عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نظام اسمائی» ثبت شده است

گفتیم که از نظر فلسفه مشائی، همه اشیا در علم عنایی حق مرتسم اند و نفس این علم، موجب ایجاد آنها می شود. تبیین آنها از این علم، به این بیان باز می گردد از آنجا که واجب الوجود، به عنوان عله العلل ، به خود علم دارد و لازمه علم علت به خود، علم به معلول ها نیز هست پس حق تعالی به همه اشیا علم دارد.

از سوی دیگر، گفتیم هویت تعین ثانی چیزی جز یک نسبت علمی تفصیلی نیست که در قالب صور معلومی به نام اعیان ثابته تحقق می یابد. پس در واقع ، اگر بخواهیم متناظر نظریه مشاء در فضای عرفان نظری را بیابیم، تعین ثانی مناسب ترین انتخاب خواهد بود؛ بدین معنا که این مرتبه ای است که خداوند، پیش از ایجاد، به اعیان وماهیات علم دارد. از همین روی، تعین ثانی در اصطلاح عرفانی، عالم معانی یا حضرت ارتسام نیز خوانده می شود.

البته از این نکته نباید غفلت شود که در تعین ثانی هم علم به ماهیات و هم علم به اسما مطرح است؛ هر چند این دو از هم مستقل نیستند، اما سرانجام باید گفت در این مرتبه، از دوعلم سخن می رود؛ زیرا عرفا در پس پاسخ به این پرسش اند که چگونه حق تعالی از جهت حقانی خود، به صورت خلقی ظهور می نماید. تبیین چگونگی علم پی از ایجاد، تنها یک بخش از حل مسئله است.

آنچه فراتر از این باید بدان پاسخ داد، این پرسش است که چگونه حق تعالی در فرایند تنزلی مراتب، از آن جهت حقانی و وجودی به ماهیات و جهات امکانی تنزل می کند. عارفان باتوجه به این مهم تاکید کرده اند که چنین فرایندی مستلزم امری است که همانند یک پل وجودی عمل کرده و جهت حقانی را تا سطح ماهیات برساند.

این پل، ازنگاه عارف، همان اسماست؛ به تعبیری ، تک تک ماهیات در تعین ثانی به نحو اتّم و به طور مناسب با صقع ربوبی از طریق اسما موجودند. پیش تر گفته شد که ماهیات و اعیان ثابته به حیثیت تقییدی نفادی اسما موجودند و همه اسما به حیثیت تقیید شأنی حق تعالی وجود دارند. دقت در این مطالب، نقش هستی شناسانه اسما را در فرایند تنزلی حضرت حق تا ساحت اعیان و ماهیات روشن می سازد.

منابع :

  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص474-475

    نکات مهم بحث اسمای الهی به این قرار است:

