد توجّه اهل معرفت است. این رسائل و حواشی عبارتند از : شرح دعای سحر، رساله معراج، رساله اسفار اربعه، رساله در بیان قوّه مولّده، رجعت، تخلیه و تجلیه و تحلیه، حرکت جوهریّه، اتحاد عاقل و معقول (فارسی)، اتحاد عاقل و معقول (عربی)، رساله در وحدت وجود، رساله در حقیقت عقل، رساله در شب قدر، سخن در معاد، مقاله در وجود، تفسیری در دو آیه از سوره یونس، مقاله در تشریح اجزاء حملیّه و اجزاء حدّیّه، مقاله در قضایای ضروریّه ازلیّه، رساله در حدوث دهری، مقاله در اراده و مشیّت، مقاله در مسح رأس و وضوء، مقاله در شرح زندگی ملاّصدرا، بحث شریف معاد، حاشیه بر شرح منظومه حکیم سبزواری، حواشی بر اسرارالحکم سبزواری، حواشی بر شرح الاسماء الحسنی سبزواری، حواشی بر کتاب اسفار الاربعه صدرالمتألّهین شیرازی، حواشی بر مشاعر، حواشی بر عرشیّه ملاّصدرا، حواشی بر تعلیقات ملاّصدرا بر کتاب شفای بوعلی سینا، حواشی بر شرح اصول کافی ملاّصدرا، حواشی بر مفاتیح الغیب ملاّصدرا، حواشی بر کتاب شفای ابن سینا، حواشی بر کتاب شرح الاشارات و التّنبیهات، حواشی بر شوارق الالهام فیّاض لاهیجی، حواشی بر گوهر مراد شرح حکمه الاشراق قطب الدّین شیرازی، حواشی بر مقدّمه فصوص الحکم قیصری، تعلیقات بر الشواهد الرّبوبیّه صدرالمتألّهین، تعلیقات بر اسرارالآیات صدرالمتألّهین، حواشی بر شرح مطالع در منطق، حواشی بر شرح تجرید قوشچی در کلام، تعلیقات بر مصباح الاُنس ابن فَناری در عرفان، کتابی در حول عقاید امامیّه در ردّ جبّانی از نویسندگان کویت، تقریرات درسی اصول عقاید. معظم له در فقه استدلالی نیز تألیفاتی داشته‏اند که عبارتند از: کتاب صلوه، کتاب خمس، کتاب حج، کتاب میراث، کتاب نکاح، کتاب طلاق، کتاب مکاسب و بیع و تجارت، در قاعده لا ضرر، توضیح المسائل، هدایه الانام، حواشی بر عروه الوثقی، رساله مناسک حج، اسرار حج، حواشی بر کفایه الاصول، تعلیقات بر رسائل شیخ انصاری، حاشیه بر وسیله النّجاه آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی .

آیت الله رفیعی در هوش و قوت حافظه و حسن و لطف تقریر و فصاحت گفتار ، زبانزد بود و به ویژه در تعبیر و تفسیر آرای ملاصدرا و حل معضلات اسفار تبحری شگفت داشت (آسمان معرفت ، ص 279). او کتاب مصباح الانس را نیز در جلسات خصوصی تدریس می فرمود.

حضرت امام خمینی و علامه حسن زاده آملی از شاگردان درس وی هستند.

ایشان در اواخر عمر خود تهران را محل اقامت قرار داده و از مراجع تقلی به شمار می رفتند.

علاّمه سیّد ابوالحسن رفیعی قزوینی پس از سال ها مجاهدت، نیمه شب سه ‏شنبه 24 دی ماه 1353شمسی، برابر اوّل محرّم 1395 قمری در سن 85 سالگی در تهران به لقاء اللّه شتافت و در مسجد بالاسر آستان قدس فاطمی، کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.

منابع :

  • آشتیانی – سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی – سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد – علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51
  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 171 تا 172

شرح حال زندگی به قلم خودشان با تلخیص:

در روز چهارشنبه یازدهم شهر ذیقعده سنه هزار سیصد و چهار هجری به دنیا آمدم، و چون به بدایت قابلیت تعلم رسیدم، پدر مرا به مکتب فرستاد تا در اندک زمانی از خواندن فارسی فارغ {گشته} و متعاقب آن نیز مرا در مدرسه خازن المک برای تعلم علوم عربیه فرستاد. و در حدود ده سالگی از خواندن سیوطی و جامی و امثال آن فارغ {گشتم} و شخصا برای قرائت علم معانی، آقا شیخ محمد هادی طالقانی (ره) را به استادی اختیار کردم، و در اوان سنه هزار و سیصد و بیست و دو هجری خدمت سید جمیل الموسوم بالجلیل که در عصر خود در گفتن مطول اشتهار تامی داشته، باب ایجاز و اطناب و مساوات مطول را خواندن گرفتم و در خدمت آقا شیخ محمد تقی طالقانی به شرح لمعه شروع کرده پس از قرائت چند جزوی از آن  متذکر آن که "آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم"- خدمت والد را گزید تا آن که لمعه و سپس ریاض را در خدمت ایشان قرائت نمودم، و در فقه و اصول سوای خدمت والد نزد کسی نرفتم.

سپس شوق تحصیل علوم ریاضی به سر افتاد، خدمت خال مکرم خود شیخ عبدالحسین هزار جریبی، خلاصه (خلاصه الحساب شیخ بهایی) و هیئت فارسی (فارسی هیئت قوشچی) و شرح چغمینی و شرح بیست باب ملا مظفر و جمله ای از تحریر اقلیدس را دیدم.

