عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

عرفان شیعی

عرفان اسلامی در بستر تشیع

۲۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نفس رحمانی» ثبت شده است

پیش تر در زمینه دو نوع وجوب یعنی وجوب اطلاقی ذات حق تعالی که مقابلی ندارد و همه اعیان را در خود دارد و وجوبی که در برابر امکان قرار می گیرد و لازمه آن نزول از مقام اطلاق ذات حق است سخن گفتیم. وجوب اطلاقی در مقام ذات است و وجوب در مقابل امکان در مرتبه تعین ثانی، بلکه در تعین اول مطرح است. با توجه به این بیان این پرسش پیش می آید که آیا نفس رحمانی که گستره ای از تعین اول تا عالم ماده را در بر می گیرد واجب است یا ممکن؟

پاسخ آن است که حصه ای از نفس رحمانی که تعین اول و ثانی را در بر می گیرد ، جهت وجوبی دارد و حصه ای تعینات خلقی را در بر می گیرد جهت امکانی دارد.

بنابراین نفس رحمانی هم واجب است و هم ممکن و نیز هم حادث است و هم قدیم . به بیان دیگر چون نفس رحمانی در همه مواطن حضور دارد، در هر موطنی حکم همان را می پذیرد. پس در تعین اول و ثانی ، احکام آنها را که وجوب یکی از آنهاست ، و در تعینات خلقی نیز احکام آنهارا که امکان یکی از آنهاست ، خواهد داشت. از سوی دیگر نمی توان گفت که نفس رحمانی دارای اجزایی است و در هر موطنی جزئی از آن حضور دارد ، بلکه نفس رحمانی حقیقتی وحدانی است که در هر موطنی به تمامی حضور دارد ، یعنی حقیقت نفَس در عالم عقل، به اندازه ای که عالم عقل قابلیت آن را دارد، به تمامی حضور دارد. در عالم ماده نیز به اندازه ای که عالم ماده قابلیت آن را دارد، در تمامی حقیقت آن حضور دارد. این نکته برای مثال به چوبی می ماند که در ساختن میز و صندلی و ... به کار می برند. حقیقت چوب در تمامی آنها به تمامی حضور دارد و چنین نیست که حقیقت چوب میان اجزاء قسمت شده باشد و در هر کدام ، قسمی از آن حقیقت موجود باشد. تقسیم آن حقیقت به معنای از بین رفتن آن خواهد بود. به همین ترتیب در بحث تشکیک خاصی در فلسفه صدرائی نیز گفته می شود: حقیقتِ واحد وجود در در هر موجودی به حسب آن وجود دارد و آن موجود به واقع مصداق حقیقت تجزیه ناپذیر وجود است.

به همین ترتیب نفس رحمانی نیز در هر موطنی البته به حسب خود آن موطن ، به تمامی حضور دارد. نکته اصلی این مطلب در تشکیک پذیر بودن نفس رحمانی است ، بدین معنا که عین همان نَفَس در تعین اول و ثانی است که به مراتب پائین تر هم می آید و آنها را در بر می گیرد:

و هو الحقیقه الکلیه التی هی للحق و للعالم لا تتصف بالوجود و لا بالعدم و لا بالحدوث و لا بالقدم هی فی القدیم إذا وصف بها قدیمه و فی المحدث إذا وصف بها محدثه لا تعلم المعلومات قدیمها و حدیثها حتى تعلم هذه الحقیقه و لا توجد هذه الحقیقه حتى توجد الأشیاء الموصوفه بها فإن وجد شی‏ء عن غیر عدم متقدم کوجود الحق و صفاته قیل فیها موجود قدیم لإنصاف الحق بها و إن وجد شی‏ء عن عدم کوجود ما سوى اللَّه و هو المحدث الموجود بغیره قیل فیها محدثه و هی فی کل موجود بحقیقتها فإنها لا تقبل التجزی فما فیها کل و لا بعض و لا یتوصل إلى معرفتها مجرده عن الصوره بدلیل و لا ببرهان فمن هذه الحقیقه وجد العالم بوساطه الحق تعالى و لیست بموجوده فیکون الحق قد أوجدنا من موجود قدیم فیثبت لنا القدم و کذلک لتعلم أیضا أن هذه الحقیقه لا تتصف بالتقدم على العالم و لا العالم بالتأخر عنها و لکنها أصل الموجودات عموما و هی أصل الجوهر و فلک الحیاه و الحق المخلوق به و غیر ذلک و هی الفلک المحیط المعقول فإن قلت إنها العالم صدقت أو إنها لیست العالم صدقت أو إنها الحق أو لیست الحق صدقت تقبل هذا کله و تتعدد بتعدد أشخاص العالم و تتنزه بتنزیه الحق و إن أردت مثالها حتى یقرب إلى فهمک فانظر فی العودیه فی الخشبه و الکرسی و المحبره و المنبر و التابوت و کذلک التربیع و أمثاله فی الأشکال فی کل مربع مثلا من بیت و تابوت و ورقه و التربیع و العودیه بحقیقتها فی کل شخص من هذه الأشخاص