    • اولین مرحله‌ای که اسما به نحو تفصیلی و امتیازیافته شکل می‌گیرند، تعین ثانی است.
    • از آن جهتی که اسم به واسطه صفت از ذات و از سایر اسما ممتاز می‌شود، عین صفت و از آن جهتی که اسم مجموع ذات و صفت است، غیرصفت می‌باشد.
    • اسم‌هایی که جنبه کثرت و جهت خلقی در آن غالب باشد، اسمای ثبوتی هستند و اسم‌هایی که جهت وحدت و جنبه حقی و ذاتی در آن غلبه داشته باشد، اسمای سلبی نام دارند.
    • اسم‌هایی که رحمت و لطف در آن است و موجب انس می‌شود، اسمای جمالی و اسم‌هایی که قهر و غضب در آن غلبه دارد و خوف‌آفرین و هیبت‌زا است، اسم‌هایی جلالی خداوند می‌باشد.
    • در تعین ثانی، اسم‌هایی که لمحه ذاتی آنها غالب باشد، اسمای ذات و نام‌هایی که جلوه وصفی آن شدت داشته باشد، اسمای صفات و اسمایی که جنبه فعلی در آنها غلبه داشته باشد اسمای افعال نام دارد.
    • در رأس هرم اسما در تعین ثانی، اسم جامع الله قرار دارد، که در مقام اندماج کثرت در وحدت، همه اسماء دیگر را مندمجاً در خود داشته و در مقام سریان وحدت در کثرت، به تجلیات خود بحسب مواطن و مراتب دیگر اسما را پدید آورده و در همه ساری و جاری است.
    • واژه «الله» گاه به معنای ذات حق و گاه به معنای ذاتی که مستجمع جمیع اسما و کمالات است، به کار می‌رود، که در صورت اول «الله ذاتی» و در صورت دوم «الله وصفی» می‌باشد.
    • پس از اسم جامع الله، اسم‌های چهارگانه «اول و آخر و ظاهر و باطن» قرار دارند و همه اسمای الهی زیرمجموعه یکی از این چهار اسم قرار دارند.
    • اسم‌های هفت‌گانه «حی و عالم و قادر و مرید و سمیع و بصیر و متکلم» ائمه سبعه یا ائمه اسما و یا امهات اسما نامیده می‌شوند.
    • اسم حی امام ائمه اسما است زیرا سه اسم سمیع و بصیر و متکلم مشروط به چهار اسم حی و عالم و قادر و مرید است و قادر و مرید مشروط به حی و عالم و عالم نیز مشروط به حی است.
    • بر اثر نکاح و ازدواج بین اسما، اسمای جزئی تا بی‌نهایت تولد می‌یابند.

    منابع :

    • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 423 تا 424 و 286 تا 289

      پس از آنکه برخی از تقسیمات مهم در اسمای الهیه روشن شد، باید دانست که از ویژگی‌های عرفان اسلامی در میان همه مکاتب فکری، فلسفی، عرفانی دنیا حتی آنها که متأثر از ادیان الهی هستند، تنظیم نظام عالم بر اساس اسماء الله است.

       عرفای مسلمان دقیقاً با الهام و اثرپذیری از شریعت اسلامی که مسئله اسم‌های الهی و حل و فصل همه امور به واسطه اسما و صفات خداوند در آن جدی است، تمشیت همه حقایق نظام کیانی را با وساطت اسمای الهیه و در پی آن اسمای کونیه می‌دانند. از همین روی بر این باورند که اسم‌های خداوند در تعین ثانی دارای ترتیب و چینش و نظم ویژه‌ای است که همین ترتیب و نظم، پس از سرایت اسما و خروج آنها از صقع ربوبی، منشأ پیدایش نظام خارجی عالم بر اساس نظم موجود می‌گردد.

      این نظم و ترتیب، از اجمال به تفصیل و از وحدت به کثرت است که در قالب سیر از کلیت به جزئیت تحقق می‌یابد، اما پرواضح است که مراد از کلی و جزئی در باب اسما، کلی و جزئی مفهومی نیست بلکه کلیت سعی که ـ مشابه آن را در بحث مثل افلاطونی و ارباب انواع از مباحث فلسفی مشاهده کرده‌ایم‌ـ مراد است که در تفسیر این نوع از کلیت، می‌توان از واژه‌های شمول، انبساط و سریان استفاده کرد.

      محقق قیصری در ارتباط کلیت و جزئیت اسما و صفات می‌گوید:

      والصفات تنقسم الی ما له الحیطه التامّه الکلّیه والی ما لا یکون کذلک فی الحیطه وان کانت هی ایضاً محیطه باکثر الاشیاء.

      (شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۱۳، ۱۴)

      صفات (و به تبع آن اسما) به دو قسم تقسیم می‌شود، یکی آنکه احاطه تام و کلی دارد و دیگری آنکه در احاطه آن گونه نیست (بلکه نسبت به قسم قبلی جزئی محسوب می‌شود) گرچه همین قسم هم (در مقایسه با مادون خود) به اکثر اشیاء احاطه داشته (و نسبت به آنها کلی باشد).

