عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجدد امثال» ثبت شده است

بر پیش‌تر بدین نکته اشارت رفته بود که معمولاً در عرفان، واژه‌های متعددی در هر مقوله و مقامی به کار رفته است که تأمل در آنها می‌تواند ابعاد مسئله را روشن‌تر سازد. در تجدد امثال نیز مسئله همین‌گونه است، زیرا حداقل شش واژه برای افادة این معنا به کار رفته است که به صورت فهرست بدانها اشاره خواهد شد:

تجدد امثال

این واژه که متخذ از کلمات عرفاست بر دو نکتة «تبدل و نو به نو شدن» و «مثل‌های پی‌درپی» اشاره دارد. و از واژه‌های رایج در این زمینه است.

(صدرالدین قونوی، نفحات الهیه، ص ۸۹)

خلق امثال

در این واژه به مسئلة خلقت و مثل‌های متوالی اشاره شده است و در آثار عرفا به کار رفته است.

(ابن عربی، فتوحات مکیه، ج ۴، ص ۳۰۷)

خلق جدید

این واژه شاید از جهاتی بر واژة «تجدد امثال» ترجیح داشته باشد، زیرا اگرچه واژة «تجدد امثال» برگرفته از کلمات ابن عربی و قونوی است، لکن واژه‌ای که مستمراً از سوی ابن عربی به کار رفته است، واژة «خلق جدید» است.

در این اصطلاح، هم به مسئلة خلقت ـ که موضوع تجدد امثال و تحلیلی دربارة آن است ـ اشاره شده است و هم نو شدن خلقت را حکایت می‌کند. اما آنچه در این واژه اهمیت بسیار دارد، اقتباس آن از آیات قرآن می‌باشد. ابن عربی این اصطلاح را از دو آیة قرآن استفاده کرده است و در ضمن به کارگیری این واژه در مقام استدلال نقلی بر مدعای خود نیز می‌باشد. خداوند در آیة ۱۵ از سورة «ق» می‌فرماید: «بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ»، همچنین در آیة ۱۶ سورة فاطر می‌فرماید: «إِن یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ»، همچنین در چندین آیه آخرت را خلق جدید نام می‌کند مثل آیة ۱۰ سورة سجده و یا آیة ۷ سورة سبأ.

ابن عربی در تطبیق این محتوا با شهودات خود، مراد از «خلق جدید» در آیات را، نو به نو شدن دائمی عالم دریافته است که ادامه دنیا و پیش‌آمد آخرت را سامان می‌دهد. از این رو وی در اکثر عبارات از همین واژه استفاده می‌کند، مثلاً در فتوحات مکیه ضمن اشاره به این واژه، اقتباس آن را از آیة قرآن نشان می‌دهد و می‌گوید:

وهو الخلق الجدید الذی الکون فیه دائماً ابداً وبعض الناس او اکثر الناس فی لبس من ذلک کما قال تعالی بل هم فی لبس من خلق جدید مع الأنفاس.

(فتوحات مکیه، ج ۴، ص ۳۰۷)

تجدید الخلق

این واژه نیز همانند واژة قبل است با این تفاوت که به شکل اسناد فاعلی آن استفاده شده است. ابن عربی از این لفظ در نقش الفصوص استفاده کرده است.

( نقد النصوص، ص ۲۲۳؛ شرح فصوص الحکم جندی، ص ۵۶۶)

تجدید عالم

این واژه علاوه بر حکایت از نو به نو شدن، حیطة آن را نیز یادآور می‌شود که کل عالم محل جریان قانون «تجدد امثال» است.

(فتوحات مکیه، ج ۴، ص 23)

تبدل عالم

یکی از واژه‌هایی که در این مقام بسیار به کار می‌رود، واژة تبدل عالم است که همانند واژة پیشین بر «نو به نو شدن» و «جریان عمومی آن در همة عالم» دلالت دارد.