(ابن عربی، الفتوحات المکیه، 4 جلدی، ج1، ص 119)

نَفَس رحمانی همان حقیقت کلی (کلی سعی) است که هم برای حق (نه ذات حق، بلکه تعینات داخل صقع ربوبی) است و هم برای عالَم ، به وجود و عدم یا به حدوث و قدم متصف نمی شود ، در قدیم قدیم است و در محدث محدث ، یعنی به حقیقتش در هر موجودی هستن و تجزیه نمی پذیرد. پس کل و جزء ندارد و به معرفت آن به صورتی که مجرد از صورت باشد ، با دلیل و برهان نیم توان راه یافت . عالَم به واسطه خداوند از این حقیقت موجود شد و این گونه نبود که در خارج موجود بوده باشدو سپس حق تعالی آن را از آن موجود قدیم ایجاد کند و به این ترتیب صفت قدیم بر ما ثابت شود. این چنین گفتم تا بدانی این حقیقت را نمی توان به تقدم بر عالم و یا عالم را به تاخر ازآن متصف کرد، بلکه آن اصل همه موجودات بطور عمومی است و اصل جوهر و فلک حیات و حق مخلوق به غیره استو آن همان فلک محیط معقول است . پس اگر بگویی که آن عالَم است راست گفته ای و تاگر بگویی آن حق است یا حق نیست راست گفته ای ، زیرا تمام این اوصاف را می پذیرد و به تعدد اشخاص عالم متعدد می شودو به تنزیه حق متنزه می گردد.

اگر مثالی بخواهی که آن را به حوزه فهم تو نزدیک تر کندبه ویژگی عود بودن در چوب خشک و صندل و دوات و تابوت و ... بنگر، نیز به ویژگی چهار ضلعی بودن در تمام چهار ضلعی ها همچون خانه و تابوت و کاغذ نگاه کن، خواهی دید که عود بودن و چهار ضلعی بودن به حقیقتشان در هر شخصی از این اشخاص حضور دارد.

منابع:

  • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 552 تا 555

    گفته شد که حق تعالی مطلق به اطلاق مقسمی است. در مقابل، نَفَس رحمانی به قید عموم مقید است، و حقیقت و هویت آن سریان و عمومیت خارجی است. چنین حقیقتی مطلق به اطلاق قسمی خواهد بود.

    المقید بالاطلاق غیرالاطلاق عن الاطلباق فالمراد بالوجود العام هو الاول المقید بالعموم و ذات الحق هو الثانی

    (قونوی ، اعجاز البیان، ص 38)

    آنچه به قید اطلاق مقید است غیر از آن است که از اطلاق و تقیید مطلق است ، پس منظور از وجود عام یا نفس رحمانی همان اولی یعنی مقید به قید عموم است و ذات حق همان دومی یعنی مطلق از اطلاق و تقیید است.

    البته در اینجا بحث از اطلاق و عموم چه قسمی و چه مقسمی ، نه در مقام ذهن بلکه در مقام اعیان خارجی است . چنین اطلاقی ، کلی سعی و یا سعی خارجی نیز خوانده می شود. برای مثال، رب النوع نسبت به افراد نوع خود سریان و سعه دارد که از آن به عنوان کلی سعی یاد می شود.

    در حقیقت نفس رحمانی را نیز باید دارای چنین اطلاقی (خارجی) دانست تا بتوان تحلیل کرد که چگونه هویت آن هویتی است که از عرش تا فرش تمام تعینات و تجلیات را در بر گرفته است.

    به بیان دیگر نحوه ی وجود نَفَس رحمانی ، همان سریان در مراتب خود خواهد بود ، حقیقتی وحدانی که در عین حال ساری در مراتب است و از آن به واحد ساری (در مقابل واحد اطلاقی و واحد عددی) هم یاد می شود.

    همان گونه که می بینیم وحدت واحدِ ساری هیچ تناقضی با سریان آن ندارد . ویژگی این سریان آن است که کثرات را در خود دارد . اصولا بدون لحاظ کثرت نمی توان سریان را تصور کرد. از سوی دیگر بدون لحاظ وحدت نمی توان از سریان سخن گفت.