      منابع :

      • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 450 تا 451

        اسم و اسما در عرفان جایگاه مهمی دارند. آنچه ما بر زبان می‌آوریم، مثل علیم و قدیر و رحمان و رحیم و غفور، همه اسم‌الإسم هستند؛ یعنی اسم آن اسمای حقیقی عرفانی‌اند.

        مسئله مهم آن است که اسم حقیقی عرفانی چیست؟ حقیقت علیم یا قدیر یا دیگر اسما چیست؟

        در عرفْ‌ دو گونه اسم رایج است.‌ گاهی از اسم‌های قراردادی و اَعلام، مثل علی و حسن استفاده می‌کنند، و گاه نیز از اسم‌ها و نام‌های واقعی بهره می‌برند؛ مثلاً انسانی را که از نظر علمی برجستگی یافته است، با عنوان عالم می‌خوانند. بر این اساس، یک ذات به‌علاوه تعین و وصفی ویژه،‌ اسم واقعی و غیرقراردادی به شمار می‌آید، که اگر بتوان در عرف به آن تعین خارجیِ علمیِ همراه ذات، «اسم» اطلاق کرد، لفظ «عالم» برای چنین تعین خارجی‌ای اسم‌الاسم است. عارفان مسلمان نیز همین معنا را در تحلیل اسم حقیقی عرفانی ارائه می‌کنند و می‌گویند،‌ هرگاه ذات حق را با تعین و وصف و اضافه اشراقی خاصی در نظر آوریم، یکی از اسم‌ها و نام‌های الهی تکوین خواهد یافت و الفاظ مطابق با آنها اسم‌الاسم خواهد بود. محقق قیصری در مقدمات خود بر شرح فصوص الحکم می‌گوید:

        الذات مع صفه معیّنه واعتبار تجلٍّ من تجلّیاته‌ تسمّی بالإسم‌،‌ فإنّ الرحمن ذات لها الرحمه‌ والقهّار ذات لها القهر وهذه الأسماء هی أسماء الأسماء؛

        (قیصری، شرح فصوص الحکم، طبع سنگی، ص۱۳)

        ذات حق همراه با صفتی معین و اعتبار تجلی‌ای از تجلیات او، اسم نامیده می‌شود؛ مثلاً اسم رحمان، ذات حق‌تعالی است که به همراه صفت و اعتبار رحمت لحاظ شود، و اسم قهار همانا ذات حق‌تعالی است که با صفت قهر اعتبار شود، و این اسم‌های لفظیِ رحمن و قهار و غفار و امثال آنها، اسامی آن اسمای حقیقی هستند.

        از همین رو، خداوند در مقام ذات اطلاقی خود، که هیچ تعین و ویژگی‌ خاصی ندارد، هیچ اسم و نامی نخواهد داشت، و بر این اساس، از آن مقام به مقام «لااسم و لارسم» (تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه، ص۱۱۹) یاد می‌کنند. اما در مقام ظهور و تجلی به‌تدریج تک‌تک اسم‌ها، همچون الله، علیم، حی، قادر و متکلم،‌ که تا بی‌نهایت ادامه دارند،‌ پدید می‌آیند که همگی ظهورهای خداوند و تجلیات اویند:

        هرگاه در صفت الوهیت و تدبیر جلوه کند اسم الله سر بر می‌آورد، و هرگاه در تعین علمی ظاهر شود اسم علیم و ...

        در مقام غیب‌الغیوبی،‌ همه کثراتِ کامن و مندمج در ذات حق‌تعالی، به حیثیت تقییدیه اندماجیه متحقق‌اند، اما در مقام ظهور و تجلی، همه آن کثراتِ مندک و مستهلک، بروز می‌یابند؛ لیکن با توجه به مبانی عرفانی در وحدت شخصیه وجود، هرگز نباید پنداشت که جدای از وجود حق‌تعالی، وجودات دیگری که مصداق بالذات موجودیت باشند،‌ پدید آمده‌اند؛ زیرا چنین معنایی در علیت فلسفی جریان دارد. در فرآیند ظهور و تجلی،‌ همه‌ کثرات ظهور و بروز یافته،‌ به حیثیت تقییدیه شأنیه موجودند و شئون خداوند متعالی هستند.