(فتوحات مکیه، ج 3، ص 457)

در کلمات عرفا، واژه‌های دیگری همانند «تجدید المثل» (شرح فصوص الحکم جندی، ص ۵۷۲) ، «تجدید الامر»، (شرح فصوص الحکم جندی، ص 490) «تجدد تجلیات»، «تجدد تعینات»، (شرح فصوص الحکم جندی، ص 495) «التجدد الدائم» و «تجدد» (شرح فصوص الحکم جندی، ص 234) به کار رفته است.

در پایان لازم است، فهرست‌وار مباحث مترتب بر «تجدد امثال» را یادآوری نماییم، مباحثی مانند «حرکت»، «جزء لا یتجزی»، «آن»، «زمان»، «امتناع اعاده معدوم»، «علت احتیاج ممکنات به حق‌تعالی»، و شاید از همه مهم‌تر مبحث «ربط حادث به قدیم» از جمله مباحث پیرامونی و یا از فروعات و نتایج مبحث «خلق جدید» می‌باشد که باید آنها را در مباحث گسترده‌تر پی‌گیری کرد.

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  530 تا 532 

بر اساس تجدد امثال، هر شیئی از آغاز پیدایش تا فنا، از بی‌شمار آفرینش‌های متعدد برخوردار است لکن سرعت این آفرینش‌ها و نو شدن‌ها آن‌چنان بالاست و به صورت متوالی و پی‌درپی است که هرگز به ادراک عادی بشر درنمی‌آید و عموم انسان‌ها از تجدد دائمی همة عالم از جمله خودشان در غفلت بسر می‌برند.

این غفلت اگرچه از یک سو بیانگر نقص است، لکن از سویی دیگر از جمله نعمت‌ها و الطاف الهی است زیرا احساس ثبات، موجب قرار و آرامش انسان می‌گردد به گونه‌ای که اگر یک لحظه واقعیت هستی آن‌چنان که هست بر او منکشف شود و زوال و اضمحلال دائمی و نو شدن‌های پی‌درپی را به مشاهده بنشیند، آن‌چنان هول‌انگیز و خوف‌آفرین است که ممکن است قالب تهی کند، محیی‌الدین ابن عربی با اشاره به این نکته می‌گوید:

فالعالم فی کل نفس من حیث الصورة فی خلق جدید لا تکرار فیه فلو شاهدته لرایت امراً عظیماً یهولک منظره ویورثک خوفاً علی جوهر ذاتک ولولا ما یویّد الله اهل الکشف بالعلم لتاهوا خوفاً.

(ابن عربی، فتوحات مکیه، ج۲، ص ۶۷۷)

عالم از حیث صورت در هر آنی در خلق جدید است و تکراری در او نیست که اگر تجدد عالم را مشاهده کنی، امری بزرگ خواهی دید که دیدن آن تو را به هول می‌آورد و موجب ترسی بر جوهر ذاتت می‌شود و اگر نبود آنچه که خداوند به علم، اهل کشف را تأیید کند، قطعاً از روی ترس به وادی سرگردانی دچار می‌شدند.

از جمله آیاتی که به صورت گسترده توسط ابن عربی مورد استشهاد قرار می‌گیرد، آیة شریفة «بَلْ هُمْ فِی لَبسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ» است، در این آیه نیز بر پوشیدگی حقیقت خلق جدید بر مردم تأکید شده است.

دم به دم نو می‌شود دنیا و ما                 غافلیم از نو شدن اندر بقا

(جامی، نقد النصوص، ص ۲۲۴)

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  528 تا 530 

عموم متکلمین که شاید بتوان اعتقاد آنها را بازتابی از اعتقادات عوامانه در فضایی شبه‌علمی دانست، به جهت ثبات و بقایی که از مشاهدة سطحی عالم، احساس می‌کنند، جهان معلولات را فقط در لحظة آفرینش (حدوث)، محتاج به باری تعالی می‌شمارند.