بعد از چندی عشق تحصیل علوم عقلیه به سر افتاد، و امور عامه شوارق را در خدمت والد، و تا مساله چهاردهم را نزد ایشان تلمذ کردم، و از شرح لمعه و قوانین فارغ شده به فرائد و مکاسب مشغول شدم،

و در ماه شوال سنه هراز و سیصد و بیست و هفت هجری در منقول به محضر افادت شیخ جلیل نبیل و فاضل علی الا طلاق الشیخ رضا النوری المازندرانی که هم در مدرسه منیریه سمت تدریس. و در خانه هم به افادت اشتغال داشت. و جناب معظم یگانه استادی است در تدریس فرائد. و الی الان نظیری در مباحثه رسائل برایشان ندیدم. بالجمله فرائد را از رساله برائت خدمتشان حاضر شده به انتهاء رسانید. و سپس از سرشروع کرده. ایضا به آخر ختم کرد. یعنی یک دوره و نصف دوره برای استماع رسائل به حوزه ایشان حاضر شده و در این خلال غالبا با فقهی هم توام بود. از مکاسب یا غیر آن. لیکن مرا غرض در استماع رسائل ایشان بود. و گویا ایشان را هم در تدریس آن اهتمام بیشتر و سعی شان اتم بود.

و برای دیدن معقول به مجلس افادت مرحوم شیخ علی نوری حاضر شدم. و از سلفه طلاب آن حوزه بسی اهانت‌ها دیدم. لیکن شوق تحصیل مرا مدد نمود از آن اهانات از پا نیافتادم. و عواطف حکیمانه رحیمانه استاد نیز مرا کمک نموده. دو دوره امور عامه شوارق - که آن مرحوم متخصص در تدریس آن بود و او را بر آن حواشی است مطبوعه  پیش ایشان دیدم. و پس از انجام آن به مدرس تحقیق مرحوم میرزا حسن کرمانشاهی مدرس مدرسه سپهسالار قدیم  که حکمت مشاء را استادی کامل بود  شتافتم و به آن حوزه با کمال انس می رفتم و از سلفه موذیات آسوده بودم. کتاب شرح اشارات من البدایه الی النهایه و سفر نفس اسفار و جمله ای از الهیات شفاء و برخی از طبیعیات آن و معظمی از شرح فصوص قیصری خواندم. تا دوره روزگار منتهی به سنین قحط عظیم گردید. یعنی سنه یک هزار و سیصد و سی و شش هجری مجاعه شدید روی داد. و استاد معظم به واسطه فشار قحط و صدمه پیری به مدرسه نیامد و من سماجت کرده دست از طلب نکشیدم.با وجودی که خانه ام نزدیک بیابان میدان مشق و خانه ایشان نزدیک به دروازه غار بود، همه روزه بعد از ظهر به خانه ایشان رفته و از محضرشان استفاده می برم. تا بالاخره در همان سال آن مرحوم را سفر لقاء الله روی داده و قالب تهی کرده به منزلگاه حقیقی پیوست و رفاقت ملا اعلی را اتخاذ نمود.

پس از آن صبحها به مدرس افاده حاج شیخ عبدالنبی نوری که جامعی بود در معقول ومنقول حاضر می شدم.تا در سنین یک هزار وسیصد و چهل هجری مرا شوق به مسافرت عتبات عرشی درجات به خاطر افتاد. در طلب آن بر آمدم و مجلس افاده آقای آقا ضیاء الدین عراقی را برای خود اختیار کردم تا در آن مدرس محترم یک دوره اصول من البدایه الی النهایه دیدم . و اشطاری از فقه را بر خوردم و آنچه شنیدم بنوشتم و آنچه نوشتم مذاکره کردم و به تحقیق اندر شدم. تا آن که مرا شوق شنیدن ابحاث آقای نائینی پیدا شده. پس از تکمیل دوره مباحثه آقای عراقی به درس ایشان حاضر شده از آخر مباحث استصحاب الی آخر تعادل و تراجیح. و از اول مباحث الفاظ الی رساله برائت خدمتشان استفاده کردم. و به مباحثه آقای اصفهانی (آقای سید ابوالحسن اصفهانی) که در آن اوان اصول منقح خارج می فرمود حاضر می شدم . و آنچه از درس ایشان هم استفاده کردم به دام کتابت قید کردم.تا سنین هزار و سیصد و چهل و هشت و چهل و نه و پنجاه و نه آن که خود را مستغنی دیدم . بلکه ملول شدم. چه آن که طول ممارست از تدرس و تدریس و مجالس تقریر که در شب‌ها حرم در صحن مطهر منعقد می داشتم خسته شدم. به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم. بلکه جز دانستن چند ملفقاتی که قابل هزاران نوع اعتراض بود چیزی نداشتم. و همواره از خستگی ملول و در فکر برخورد به کاملی وقت می گذارندم. و به هر کس می رسیدم با ادب و خضوع تجسسی می کردم که مگر از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم.

و در خلال این احوال به سالکی ژنده پوش برخوردم و شب‌ها را در حرم مطهر حضرت مولی المولی  ارواحنا فداء عتبته   با ایشان به سر می بردم. و او اگر چه کامل نبود لیکن من از صحبتش استفاداتی می بردم.