        بنابراین اسما، به حسب ذات خود معدوم‌اند، اما بر ‌حسب آنکه اسمای حق‌ و نسب اضافیه ذات اویند، موجود و متحقق‌اند، که از منظر اول به اسمای الهیه،‌ «نسب و امور عدمیه»، و از منظر دوم به آنها «نسب و وجوه و امور وجودیه» اطلاق می‌شود. صائن‌الدین ترکه در شرح فصوص الحکم در این‌ باره می‌گوید:

        إعلم أنّ النسب الاسمائیه التی هی امور عدمیّه فی نفسها لیست اعداماً صرفاً فإنّها من حیث هی اعدامٌ لا یمکن أن یشار الیها ویعبّر عنها، بل لها نسبه الی العدم بالقیاس إلی انفسها کما أنّ لها نسبه إلی الوجود بالاضافه الیه فهی بالاعتبار الأول تسمّی «بالامور العدمیّه» و«النسب الامکانیه الإعتباریه» وبالاعتبار الثانی تسمّی «بالوجوه الوجودیّه» اذ بها یظهر الوجود...؛

        (صائن‌الدین ترکه اصفهانی،‌ شرح فصوص الحکم، انتشارات بیدار، ج۱، ص۲۹۴)

        بدان‌ که نسبت‌های اسمی که بر ‌حسب ذات خود امور عدمی هستند، عدم‌های صرف نیستند؛ زیرا به اسم‌ها از آن حیث که عدم‌اند، نه می‌توان اشاره‌ای کرد و نه می‌توان از آنها تعبیری داشت و سخنی گفت؛ بلکه اسمای خداوند نسبتی با عدم دارند و معدوم‌اند به ‌حسب ذات خود همچنان‌که نسبتی با وجود دارند و موجودند در مقایسه با وجود حق‌تعالی.‌ پس این اسما به اعتبار اول «امور عدمی» و «نسب امکانی اعتباری» نام دارند، و به اعتبار دوم،‌ «وجوه وجودیه» نامیده می‌شوند؛ زیرا به ‌واسطه آنها وجود حق‌تعالی ظهور می‌یابد... .

        علامه طباطبایی رحمه الله در رساله‌الاسماء از رسائل توحیدیه در تبیین حقیقت اسم می‌گوید:

        لیس الاسم الاّ الذات مأخوذاً ببعض اوصافه» اسم چیزی جز ذاتی که به همراه بعض اوصافش اخذ شده باشد، نیست.

        (الرسائل التوحیدیه، رساله الاسماء، ص ۲۸، ۲۹)

        خلاصه این که در مقام ذات خبری از اسم نیست زیرا هیچ وصف، تعین و جلوه ویژه‌ای وجود ندارد، حتی در تعین اول به جز اسم احدیت جمعی یا همان وحدت حقیقیه که خداوند با جلوه‌ای احدی و اطلاقی تجلی می‌کند، هیچ اسم دیگری یافت نمی‌شود، اما در تعین ثانی همه صفات و کمالات خداوند و همه انحای تجلیات او بروز می‌کند و از همین روی تمام اسم‌های خداوند به نحو علمی سر بر می‌آورد و از یکدیگر امتیاز می‌یابند و از حالت اطلاقی و بی‌رنگی جدا می‌شوند. و در اینجاست که ما با بی‌نهایت اسم الهی همچون علیم و قدیر و حی و متکلم و رحیم و رحمن و احد و واحد و صمد و فرد و غفور و... روبه‌رو می‌شویم.

        این اسم‌ها در تعین ثانی صرفاً نمود علمی دارند و چون تعین ثانی از تعینات حقی و «درون‌صقعی» است از این اسم‌ها در این مرحله به «اسمای الهیه» یاد می‌شود، همچنان‌که پس از بروز این اسما در تعینات خلقی به «اسمای کونیه» موسوم هستند. (ر.ک: اشعه ‌اللمعات، ص ۸۹)

        منابع :

        • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 423 تا 424 و 286 تا 289