برای یک شخص معمولی و یا یک دانشمند کلامی، تصور فقر در ذات اشیایی که به وجود آمده‌اند، بسیار مشکل و بی‌معناست، او تنها می‌تواند اشیا را در حوزة عوارض متحولی که برای آنها پدیدار می‌شوند، فقر و احتیاج را تصور کند.

اما در دیدگاه صدرا، جهان مادی یکسره فقر و احتیاج به حق‌تعالی است و اشیا نه‌تنها در اعراضِ متحول، محتاج به علت هستند بلکه دم به دم و آن به آن در اصل تحقق خود نیازمند افاضه‌های مدام و پی‌درپی خداوند متعال می‌باشند به گونه‌ای که اگر یک لحظه مدد باطنی منقطع شود، جهان در عدم فرو خواهد رفت.

دیدگاه این فیلسوف الهی آن‌گاه کامل می‌شود که بدانیم ایشان موجودات مجرد و ثابت را جزو عالم ندانسته و آنها را از مراتب صقع ربوبی می‌شمارد.

صدرا در ج ۶ اسفار، ص ۲۳۴ می‌گوید:

... ان تلک الصور الالهیّه لیست من جملة العالم ومما سوی الله ولیس وجودها مبایناً لوجود الحق سبحانه ولا هی موجودات بنفسها لنفسها بل إنّما هی من مراتب الإلهیّه ومقامات الربوبیّه وهی موجوده بوجود واحد باقیه ببقاء واحد والعالم انّما هو ماسواه ولیس الاّ الأجسام بصورها وطبایعها واعراضها وموادّها والکل مما ثبت حدوثها وتجددها بالبرهان... .

با این حساب او همة ماسوای حق را در تحول و تجدد دانسته و از همین رو برای همة عالم فقر ذاتی و دائمی قایل است و شاید با این تکمیل اگرچه هنوز تفاوت‌های واضحی میان مبانی او و مدعای عرفا وجود دارد، اما شباهت‌هایی نیز به وجود می‌آید.

اما در میان همة اندیشه‌ها، اندیشة عرفانی «تجدد امثال» که در کل عالم ـ اعم از مجردات و مادیات، جواهر و اعراض‌ـ جریان دارد، به نیکوترین وجهی فقر دائمی عالم را تبیین و تثبیت می‌کند. از دیدگاه عرفا همة موجودات عالم، لحظه‌ای ثبات ندارند و دم به دم نو می‌شوند و این مثل‌های تازه و نو، محتاج به افاضه و تجلی و ظهور نو و تازه می‌باشند، بنابراین فقر دائمی و همیشگی بنیاد کل هستی را فرا گرفته است. محیی‌الدین ابن عربی در فتوحات مکیه پس از اشاره به تبدل عالم و تجدد امثال در آن، می‌گوید:

... لیکون خلاّقاً علی الدوام ویکون الکون فقیراً علی الدوام فالوجود کلّه متحرک علی الدوام.

(ابن عربی، فتوحات مکیه ، ج ۲، ص ۲۸۰)

... خداوند خلاق علی‌الدوام است (و دم به دم خلق می‌کند) و (از سویی دیگر) عالم همیشه فقیر و محتاج است (و دم به دم فیض می‌گیرد)، بنابراین همة وجود دائماً در حرکت است.

از جمله تحلیل‌هایی که در تبیین نیاز ذاتی و همیشگی موجودات عالم ارائه می‌شود آن است که ذات ماهیات بهره‌ای از هستی ندارد، لذا اگر بخواهد ماهیتی فنا نپذیرد و بقای او استمرار یابد، بایست فیض وجودی هر لحظه فراخ وجودی ذات او را پر سازد، جامی در این رابطه می‌گوید:

حقیقت آدمی بل هر ذره‌ای از عالم، بالنسبه الی ذاته و حقیقته ... نیستی است... و بعد از یافتن این هستی ـ که او را عارضی است ـ بر موجبِ «کل شیءٍ یرجع الی أصله» هر دم او را به اصل خودش، که نیستی است، بالذات میل حاصل می‌شود. ولیکن به سبب مددی که از صفت بقای حق‌تعالی دم به دم به وی می‌پیوندد، او از فنا محفوظ می‌ماند و از بقا محظوظ می‌شود، که از این جهت هیچ دمی اثر موجدی و خالقیِ حق از وی منقطع نیست، هرچند او را از وصول آن اثر آگاهی نیست.