تا آن موفق به ادراک خدمت کاملی شدم. و به آفتابی در میان سایه برخوردم. و از انفاس قدسیه او بهره ها بردم. و در مسجد کوفه و سهله شب‌هایی تنها مشاهداتی کردم. و کم کم باب مراوده با مردم را به روی خود بستم و به مجالس مباحثات حاضر نمی شدم. و دروسی را که خود داشتم ترک کردم. و چند سالی بر این حال بماندم تا مرا شوق بازگشت به طهران پدید آمد. پس از استخاره با حضرت با حضرت معبود در ماه ربیع الاول سنه هزار و سیصد و پنجاه و سه هجری از نجف اشرف حرکت کردم. و اواخر ماه مذکور به طهران رسیدم. و همواره به تجرع غصص و احزانم و از پیش آمدهای روزگار در سوز و گدازم. نه مرا حال قراری و نه پای فراری و نه شوق به کاری و نه دنیایی و نه آخرتی "هذا ما کنزتم لا نفسکم فذوقوا ما کنتم تکنزون"(التوبه /35) اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا. 

مرحوم آیت الله آملی تالیفات بسیاری دارند که برخی از آنها به شرح زیر است :

 شرح بر بخش حکمت و فلسفه ی منظومه ی حکیم الهی مرحوم حاج ملاهادی سبزواری. بنا به گفته استاد شهید آیه الله مطهری این کتاب، مهم ترین اثر او در فلسفه است، شرح بر اشارات، حیات جاوید، این کتاب مجموعه درس های اخلاق ایشان است، اثبات صانع از ماتریالیسم تا ایده آلیسم و خداشناسی، خلاصه ی مذاکرات راجع به اصول الدین.

مرحوم حاج میرزا علی قاضی، استاد ایشان فرموده است: بعضی از افراد زمان ما،مسلما ادراک محضر مبارک آن حضرت را کرده اند و به خدمت اش شرفیاب شده اند. یکی از آن ها، در مسجد سهله در مقام آن حضرت -که به مقام صاحب الزمان معروف است مشغول دعا و ذکر بوده است. ناگهان آن حضرت را می بیند که در میان نوری بسیارشدید به او نزدیک شده و چنان ابهت و عظمت آن نور، او را می گیرد که نزدیک بوده قبض روح شود، نفس او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریبا یکی دو نفس به آخرمانده بود که جان دهد، امام عصر را به اسمای جلالیه خداوند متعال قسم می دهد که دیگر به او نزدیک نگردند، بعد از دو هفته که این شخص در مسجد کوفه مشغول ذکر بوده امام زمان(علیه السلام) بر او ظاهر می شوند و مراد خود را می یابد و به شرف ملاقات می رسد. مرحوم قاضی می فرمود: این شخص، شیخ محمدتقی آملی بوده است.

برخی شاگردان شاخص آن مرحوم عبارتند از : مرحوم آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی، مرحوم آیت الله العظمی میرزا هاشم آملی، مرحوم آیت الله العظمی عبدالله جوادی آملی، آیت الله حسن حسن زاده آملی، آیت الله آقا سیدرضی شیرازی، آیت الله سید حسین شمس،  آیت الله محمد امامی کاشانی، آیت الله شیخ ضیاء الدین مازندرانی، آیت الله شیخ مصطفی صدوقی مازندرانی، مرحوم شیخ  محمد حسین شاه آبادی، حجت الاسلام شیخ محمد جواد مناقبی، مرحوم حجه الاسلام والمسلمین سید حسن موسوی دهسرخی، حجه الاسلام والمسلمین شیخ مصطفی مسجد جامعی، مرحوم دکتر عبدالجواد فلاطوری، و دکتر مهدی محقق.

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51

در دوره دودمان صفوی یعنی در سده دهم هجری، استادان توانایی چون میرداماد و ملاصدرا حوزه علمی تشیع را با حمایت پادشاهان صفوی در اصفهان برپا کردند و با اتکا به ثبات سیاسی پس از استقرار صفویان، مبانی عرفانی و فلسفی شیعی را در قالب‌های تازه ای عرضه کردند که امروزه به نام «مکتب اصفهان» شناخته می‌شود.

دانشمندان دوران زند و قاجار که از تربیت‌شدگان این مکتب بزرگ فلسفی و علمی بودند بعد ها مکتب فلسفی و عرفانی تهران را پایه گذاری کردند.

چنانچه گذشت پس از دوره فترت میان پادشاهی صفویان و قاجارها ، ملاعلی نوری که در تدریس اصول ملاصدرا بسیار ماهر بود حوزه علمی اصفهان و مکتب ملاصدرا را در آن شهر زنده کرد  و شاگردان پر شماری بار آورد  که هریک از آنها آثار بسیار نفیسی از خود به یادگار گذاشتند.

بسیاری از اساتید بزرگ تهران در دوره قاجار پرورش یافته حوزه نوری بوده‌اند. در میان شاگردان او، آقاسیدرضی لاریجانی بزرگترین استادعرفان اسلامی دردوران خود به شمار می‌رود که او نیز  شاگردانی پرمغز و دانشمند همچون آقا محمدرضا قمشه‌ای و آقا علی حکیم که از بزرگترین استادان عرفان نظری در دوره قاجار شمرده می شوند به جامعه تحویل داد.

حاج سیدرضی رضوان‌الله علیه اصلاً از اهل لاریجان از توابع مازندران و از سادات عظیم‌الشأن آن سامان بود. پدر وی در زمره اهل علم و از طریق فلاحت امرار معاش می‌کرده و به دست زمره‌ای خداناشناس مقتول و خون او به ناحق ریخته شد.