    برای فهم مقصود اهل معرفت از حقیقت سریانی نَفَس رحمانی می توان به نکاتی رجوع کرد که ملاصدرا با الهام از آنها، درباره وحدت سریانی در مبحث تشکیک خاصی بیان کرده است . وی در مبحث تشکیک خاصی معتقد است که کثرت و وحدت هر دو به واقع در متن خارج حضور دارند، با این تحلیل که جمع این دو جهتِ به ظاهر متناقض به واسطه حقیقتی وحدانی و در عین حال تشکیکی است. یعنی حقیقت واحد دارای مراتب.

     برای تشکیک خاصی، چهار عنصر مقوم شمرده می شود:

    ·        وحدت خارجی

    ·        کثرت خارجی

    ·        رجوع کثرت به وحدت

    ·        سریان وحدت در کثرت

    از همین رو ، وی از سعه، کلیت و سریان خارجی و نه مفهومی و ذهنی سخن می گوید و آن را واقعیتی تردید ناپذیر در خارج می داند. ملاصدرا برای تبیین این تشکیک ، حقیقت وحدانی تشکیکی را به نَفَس رحمانی در بیان عارفان تشبیه می کند:

    شمول حقیقه الوجود للأشیاء الموجوده لیس کشمول معنی الکلی للجزئیات و صدقه علیها...

    بل شموله ضرب آخر من الشمول لا یعرفه إلا العرفاء الراسخون فی العلم و قد عبروا عنه تاره بالنَفَس رحمانی و تاره بالرحمه التی وسعت کل شیء او بالحق المخلوق به عند طائفه من العرفاء.

    (ملاصدرا، المشاعر، ص 8)

    فراگیری حقیقت وجود نسبت به اشیاء موجود ، همچون فراگیری معنای کلی بر جزئیات و صدق آن معنا بر آنها نیست ، بلکه این فراگیری گونه ای دیگر از فراگیری است که جز عارفان راسخ در علم بدان آگاه نیستند و دسته ای از عارفان گاه از آن به نَفَس رحمانی، گاه به رحمتی که بر تمام اشیاء وسعت یافته است یا به حق مخلوق به تعبیر کرده اند.

    و الوجود العام المنبسط على الأعیان فی العلم ظل من اظلاله لتقیده بعمومه، و کذلک الوجود الذهنی و الوجود الخارجی ظلان لذلک الظلّ لتضاعف التقیید.و إلیه الإشاره بقوله: «أَلَمْ تَرَ إِلى‏ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ (فرقان /45)

    (قیصری، شرح فصوص الحکم، تصحیح آشتیانی، ص 16)

    وجود عام منبسط بر اعیان ثابته ، ظل و مظهری (شأن و تجلی) از ظلال و مظاهر حق است ، زیرا به عمومیتش مقید است . به همین شکل، وجود ذهنی و وجود خارجی دو ظل از آن ظل (نَفَس رحمانی) هستند زیرا تقیید در آنها دو چندان شده است و خداوند سبحان در آیه : آیا نمی بینی که پروردگارت چگونه سایه را می کشد، به همین نکته اشاره دارد.

    منابع :

    • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 206 تا 208
    • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 293 تا 294

      نفس رحمانی که از تعین اول تا عالم ماده، ‌همة حضرات خمس را فرا گرفته است،‌ در هر موطنی احکام آن موطن را می‌پذیرد. از این رو اگر پرسیده شود نفس رحمانی واجب است یا ممکن، در پاسخ باید گفت هم واجب است و هم ممکن؛ ‌زیرا حصه‌ای از نفس رحمانی که تعین اول و ثانی را در بر می‌گیرد،‌ جهت وجوبی دارد، و حصه‌ای از آن که در تعینات خلقی از عالم عقل تا عالم ماده را پوشش می‌دهد، جهت امکانی دارد و ممکن است. بنابراین نفس رحمانی هم واجب است و هم ممکن. نیز اگر پرسیده شود که نفس رحمانی قدیم است یا حادث، یا مجرد است و یا مادی، بنابر گسترة نفس رحمانی ‌ باید بگوییم پاسخ به موطن حضور نفس رحمانی بستگی دارد:‌ در موطنی قدیم است و در موطنی حادث، در مرحله‌ای مجرد است و در مرحلة دیگر مادی.‌ پس در نگاهی کلان باید بگوییم نفس رحمانی هم حادث است و هم قدیم،‌ هم مجرد است و هم مادی.

      اما این سخن بدان معنا نیست که نَفَس رحمانی دارای اجزایی است و در هر موطنی، جزئی از آن حضور دارد. نفس رحمانی، حقیقتی است وحدانی و بسیط که در هر موطنی تماماً حضور دارد؛ یعنی حقیقت نَفَس و واقعیت ظهور در عالم عقل، به اندازة عقل، همه‌اش هست، و در عالم ماده نیز به قدر ماده،‌ تمامش آمده است. به بیان دیگر، هر یک از عوالم و مواطن، به قدر ظرفیت ذاتی خود دریچه‌هایی برای رؤیت ظهور واحد سریانی و نفس رحمانی‌اند؛ و‌ از هر یک از این روزنه‌ها و دریچه‌ها،‌ خود نفس رحمانی دیده می‌شود اما به اندازه این دریچه و از گذرگاه آن این رؤیت تحقق می‌یابد.