(جامی، نقد النصوص، ص ۲۲۵)

حادث ممکن که نباشد به خود           فیض وجودش متعاقب رسد

بی‌خبر از سرّ «شدید العقاب»            ره نبرد معنی «مر السحاب»

گو بنگر روشنی مستنیر                   کو ز مُضیءْ چون شده تابش‌پذیر

تابش هر آن نه در آن آن رسد؟          بهره ز هستی به همان‌سان رسد

در بیت اول به سرّ نیازمندی دائمی ممکنات به فیض وجودی اشاره می‌کند و در بیت دوم به آیة ۸۸ سورة نمل اشاره دارد که خداوند می‌فرماید: «وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَهِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ» (کوه‌ها را می‌بینی و آنها را ساکن می‌پنداری در حالی که همچون ابرها در حرکت‌اند) حکما و عرفای اسلامی عمدتاً این آیه را بر حرکت ذاتی و دگرگونی‌هایی از سنخ تجدد امثال برشمرده‌اند.

اما در بیت سوم و چهارم اشاره به تمثیلی دیگر در معرفی حقیقت تجدد امثال دارد. در این مثال شیء مستنیر در هر آنی روشنایی خودش را از تابش شیء منیر در همان آن می‌گیرد، و در آن بعدی، آن بعدی تابش را اخذ می‌کند و همین طور نورافشانی و نورگیری استمرار می‌یابد، هستی‌بخشی و هستی‌یابی نیز همین گونه است.

جامی در ادامة اشعار خود با اشاره به اصطلاح «نمود» که در هستی‌های مجازی به کار می‌رود می‌گوید:

آنچه «نُماید» چو نَپاید دو آن                سهو بود نسبت هستی به آن

وانکه به خود هست بود لایزال              برتر از اندیشه وهم و خیال

عقل در این دایره سرگشته ایست            حایر از این معرکه برگشته‌ایست

(جامی، نقد النصوص، ص ۲۲۵)

منابع :

  • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  526 تا 528 

     

     

    در هر تحول و تجددی، امر ثابتی و واحدی وجود دارد که در حرکت و شدن است. در «تجدد اعراض» که از سوی متکلمان اشاعره ارائه شده است امر ثابت، جواهر اشیا هستند. اما در دیدگاه صدرالمتألهین در حرکت جوهری، امر ثابت همانا نَفْسِ جوهر مادی متحول و متجدد است و به عبارت دیگر جوهر سیال، همیشه هست و هرگز در آن تغییری حاصل نشده و دائماً در حال ثابتِ تجدد و تحول است. بنابراین در دیدگاه صدرایی با ثابتی ناآرام روبه رو هستیم.

    در تجدد امثال عرفا نیز مسئله این گونه است. زیرا عارفان مسلمان ـ برخلاف صدرالمتألهین که تنها جوهر مادی را در تحول می‌داند ـ کل نفس رحمانی و فیض مقدس را ـ که در نگاه ویژه آنها جوهر عالم به شمار می‌آید و همة امور دیگر صورت‌هایی هستند که بر آن تحقق می‌یابند‌ـ در تبدل و تحول می‌دانند و از همین رو امر واحد و ثابت در تجدد امثال عرفانی همان جوهر متحول نفس رحمانی است. بنابراین کل عالم از نگاه عرفا «ثابت ناآرام» است.

    محیی‌الدین ابن عربی در جلد دوم فتوحات مکیه می‌گوید:

    ... العالم کلّه بالجوهر واحد وبالصور یختلف.