وی در اوان بلوغ به شرف ملاقات فقیری معروف به درویش کافی... مشرف و مورد توجه وی گردید. پس از چندی به علت عدم تجانس با اهالی آن سامان و پریشانی خاطری که از شهادت پدر داشت وطن مألوف را ترک و با مادر و برادر خود سید زکی‌الدین به عزم تحصیل علوم به سوی اصفهان رهسپار گردید.

تاریخ ولادت و مهاجرت لاریجانی به اصفهان به درستی روشن نیست. گمان می رود که وی در اواخر سده دوازدهم قمری زاده شده و در دهه‌های آغاز سده سیزدهم ترک یار و دیار کرده و به اصفهان رفته است.

آقاسیدرضی در اصفهان پس از تکمیل مقدمات علمیه و تحصیل یک دوره فقه، در مدرس آخوند ملاعلی نوری و ملااسماعیل استاد به تحصیل حکمت جدید صدرالدین شیرازی مشغول و در نزد اساتید دیگر نیز حکمت مشاء را فراگرفت. و در امر تحصیل تبرّز و مهارتی ویژه از خود نشان داد.

لاریجانی در عرفان شاگرد آخوند نوری نیست ولی در حکمت متعالیه (و فلسفة مشاء)از شاگردان او به شمار می رود.

از میرزا عبدالجواد شیرازی در مأخذ گوناگون  به عنوان استاد عرفان و تصوف آقاسید رضی لاریجانی نام برده شده است. هر چند زندگینامه میرزا عبدالجواد در دست نیست اما مقام وی از نظر احاطه بر اصول عرفان و تصوف تا اندازه ای است که از او با القاب «قدوه ارباب توحید و تجرید و قره عیون الموحدین و شیخ زاهد متقی» یاد کرده و لاریجانی را از شاگردان نامدار وی معرفی کرده‌اند.

استاد جلال همائی «میرزارفیع شیرازی» را از استادان عرفان لاریجانی نامیده است. به نظر او «سید رضی لاریجانی فلسفه مشائی را نزد آخوند ملاعلی نوری تحصیل کرده بود اما فلسفه اشراق و عرفان را گویند نزد میرزا رفیع شیرازی تحصیل کرد که در این فنون تبرّز و براعتی خاص داشت.

از دیگر اساتید لاریجانی در عرفان ملامحمدجواد شیرازی است که در علم تصوف و اشراق بر آخوند نوری برتری داشته است.

ملااسماعیل (واحدالعین) استاد حاج ملاهادی سبزواری نیز از استادان دیگر لاریجانی در رشته عرفان به شمار می‌رود و او همانست که حاج ملاهادی سبزواری را چنان مجذوب خود کرد که از سفر حج چشم پوشید و در اصفهان ماندگار شد.

سیدرضی ‌لاریجانی اگرچه در حکمت متعالیه شاگرد آخوند نوری است و شاید در مسائل نظری و فلسفه بحثی به مرتبه آخوند نوری نرسد ولی در عرفانیات و حکمت ذوقی و احاطه بر کلمات اهل عرفان بر آخوند نوری ترجیح دارد و بلکه فاصله این دو در این قسمت زیاد است و همان طور که آخوند نوری در حکمت متعالیه کم‌نظیر است آقاسیدرضی ‌لاریجانی در تصوف و عرفان در بین متأخران بی‌نظیر و در تسلط بر افکار محیی‌الدین در مرتبه و مقام بعد از شارحان کلمات محیی‌الدین (ابن عربی) و عارفان قرن هفتم و هشتم قرار دارد.

آقامحمد رضا قمشه‌ای  که از بزرگترین شاگردان لاریجانی به شمار می‌رود همواره از او با احترام یاد می کرد و او را از سایر اساتید خود برتر می‌دانست.

مرحوم آقای آشتیانی می گویند :  وی اگرچه مدتی در حلقه مستفیضان حوزه گرم نوری و جزء تلامیذ او و در مسلک ارادتمندان آن حکیم به تعلیم معارف‌الهیه پرداخت ولی در این اواخر خود در عرفانیات بر جمیع اساتید عصر خود ترجیح داشت.

لاریجانی در اصفهان «مصباح‌الانس» و شرح فصوص تدریس می‌کرده است. و نیز می‌دانیم که آقا محمدرضا قمشه‌ای  کتاب معروف ‌«تمهیدالقواعد» را که از کتابهای درسی در حوزه علمی و عرفانی تهران و اصفهان به شمار می‌رفت نزد این مدرس نامدار خوانده است.

از آقا محمدرضا قمشه‌ای  نقل شده است که در اصفهان نزد حاج ملامحمد جعفر لنگرودی (صاحب یکی از شروح با ارزش بر المشاعر ملاصدرا) شروع به خواندن شرح فصوص نمودیم. مرحوم لنگرودی (لاهیجی) اقتدار کامل به تدریس این کتاب نداشت تا آنکه به سراغ آقا سیدرضی مازندرانی رفتیم و نزد او شروع به قرائت شرح فصوص نمودیم. او از اینکه ما درس او را بر درس حکیم لاهیجی ترجیح دادیم با حالت نگران به ما گفت تدریس شرح فصوص کار قلندری است و حاج ملامحمد جعفر حکیم است نه قلندر»

سیدحسین نصر در مورد حاج سیدرضی لاریجانی می‌نویسد:  نخستین‌ شخصیت‌ برجسته‌ دوران‌ قاجار در زمینه‌ عرفان که‌ باید در اینجا از او یاد کرد، سید رضی‌ لاریجانی‌ است‌ که‌ در حکمت‌ شاگرد ملا علی‌ نوری‌ بود؛ ولی‌ در مورد شجره‌ او در عرفان‌ مطالب‌ چندانی‌ نمی‌دانیم. گفته‌اند که‌ او حالات‌ روحانی‌ رفیعی‌ داشت‌ و معاصرانش‌ او را «صاحب‌ حال و مالک‌ باطن» لقب‌ داده‌اند. می‌دانیم‌ که‌ در اصفهان‌ به‌ تدریس‌ فصوص‌ و تمهیدالقواعد اشتغال‌ داشت‌ و او را مرشد طریقت‌ و همچنین‌ استاد عرفان‌ نظری‌ می‌دانسته‌اند.

