منظور از سخنان پیش گفته، این نیست که جهت ولایی تابع رسول، بر رسول مقدم است. پیش تر بیان شد که در رسول سه جهت وجود دارد:
1) جهت ولایی و حقانی که از این جهت، فانی درحق و باقی بر حق می شود و به شکل حق الیقینی به صقع ربوبی بار می یابد؛
2) جهت ملکی که با ملائکه حشر و نشر می یابد و از آنها حقایقی را می ستاند
3) جهت بشری که حقایق برگرفته را به مردم و امت خویش ابلاغ می کند، ولی در نبی ای که رسول نیست، جهت سوم یعنی جهت ابلاغی مطرح نیست. بی گمان جهت ولایی از نظر رتبه در نبی و رسول، از جهت ملکی برتر است؛ زیرا جهت ولایی، گرفتن حقایق از حضرت حق و جهت ملکی گرفتن حقایق از ملائکه است. در واقع، نبوت برزخ میان ولایت و رسالت است. از این رو، عارفان باطن نبوت را ولایت دانسته اند؛ زیرا تا انسان حقانی نشود و به صقع ربوبی بار نیابد وسفر دوم را نپیماید ، سفر سوم آغاز نمی شود. در سفر سوم، شخص نبی و رسول می تواند با ملک بنشیند و با ویژگی های نبوت و رسالت از او بهره گیرد. اگر این نبوت وجهت ملکی قوی باشد، به شکل رسالت خود را نشان می دهد، ولی نبوت بدون رسالت از مرتبه ضعیف تر ارتباط خبر می دهد:
انقسم النبی إلى المرسل و غیره. فالمرسلون اعلى مرتبه من غیرهم لجمعهم بین المراتب الثلاث: الولایه و النبوه و الرساله. ثم الأنبیاء لجمعهم بین المرتبتین: الولایه و النبوه، و ان کانت مرتبه ولایتهم اعلى من نبوتهم و نبوتهم اعلى من رسالتهم لان ولایتهم جهه حقیتهم لفنائهم فیه و نبوتهم جهه مُلکیتهم إذ بها یحصل المناسبه لعالم الملائکه فیأخذون الوحى منهم، و رسالتهم جهه بشریتهم المناسبه للعالم الإنسانی.
و إلیه أشار الشیخ، رضى اللَّه عنه، بقوله: مقام النبوه فی برزخ دُوین الولى و فوق الرسول، أی النبوه دون الولایه التی لهم و فوق الرساله.
(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 148)
نبی به مرسل و غیر مرسل تقسیم می شود. پس انبیای مرسل ، مرتبه ای بالاتر از غیرشان دارند؛ زیرا میان سه مرتبه ولایت، نبوت و رسالت جمع کرده اند. پس از آنها، انبیایی هستند که میان دو مرتبه ولایت و نبوت جمع کرده اند؛ هر چند مرتبه ولایتشان بالاتر از مرتبه نبوتشان و مرتبه نبوتشان (در مورد انبیای مرسل) بالاتر از مرتبه رسالتشان است؛ زیرا ولایت آنها، همان جهت حقانی آنها وبه واسطه فنایشان در حق است، و نبوتشان نیز، جهت ملکی آنهاست؛ زیرا به واسطه این جهت است که آنها با عالم فرشتگان مناسبت می یابند و وحی را از آنها دریافت می دارند. نیز رسالت آنها، همان جهت بشری آنهاست که با عالم انسانی مناسب است. و شیخ (ابن عربی) در عبارت مقام نبوت بینابین است؛ اندکی پایین تر از ولی و بالاتر از رسول ؛ به همین اشاره دارد؛ یعنی نبوت ، پایین تر از ولایت و بالاتر از رسالت است.
همان طور که گذشت عارفان برآنند نبوت و رسالت که برای بیان تشیع از سوی ملائکه و ابلاغ آن بر امت در نبی و رسول لحاظ شده است، با پایان پذیرفتن زمان نبوت و رسالت به پایان می رسد. از این رو، پس از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دیگر نبوت ورسالت پایان پذیرفت، ولی ولایت وجهت حقانی هرگز قطع نشد و اتصال به آسمان، همچنان برقرار است که از آن، به نبوت إنبایی (نه تشریعی) یاد می کنند. این سخن با دیدگاه شیعه همخوان است:
(فإن الرساله و النبوه، أعنى نبوه التشریع و رسالته، تنقطعان و الولایه لا تنقطع أبداً). و ذلک لأن الرساله و النبوه من الصفات الکونیه الزمانیه فینقطع بانقطاع زمان النبوه و الرساله، و الولایه صفه إلهیه، لذلک سَمى نفسه ب «الولى» الحمید و قال: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا ...» فهی غیر منقطعه أزلًا و أبداً. و لا یمکن الوصول لأحد من الأنبیاء، و غیرهم، إلى الحضره الإلهیه إلا بالولایه التی هی باطن النبوه. و هذه المرتبه من حیث جامعیه الاسم الأعظم لخاتم الأنبیاء .