    (فتوحات مکیه، ج۳، ص ۳۰۳، ۳۰۴)

    همة عالم به جوهر نفس رحمانی یگانه و به صورت‌ها مختلف است.

    تحلیل هستی‌شناسانه تجدد امثال نیز در خود نفس رحمانی نهفته است. نفس رحمانی با توجه کامل به بُعد نَفَسی آن، بستر را برای تجدد امثال فراهم می‌سازد. زیرا چنانچه در نَفَس آدمی که در نقطة نهایی تبدیل به حروف و کلمات و کلام می‌شود، مایة اصلی‌ای که این دست محصولات را پدید می‌آورد همان نَفَس است که دم به دم در خود حرف و کلمه و کلام مصرف می‌شود و تا زمانی که امداد نفسی می‌رسد، صدا و صورت ادامه می‌یابد، نفس رحمانی نیز که فیض نفسی خداوند متعال است نیز این‌چنین است. از همین رو همة کلمات وجودی که محصولات نهایی این نَفَس ممتد هستند و تعین‌های واقع بر این نَفَس را تشکیل می‌دهند، آن به آن از باطن متعین همان نَفَس است بدان تعین‌های در سطح مدد می‌رسانند و آنها را با تجدد مثل‌های پی‌درپی، باقی نگاه می‌دارند. ابن عربی در اواخر فص شعیبی از فصوص الحکم می‌گوید:

    وما احسن ما قال الله فی حق العالم وتبدله مع الأنفاس فی خلقٍ جدیدٍ فی عین واحده... «بل هم فی لبس من خلق جدید».

    (شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۲۸۷)

    چه زیبا گفته است خداوند متعال در حق عالم و تبدل آن با نَفَس‌ها(ی شکل‌دهنده نَفَس رحمانی) در خلقی نو در حقیقتی واحد... «بل هم فی لبس من خلق جدید».

    منابع :

    • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  524 تا 525 

    در حوزة تفکرات اندیشمندان اسلامی، دو نظریة بدیل برای تجدد امثال ارائه شده است؛ یکی پیش از طرح کامل این نظریه از سوی ابن عربی و دیگری پس از آن. پیش از ابن عربی، اشاعره معتقد به تجدد اعراض و نو به نو شدن پی‌درپی آنها بوده‌اند، بدین صورت که هیچ عرضی در دو زمان باقی نمی‌ماند (العرض لا یبقی زمانین). بنابراین حیطة جریان تجدد امثال در دیدگاه متکلمان اشعری، تنها اعراض می‌باشد.

    (شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۲۸۷)

    پس از ابن عربی نیز نظریة مشابهی از سوی صدرالمتألهین شیرازی ـ فیلسوف عرفان‌گرای اسلامی (م ۱۰۵۰) ـ ارائه شده است. نظریة معروف حرکت جوهری که از دیدگاه‌های پرجاذبة وی به شمار می‌آید، در همین راستا ارزیابی می‌شود. وی در این دیدگاه بر نهاد ناآرام جوهر مادی تأکید می‌کند و بر این باور است که جوهر مادی، دائماً در سیلان است و لحظه به لحظه و آن به آن در حال دگرگونی و تحول است و هر «آنْ»، چیز جدیدی بروز می‌کند و جوهر جسمی کهنه زوال می‌پذیرد و تنها امر ثابت در حرکت جوهری، اصل تجدد و سیلان جوهری است، یعنی جوهر تجددی و سیلانی، همیشه ثابت می‌ماند.

    در این دیدگاه فلسفی، اگرچه «تجدد امثال» فراتر از دائرة اعراض بوده و به حوزة جواهر نیز راه یافته است، اما منحصر به جواهر مادی و جسمانی شده است و جواهر مجرد عقلی، موجوداتی ثابت و لایتغیر تلقی شده‌اند.