استاد آشتیانی در مورد تعبد لاریجانی به احکام شرع می‌نویسند:  «... سیدرضی لاریجانی از متقین بنام عصر خود بود. اغلب ایام سال را روزه می‌گرفت. در شب‌زنده‌داری و عبادات و ریاضیات شرعی و مواظبت بر طاعات و زهد و ورع و عمل و تعبد به ظواهر شرع داستانهای عجیب و غریب از او نقل کرده‌اند و معروف است که به آقا محمدرضا قمشه‌ای شاگرد اعظم خود گفته بود در درس توحید و معارف الهی باید با وضو حاضر شوی. فهم حقایق علم توحید با ملازمت بر عبادت خالص حق برای انسان میسر می‌شود...»

از شاگردان حوزه درسی لاریجانی می توان از افراد ذیل نام برد :

آقا محمدرضا قمشه‌ای که برجسته‌ترین و نامی‌ترین شاگرد لاریجانی در عرفان به شمار می‌رود، حاج ملاهادی سبزواری که به نوشته مرحوم آشتیانی مدتی به درس آقا سیدرضی لاریجانی حاضر شده است با این همه سبک حاج ملا هادی در الهیات همان طریقه آخوند نوری و ملا اسماعیل است و اثری از افکار مرحوم لاریجانی در تحقیقات او دیده نمی شود... بر خلاف آقا محمد رضا که در این مباحث مانند استاد خود راسخ و متبحر و صاحب نظر است (مقدمه شواهدالربوبیه ص 143)،  میرزامحمد جعفر لواسانی مشهور به حکیم الهی از رجال دیوانی دوره قاجاریه و معاصر فتحعلیشاه، محمدشاه و ناصرالدین شاه بوده که پس از تحصیل حکمت و فلسفه از اصفهان به تهران آمد و از مجتهدین روشن‌بین و آزادیخواه این دوره بود، میرزامحمد تنکابنی متولد 1235 ق.، در کتاب مشهور خود «قصص‌العلما» لاریجانی را از اساتید معقول خود معرفی کرده است، آقا علی مدرس مشهور به حکیم مؤسس در آثار خود از جمله در «رسالة تاریخ حکما» از آقا سیدرضی لاریجانی به‌عنوان استاد بزرگ خود نام برده است، حاج میرزا نصیرگیلانی، آخوند ملااسماعیل درب‌کوشکی، سیدمحمدباقر چهارسوئی اصفهانی، میرزامحمدحسن شیرازی (مجتهد معروف در تحریم تنباکو) .

آغاز حوزه عرفانی تهران با آمدن آقاسیدرضی ‌لاریجانی است که در دوران صدارت امیرکبیر و در اواخر عمر به دعوت آقامیرزا اسماعیل گرکانی از رجال قاجار به تهران می‌آیند.  ملاعبدالله زنوزی را  نیز می توان مؤسس حوزه فلسفی تهران دانست.

حوزه تهران در اوایل دوره قاجاریه و با حکومت فتحعلیشاه قاجار رونق گرفت و بویژه پس از آنکه به تقاضای فتحعلیشاه ملاعلی نوری یکی از شاگران برجسته خود ملاعبدالله زنوزی را به تهران فرستاد، این شهر رفته رفته به مرکز تدریس علوم اسلامی و حکمت الهی تبدیل شد و استادان علوم عقلی نظیر حکمت و عرفان به مرور اصفهان را ترک کردند و این شهر مرجعیت پیشین را از دست داد.

از استادانی که تهران را به حضور خود مزین کردند از عارف بزرگ آقا محمدرضا قمشه‌ای و میرزا ابوالحسن جلوه  فیلسوف مشائی عصر ناصرالدین شاه می‌توان نام برد.

استاد آشتیانی نوشته‌اند: «برخی از اعاظم حکما و عرفا از اصفهان به تهران آمدند. از جمله آقاسیدرضی ‌لاریجانی و آقا میرزا حسن نوری (فرزند آخوند و ملاعلی نوری) و آخوند ملاعبدالله زنوزی و آقامحمدرضا (قمشه‌ای) که بعد از رونق حوزه تهران، اصفهان را ترک کردند. مرحوم لاریجانی به دعوت مرحوم میرزا علیرضا گرکانی مستوفی... به تهران آمدند»

و  افزوده ‌اند: «لاریجانی اواخر عمر خود به دعوت مرحوم آقامیرزا علیرضا گرکانی از رجال مهم دوران قاجاریه به تهران مسافرت کرد و میرزا علیرضا در منزل خود از او و عائله‌اش پذیرائی نمود و در تهران دارفانی را وداع کرد.»

لاریجانی به سال 1270 ق یعنی 2 سال پس از اعدام امیرکبیر در تهران درگذشت ومیدانیم که در صحن  امامزاده طاهر (ع)  [ از نوادگان امام سجاد (علیه السلام ) ] در  شهر ری به خاک سپرده شد. اما مزار وی امروزه مشخص نیست.