(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 438)
رسالت و نبوت، یعنی رسالت تشریعی و نبوت تشریعی، پایان می پذیرند، ولی ولایت هرگز قطع نمی شود؛ زیرا رسالت و نبوت از صفات کونی زمانی هستند؛ پس به انقطاع زمان، نبوت و رسالت قطع می شوند، اما ولایت صفتی الهی است. به همین دلیل، خداوند خود را ولی حمید نامید و فرمود خداوند ولیُّ کسانی است که ایمان آورده اند. پس ولایت هرگز پایان نمی پذیرد و ازلی و ابدی است. و رسیدن به حضرت الهی (تعین ثانی) ، برای هیچ کدام از انبیا جز به واسطه ولایتی که همان باطن نبوت است، امکان پذیر نیست و این مرتبه، از جهت جامعیت اعظمش تنها برای خاتم انبیاست.
نکته دیگری که اهل معرفت درباره رسالت یادآور می شوند آن است که جنبه ابلاغ به امت در رسالت لحاظ شده است. در نتیجه، نبابر نیاز امت ها، رسل به شأن ابلاغ می پردازند. بر این اساس، مرتبه رسولان ، به مراتب امت ها باز می گردد.
اعلم، أن الرسل، صلوات اللَّه علیهم، من حیث هم رسل، لا من حیث هم أولیاء و عارفون على مراتب ما هی علیه أُممهم، فما عندهم من العلم الذی أرسلوا به إلا قدر ما تحتاج إلیه أمه ذلک الرسل، لا زائد و لا ناقص) أی، الرسل من حیث إنهم رسل، ما أُعطى لهم العلم إلا قدر ما یطلب استعدادات أمته، لا یمکن أن یکون زائداً علیه و لا ناقصاً منه، لأن الرسول إنما هو مُبلّغ لِما أُنزل إلیه، کقوله تعالى: «بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ و فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ (رعد/40) إِنْ هُوَ إِلَّا نَذِیرٌ مُبِینٌ.(اعراف/184)»... و أما من حیث إنهم أولیاء فانون فی الحق، أو أنبیاء عارفون، فلیس کذلک...على أن العارفین لهم نصیب من النبوه العامه، لا الخاصه التشریعیه. و قوله: (على مراتب ما هی علیه أممهم) بإضافه «المراتب» إلى (ما) خبر (أن). و (هی) ضمیر مبهم مُفسِّره (أممهم).
(قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 820)
رسولان ، صلوات الله علیهم، ازجهت اینکه رسول هستند و به مراتب امتهای خود علم دارند، و نه از این جهت که ولی اند، علمی که با آن به رسالت فرستاده شده اند، تنها به اندازه ای است که امتشان به آن نیازمند باشد؛ نه بیشتر و نه کمتر.
یعنی به رسولان از آن جهت که رسول اند، تنها به اندازه ای علم داده می شود که استعدادهای امت هایشان درخواست کند و ممکن نیست بیش از آن یا کمتر از آن باشد؛ زیرا رسول کسی است که آنچه را بر وی نازل شده است تبلیغ کند؛ همان گونه که خداوند متعال فرمود: آنچه را بر وی نازل شده است تبلیغ می کند؛ همان گونه که خداوند متعال فرمود: آنچه را که بر تو نازل شده است ابلاغ کن و "و بر رسول جز ابلاغ واجب نیست" یا "او جز هشدار دهنده ای نیست" ... اما از آن جهت که ولی و فانی در حق و عارف بالله هستند؛ پس چنین نیست .... افزون بر اینکه عارفان از نبوت عام بهره دارند؛ نه از نبوت خاص تشریعی.
در پایان گفتنی است اینکه در عرف عارفان گفته می شود که ولایت باطن نبوت و رسالت و برتر از آن است، بدین معنا نیست که ولایت اولیای دیگر، حتی پیروان رسول از نبوت و رسالت رسول برتر است، بلکه عارفان از این سخن، برتری جهت ولایی شخص رسول را بر جهت ملکی و رسالتی وی قصد کرده اند و هرگز پیرو رسول نمی تواند از خود رسول برتر باشد. تنها جهت ولایی رسول که جهت حقانی است، برتر از جهت ملکی و بشری اوست.
فإذا سمعت أحداً من أهل اللَّه ... یقول إن الولی فوق النبی و الرسول، فإنه یعنی بذلک فی شخص واحد: و هو أن الرسول علیه السلام- من حیث هو ولی- أتم منه من حیث هو نبی رسول، لا أن الولی التابع له ای للرسول أعلى منه.
(ابن عربی، فصوص الحکم، ص 135)
هنگامی که از یکی از اهل الله بشنوی .... که ولی بالاتر از نبی و رسول است، مقصود از آن در شخصی واحد است؛ بدین معنا که رسول از آن جهت که ولی است، از خودش از آن جهت که نبی و رسول است، کامل تر است؛ نه اینکه ولی ای که پیرو رسول است، بالاتر از او باشد.
منابع :
-
یزدان پناه – سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 646 تا 650