    (بنگرید به: اسفار، ج ۳، ص ۹۶ ـ ۱۱۲ و ج ۴، ص ۲۷۳)

    اما در نگاه عرفانی به موضوع «تجدد امثال»، فیض وجودی خداوند متعال و یا همان مرحلة دوم فیض که «فیض مقدس» نام دارد و ظاهر نفس رحمانی را تشکیل می‌دهد، مشمول این تحول و تبدل و دگرگونی است. بنابراین کل تعین‌های خلقی و همة عالم علی‌الدوام در تحول و تبدل هستند و هر دم نو می‌شوند و تنها امر ثابت، اصل فیض متجدد است.

    محقق جامی در نقد النصوص با اشاره به کلام ابن عربی در نقش الفصوص که گفته بود: «وهذا سارٍ فی العالم کلّه»، می‌گوید:

    وهذا ای تجدید الخلق مع الآنات... سارٍ فی العالم کلّه علوه وسفله، فانّ العالم بمجموعه متغیّر ابداً وکل متغیّر تتبدل تعیّنه مع الآنات فیوجد فی کل آنٍ متعینٌ‌ غیر المتعیّن الذی هو فی الآن الآخر...

    (جامی، نقد النصوص، ص ۲۲۳، ۲۲۴)

    تجدید خلقی که در هر آنی صورت می‌گیرد... در همة عالم از صدر تا ذیل آن جریان دارد، چراکه کل عالم همیشه متغیر است و هر متغیری تعین او در هر آنی متبدل می‌شود پس در هر آنی متعینی غیر از متعینی که در لحظة دیگر بوده است به وجود می‌آید...

    صدرالدین قونوی در شستمین نفحه از کتاب نفحات الهیه می‌گوید:

    فالعالم کله مع الانفاس فی خلقٍ جدید.

    (جامی، نفحات الهیه، ص ۲۳۷)

    همة عالم با نفس‌ها(یِ رحمانی) در خلقی نو (و تجدد و تحول) است.

    ابن عربی نیز در فتوحات مکیه بر این موضوع پافشاری کرده و می‌گوید:

    واعلم أنّه لیس فی العالم سکونٌ البتة وانّما هو متقلّب ابداً دائماً من حال الی حال.

    (فتوحات مکیه، ج۲، ص ۶۸۹، همچنین ر.ک: شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۲۸۶)

    بدان که قطعاً هیچ سکونی در عالم نیست و عالم به طور دائمی و همیشگی از حالی به حال دیگر دگرگون می‌شود.

    منابع :

    • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  522 تا 524 

    تعریف تمثیلی از جمله روش‌های بسیار مؤثر در تصویردهی درست یک مفهوم است، این روش به‌ویژه وقتی که آن مفهوم، یک مفهوم غیرمشهود و دور از دسترس انسان‌های عادی و متعارف باشد، ضرورت بیشتری پیدا می‌کند.

    عرفا که خود با روش شهودی، ناآرامی دائمی عالم را به مشاهده نشسته‌اند، برای آنکه این معنا بتواند در ذهن برای ثابت‌انگاران، لااقل تصویر درستی بیابد، از مثالهایی چند در این زمینه بهره‌ برده‌اند که در پست های بعدی به سه مثال اشاره می‌شود.

    منابع :

    • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  515 تا 517 

       

       

      آخرین هر یک از نحله‌های فکری ـ فرهنگی در میان مسلمانان، تحلیل‌ خاصی از پدیده خلقت ارائه کرده‌اند، متکلمین و فلاسفه در آثار خود تحلیل‌ها و تفسیرهای ویژه‌ای مطرح ساخته‌اند، اما عرفای اسلامی با توجه به مبانی خاص عرفانی، خلقت را به گونه‌ای متفاوت با اندیشه‌های دیگر ارائه کرده‌اند. برخی از ابعاد مختلف اندیشه عرفانی در موضوع خلقت از مباحث گذشته‌ قابل استفاده است، زیرا با پذیرش وحدت شخصیه وجود، نظام علت و معلولی در اصل وجود برچیده شده و جای خود را به شأن و تجلی و ظهور داده است و به همین ترتیب تشکیک خاصی در متن وجود جای خود را به تشکیک خاص‌الخاصی در متن ظهور داده است.