عرفای اخیر را می توان مکتب اصفهان نامید که در پی آن شاخه ای را در نجف و شاخه ای را در تهران می یابیم. در نجف این حرکت توسط ملا حسین قلی همدانی و سید علی شوشتری آغاز و به سید علی آقا قاضی طباطبایی ختم می شود و در تهران این حرکت توسط آقا محمدرضا قمشه ای آغاز و به مرحوم شاه آبادی ختم می شود و در پی آن مکتب قم آغاز می گردد.

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51
  •  یزدان پناه سید یدالله، فروغ معرفت، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، صص 148 تا 150

عارف کامل و فقیه مبارز، آیه الله میرزا محمد علی شاه آبادی  در سال 1292 قمری در اصفهان در بیت فقیه ربانی، آیت الله میرزا محمد جواد اصفهانی ( حسین آبادی) رحمه الله دیده به جهان گشود.

میرزا محمد علی بن محمد جواد اصفهانی، مقدمات علوم را نزد پدر آموخت و آنگاه در کلاس درس برادر بزرگترش (شیخ احمد مجتهد) که یکی از اساتید معروف آن روز اصفهان بود حاضر شد و چون به دهمین بهار عمر قدم نهاد در درس آیت الله میرزا هاشم خوانساری (نویسنده کتاب مبانی الاصول) شرکت نمود و معلم درس ریاضیات وی نیز آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ بود.

در سال ۱۳۰۴ ق. ناصرالدین شاه قاجار، آیه الله بیدآبادی را به همراه دو فرزندش محمد علی و علی محمد به ترهان تبعید کرد و محمدعلی در درس میرزا حسن آشتیانی - که خود از شاگردان بزرگ آیت الله شیخ مرتضی انصاری بود - شرکت نمود و فطرت توحیدی و عشق به شناخت معارف الهی او را به درس فلسفه حکیم بزرگ میرزا ابوالحسن جلوه مشتاق ساخت.

میرزا محمد علی آنگاه که وارد هیجدهمین سال عمر خود شد در سال ۱۳۱۰ ق. به درجه اجتهاد نایل آمد.

در زمینه عرفان، بعد از رحلت آقا محمد رضا، آقا میرزا هاشم رشتى عهده ‏دار تدریس حوزه عرفانى استاد شد. مرحوم شاه ‏آبادى از تلامیذ دوره اول حوزه آقا میرزا هاشم می ‏باشد که بدرس اسفار و شرح فصوص و مصباح الانس آقا میرزا هاشم حاضر شده ‏اند.

بطور کلی وی فقه و اصول را نزد میرزا محمد حسن آشتیانی، حکمت را نز میرزا ابوالحسن جلوه، و عرفان را نزد میرزا هاشم اشکوری فرا گرفت.

او در سال ۱۳۱۲ ق. اولین و بهترین استاد خود یعنی پدر مهربانش را از دست داد ولی این حادثه تلخ نتوانست در روح او خللی ایجاد کند و به رغم مشکلات فراوان به تحصیل ادامه داد. وی حدود شانزده سال در تهران اقامت کرد و در این مدت علاوه بر تحصیل به تدریس اشتغال داشت.

در سال ۱۳۲۰ ق. میرزا محمدعلی به قصد عزیمت به نجف اشرف و حضور در درس آیة الله العظمی محمد کاظم خراسانی (مشهور به آخوند خراسانی) ابتدا راهی اصفهان شد و پس از دو سال اقامت در آنجا راهی نجف گردید. در این سفر مادر و پدر همسرش نیز او را همراهی میکردند.

در این زمان میرزا محمدعلی با آنکه خود مجتهد بود با شور و شوقی وصف ناپذیر در درس آخوند خراسانی حاضر میشد. اقامت ایشان در نجف هفت سال طول کشید و طی آن توانست در دو دوره کامل درس خارج اصول آخوند شرکت کند که نتیجه آن یک دوره شرح بر کتاب کفایه الاصول است که به قلم ایشان نگارش یافته است.

همچنین ایشان در نجف در درس آیة الله شیخ فتح الله شریعت (شیخ الشریعه) و آیة الله میرزا محمد حسن خلیلی شرکت میجست.

پس از رحلت آخوند خراسانی - که آقا میرزا محمد علی برای ایشان احترام فوق العادهای قائل بود و او را عقل مجسم میشمرد - جناب میرزا راهی سامراء شد تا از خرمن علوم آیة الله العظمی میرزا محمد تقی شیرازی خوشه چینی کند. ایشان پس از درس استاد، در جایگاه تدریس مینشست و بسیاری از شاگردان استاد در کلاس او شرکت میکردند.

در این میان میرزای شیرازی خود نیز به آیة الله شاه آبادی توجه ویژهای داشت و به همین دلیل است که آیت الله شاه آبادی یکی از شش نفری است که از میرزای شیرازی گواهی اجتهاد دریافت کرده است. چنان که آیات عظام شیخ الشریعه اصفهانی، سید اسماعیل صدر، شریانی، میرزا خلیل تهرانی هم به عارف کامل شاهآبادی گواهی اجتهاد داده بودند.