      علاوه بر آن مفهوم ایجاد و اعدام که در ارتباط وثیق با موضوع خلقت است، دارای معنای ویژه‌ای در عرفان است که پس از این، تفصیل آن را خواهیم آورد و خلاصه‌ای از آن از مباحث پیشین نیز قابل استنباط است. ایجاد و اعدام عرفانی متفاوت با ایجاد و اعدام کلامی و یا فلسفی است.

      در عرفان هیچ معدومی موجود نمی‌شود و هیچ موجودی معدوم نمی‌گردد بلکه تنها بر اساس ساختار کمون و بروزی، حقایق و موجودات از غیب به ظهور و شهادت می‌رسند و یا از ظهور و شهادت به غیب می‌روند.

      یکی دیگر از چهره‌های بنیادین و اصلی خلقت از دیدگاه عرفانی، آموزة «خلق مدام» یا «تجدد امثال» است. این آموزه به چگونگی فرآیند خلقت می‌پردازد و کیفیت آن را توضیح می‌دهد.

      در فهم متعارف از خلقت به‌ویژه داده‌های کلامی، ثبات مخلوق به همین معنای سطحی و متعارف امری مسلّم و خدشه‌ناپذیر است. اما عرفا با تکیه بر قاعدة «عدم تکرار تجلی» (بنگرید به: شرح فصوص الحکم قیصری، ص ۲۸۹) و با بهره‌گیری از شهود و شریعت، از این سطح ظاهری گذشته و بر این باورند که خلقت بر پایة آفرینش‌های لحظه به لحظه، مدام و پی‌درپی مِثل‌ها شکل گرفته است که از این معنا به «تجدد امثال» یاد شده است.

      در تبیین لزوم چنین فرآیندی در موضوع خلقت می‌توان چنین گفت که هرگاه ضرورت ظهور و تجلی را از یک سو با قاعدة «لا تکرار فی التجلی» از سوی دیگر در کنار هم قرار دهیم خودبه خود نظریة تجدد امثال اثبات خواهد شد. زیرا اگر بپذیریم که خداوند متعال هرگز در یک صورت برای دو شخص جلوه نمی‌کند و هرگز در یک صورت، دو بار تجلی نمی‌نماید (انّ الله سبحانه ما تجلی قطّ فی صوره واحده لشخصین ولا فی صوره واحده مرتین) (فتوحات مکیه، ج۱، ص ۲۶۶)، طبیعتاً باید بپذیریم که هیچ ثباتی ـ آن چنان‌که ما به ظاهر مشاهده می‌کنیم‌ـ وجود ندارد و همة موجودات عالم دم به دم در حال جدید شدن و نو شدن هستند و مثل‌های نایکسان کاروان هستی را به سوی کمال سوق می‌دهد.

      ریشة اولیه این دیدگاه به پیش از ابن عربی برمی‌گردد. مسئلة عدم تکرار در تجلی در میان عرفای اهل کشف امری جاافتاده و رایج بوده است تا جایی که ابن عربی خود، شخصیتی همچون ابوطالب مکی (۶۹ـ ۳۸۳) صاحب قوت القلوب را از ارائه‌دهندگان محتوای تجدد امثال معرفی می‌کند.( فتوحات مکیه، ج۱، ص ۲۶۶) اما بی‌تردید آن کس که این آموزه را به چشم آورد و ابعاد گوناگون آن را مورد دقت و بررسی قرار داده و نتایج و فروعاتی از آن گرفته است، جز ابن عربی کس دیگری نمی‌تواند باشد.

       منابع :

      • امینی نژاد – علی، حکمت عرفانی، صص  515 تا 517