بطور خلاصه اساتید مهم مرحوم شاه آبادی عبارتند از:  مرحوم آیت الله شیخ احمد مجتهد بید آبادی ( برادر بزرگ تر آیت الله شاه آبادی) متولد 1279 و متوفای 1357 قمری که به اذعان بسیاری از علماء پیش از آن که به سن بلوغ برسد به مقام اجتهاد نایل آمد،  مرحوم علامه میرزا محمد هاشم خوانساری چهار سوقی صاحب اصول آل الرسول (برادر صاحب روضات) که از اساتید ایشان در دوران اقامت ایشان در اصفهان بوده اند، میرزای جلوه ( میرزا ابوالحسن طباطبایی اصفهانی) متوفای 1314 ق. که یکی از حکمای اربعه بوده و در عصر قاجار در تهران اقامت داشته است و آیت الله شاه آبادی از درس فلسفه ی ایشان استفاده کرده اند، مرحوم آیت الله میرزا هاشم گیلانی اِشکوری مشهور به آقا میرزا هاشم رشتی متوفای 1332 ق، صاحب حاشیه بر مصباح الأنس که استاد عرفان آیت الله شاه آبادی در تهران بوده اند، مرحوم آیت الله میرزا محمد حسن آشتیانی متوفای 1319 قمری، که از شاگردان مبرز شیخ انصاری بود و آیت الله شاه آبادی قبل از رفتن به نجف، از دروس فقه و اصول ایشان در تهران استفاده می کردند،  مرحوم آیت الله آخوند ملا محمد کاظم خراسانی (صاحب کفایه)،  مرحوم آیت الله شیخ فتح الله شریعت اصفهانی (شیخ الشریعه)، مرحوم آیت الله حاج میرزا حسین خلیلی که در سال 1326 قمری در مسجد سهله وفات یافتند. آیت الله شاه آبادی از محضر درس سه استاد اخیر در دوره اقامت 7 ساله خود در نجف استفاده کرده اند، مرحوم آیت الله میرزا محمد تقی شیرازی رحمه الله (میرزای دوم).

او ریاضیات و زبان فرانسه را نیز نزد سرتیپ عبدالرزاق خان بغایری آموخت.

آیت حق، شاهآبادی بعد از هشت سال اقامت در عراق به رغم میل باطنی خود و به خاطر درخواست مادرش - که دوری از دیگر فرزندان کاسه صبرش را لبریز کرده بود - به طرف ایران حرکت کرد و آنگاه که علمای سامراء دریافتند که ایشان در حال آماده سازی وسایل سفر برای حرکت به طرف ایران است با اصرار زیاد از ایشان خواستند که در سامراء بماند ولی ایشان رضایت مادر را که رضایت خداوند در آن بود به تدریس و اقامت در سامرا ترجیح داده و به طرف اصفهان به راه افتاد.

چون مردم تهران از ورود آیت الله شاه آبادی به ایران مطلع شدند از ایشان خواستند که به تهران برود و وی پذیرفت و چون منزل ایشان در خیابان شاه آباد (جمهوری اسلامی کنونی) بود به آیت الله شاه آبادی معروف شد.

ایشان نخست در منزل اقامه جماعت و سخنرانی مینمود و بعد به سبب کمبود جا سنگر را به مسجد سراج الملک منتقل کرد.

آن بزرگوار از سال ۱۳۳۰ ق. تا ۱۳۴۷ ق. در تهران اقامت داشت. در آن زمان چون تازه رضاخان به قدرت رسیده بود یکی از مهمترین اقدامات آیت الله شاه آبادی مبارزه با ظلم ستم شاهی وی بود، چنانکه امام «قدس سره» میفرمایند:

مرحوم آیت الله شاه آبادی علاوه بر آنکه یک فقیه و عارف کامل بودند یک مبارز به تمام معنا هم بودند.

در اوج خفقان رضاخانی، آیت الله شاه آبادی، از علمای تهران و دیگر شهرها خواست که در اعتراض به ستم های شاه در پناه حضرت عبدالعظیم در شهر ری گرد آمده، متحصّن شوند. ولی علما نتوانستند ایشان را همراهی کنند و در حالی که تنها دو نفر ایشان را همراهی میکردند دست از مبارزه خود برنداشت و چون ماه محرم بود همه روزه با سخنرانی های کوبنده فجایع رژیم را برای مردم بازگو مینمود.

آن بزرگوار حدود پانزده ماه به تحصن ادامه داد و آنگاه در سال ۱۳۴۷ ق. راهی شهر مقدس قم شد. و به تعلیم و تربیت طلاب علوم دینی همت گمارد.

در دوران زعامت مرحوم مغفور له آیت‏ الله العظمى حاج شیخ عبد الکریم حائرى یزدى سالیان متمادى مرحوم شاه ‏آبادى در حوزه علمیه قم تدریس می ‏فرمودند.

آقاى شاه‏ آبادى هر طالب مستعدى را از فیض وجود خود بهره‏‌مند می ‏ساختند کتب منقول و معقول را از کفایه و مکاسب و رسائل گرفته تا اسفار و شواهد و مبدأ و معاد ملاصدرا و شرح فصوص و مصباح الانس را درس می ‏دادند.

وی در حوزه علمیه قم روزی نه تا ده درس تدریس میکرد و نکته جالب توجه اینکه هر یک از علما که در درسی از درس‌های ایشان شرکت میکرد، استاد را در همان رشته خاص بسیار میستود؛ چنانکه امام (ره) که در درسهای عرفان ایشان حاضر میشد استادش را در عرفان فوقالعاده میستود و آیة الله میرزا هاشم آملی (ره) معتقد بود مهارت ایشان در فقه و اصول بیش از فلسفه و عرفان است.

آنچه ایشان تدریس مینمود عبارت بود از:     فقه و اصول (دوره‌سطح و خارج)،  تفسیر،   عرفان،  فلسفه و منطق و... که دانش پژوهان بسیاری از آنها استفاده میکردند.

آیت ‏الله العظمى امام خمینی در عرفان و تصوّف اسلامى تلمیذ این عارف نامدارند و گویا معظّم له شاگرد منحصر بفرد شاه‏ آبادى می ‏باشند. امام (ره) چگونگی آشنایی خود با آیت الله شاه آبادی را چنین توضیح میدهد:

من پس از آنکه توسط یکی از منسوبین مرحوم شاه آبادی با ایشان آشنا شدم، در مدرسه فیضیه ایشان را ملاقات کردم و یک مسأله عرفانی از ایشان پرسیدم. شروع کردند به گفتن فهمیدم اهل کار است. به دنبال ایشان آمدم و اصرار میکردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمیکردند تا به گذر «عابدین» - یکی از محلات قم - رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر میکرد من فلسفه میخواهم قبول کردند. 

ولی من به ایشان گفتم که فلسفه خواندهام و عرفان میخواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم، تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم.

آیت الله شاه آبادی به امام علاقه زیادی داشت به گونهای که هر گاه میخواست او را صدا کند بدون آوردن پسوند یا پیشوندی همان گونه که پدران فرزندان خود را صدا میکنند میفرمود:روح الله!

علاقه امام هم به استادش بسیار زیاد بود تا آنجا که هرگاه از ایشان نامی به میان میآورد میفرمود: روحی له الفداء، جانم فدای او باد! این مطلب در کتاب های امام (ره) بخصوص در کتاب‌های عرفانی ایشان کاملاً مشهود است.

آیت الله شاه آبادی هفت سال در قم اقامت گزید. زمانی نیز مردم تهران به قم آمده، از ایشان خواستند به تهران مراجعت کند و وی به رغم میل باطنی خود، در پی احساس وظیفه در سال ۱۳۵۴ ق. راهی تهران شد. ابتدا حدود دو سال در مسجد امین الدوله - واقع در بازار چهل تن - به امامت جماعت و ارشاد و هدایت پرداخت و آنگاه که یکی از شبستان های مسجد جامع - که قبل از آن تبدیل به انبار شده بود - آماده شد، نماز و سخنرانی را بدانجا منتقل نمود و از آن پس مسجد جامع سنگر مبارزه با رضاخان گردید.

مرحوم آشتیانی می نویسد: مرحوم شاه‏ آبادى مطلقا اعتنا به گفته مخالفان فلسفه و عرفان نداشت مانند کوه استوار بود و در فکر او این معنا که از انغمار در الهیّات و عرفان ممکن است‏ به جنبه شریعتمدارى او لطمه بزند، خطور نمی نمود. نگارنده در اوایل دوران طلبگى هر وقت به طهران سفر می ‏کردم به نماز آقاى شاه ‏آبادى حاضر می شدم، ایشان بعد از نماز اصول و عقاید تدریس می ‏کرد و مریدان خاصّى داشت که محضر فیض او را غنیمت می‌شمردند ولى مطالبى را که بیان می فرمودند در سطح بالا قرار داشت.

آیت الله حق شناس، آیت الله میرزا هاشم آملی، آمیرزا عبدالکریم روشن، آقا سید محمد صادق لواسانی را نیز از جمله شاگردان ایشان شمرده اند.

برخی آثاری که از ایشان باقی مانده است عبارتند از شذرات المعارف، رشحات البحار، مفتاح السعاده فی احکام العباده، جنود عقل و جهل و رشحات المعارف (جمع آوری شده از سخنرانی های ایشان) است. بخش اعظم آثار ایشان به دلایل مختلف و از جمله بیشتر به سبب حمله ساواک به منزل امام خمینی ره از بین رفت از جمله کتاب منازل السالکین که شامل 1000 منزل عرفانی بود (ر.ک. آسمانی شرح زندگانی عارف مکتوم آیت الله میرزا محمد شاه آبادی ص 11).

آیت الله شاه آبادی شخصیتی جامع داشت ، او که فقیهی بسیار برجسته بود در عرفان نظری نیز وسعت نظر خاصی داشت و در عین تسلط بر کتب محیی الدین و شارحان او ، خود نیز مطالب جدیدی برای گفتن داشت . کتب منقول از مکاسب و رسائل و کفایه  تا اسفار و شواهد و مبدا و معاد و شرح فصوص الحکم . مفتاح الغیب و مفتاح الانس و فتوحات را با تسلط کامل تدریس می فرمود.

شهید مطهری درباره وی می‌گوید :

... در سال های اقامت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری در قم، سالها به قم مهاجرت کرد و فضلا از محضرش کمال بهره را می‌بردند. در عرفان امتیاز بی‌رقیبی داشت  استاد بزرگ ما امام خمینی ... در آن مدت از محضر پر فیض این مرد بزرگ استفاده کرده بود و او را بالاخص در عرفان ، بی نهایت می‌ستود .(مجموعه آثار شهید مطهری، ج 14، ص 537)

مرحوم شاه آبادی پس از 77 سال زندگی پر برکت، در روز پنج شنبه 3 صفر 1369 قمری مطابق با 1328/9/3 بدرود حیات گفت و پیکر مطهرش با تجلیل و تکریم فراوان در زاویه ی مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

منابع :

  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم
  • آشتیانی  سید جلال الدین، شرح فصوص الحکم (القیصری)
  • امینی نژاد  علی، آشنائی با مجموعه عرفان اسلامی، صص 176 تا 228
  • یزدان پناه  سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 34 تا 60
  • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 44 تا 51