      محی‌الدین‌بن‌عربی برای تبیین این حقیقت و تقریب آن به ذهن، دو مثال مطرح می‌کند. وی در ‌مثال اول، نفس رحمانی را به چوبی تشبیه می‌کند که در میز و صندلی و منبر و امثال آن به‌کار رفته است، و در هر یک از این اشیا، چوب با تمام حقیقتش تحقق دارد،‌ نه آنکه قسمتی از حقیقت چوب در صندلی و جزئی دیگر از آن در صندلی و ... باشد. در مثال دوم نیز نفس رحمانی به شکل مربعی تشبیه شده است که در اشیای مختلفی همانند خانه و ورقه وجود دارد، و در هر یک از این اشیا تربیع به تمام حقیقتش وجود دارد، نه آنکه در یکی گوشه‌ای از مربع و در دیگری گوشة دیگر آن موجود باشد.

      (محی الدین بن عربی ، فتوحات مکیه، ج1 ، ص 119)

      منابع :

      • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 318 تا 319

        هنگامی که ذات احدی الهی خواست تجلی بکند ، تنها تجلی واحد احدی از او پدید آمد . این تجلی واحد بنابرموطن ها متعدد متکثر شده است. پس تنها یک تجلی و یک نفس است که با ویژگی سریان و امتداد می تواند کثرات را در خود هضم کند . به عبارت دیگر درخود آن تجلی واحد ، تشکیک برقرار است که ازآن به تشکیک در ظهور تعبیر می شود. بنابراین میتوان گفت که تشکیک در اصل نفس رحمانی است که بنابرامراتب آن تجلیات متعدد پیدا می شوند.

        و بالتحقیق الاتمّ لیس الا تجلّى واحد یظهر له بحسب القوابل و مراتبها و استعدادتها تعینات فیلحقه لذلک التّعدد و النعوت المختلفة و الاسماء و الصفات لا انّ الامر فى نفسه متعدّدا

        (قونوی ، اعجازالبیان، ص 38)

        بنابرکامل ترین شهودها ، تجلی یکی بیش نیست که به حسب قابل ها و مراتب و استعدادات آنها ، برای آن (تجلی)  تعیناتی ظاهر می شود . به همین دلیل ، تعدد و نعوت مختلف و اسماء و صفات بدان لاحق می شوند، نه این که در واقع متعدد باشند.

        منابع :

        • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 546 و 547

          عرفا برای تبیین دیدگاه خود در تحلیل مراحل سه‌گانه نفس رحمانی دو مثال را مطرح کرده‌اند:‌

               ·  مثال نقطه و الف و حروف: نفس رحمانی در تعین اول حالت نقطه‌ای دارد، اما در تعین ثانی آن نقطه باز شده، حالت الفی می‌یابد، و در تعینات خلقی پس از گذر الف در مخارج اعیان ثابته در تعین ثانی،‌ حروف مختلف از همین الف با شکل‌پذیری‌های مختلف آن تشکیل می‌شوند و در پی آن کلمات وجودی تحقق می‌پذیرند. این کلمات در آن حروف مندمج‌اند، همان گونه که آن حروف در الف مندمج و مندک و فشرده شده‌اند، و‌ همچنان‌که آن الف در نقطه اندماج و استهلاک دارد؛

          ·      مثال نقطه و یک و اعداد: نفس رحمانی در تعین اول حالت نقطه‌ای و در تعین ثانی حالت که در این مثال از آن با عنوان واحد و یک یاد می‌کنند. چنانچه همین علامت در مثال قبلی حرف الف بوده است و در تعینات خلقی، اعداد شکل می‌گیرند و با وقوع ترکیب در واحد، عددهای مختلف تا بی‌نهایت صورت می‌بندند.

          باید توجه داشت که در فلسفه مشاء عدد یک در شمار اعداد نیست ولی همه اعداد از وی پدید آمده اند برای مثال عددسه ، از سه تا یک تشکیل شده است.

          عارفان می گویند همان گونه که عدد یک خود را در همه اعداد بسط می دهد و هر عددی همان عدد یک با تعین و ترکیبی خاص است ، نفس رحمانی نیز در همه مراتب تجلی و تعینات خود را بسط داده است و هر کدام تعینی ویژه از نفس است. عدد یک پیش از آن که به صورت اعداد دو و سه و ... در آید همه اعداد را به صورت اندماجی در خود دارد. نَفَس رحمانی نیز پیش از امتداد به عدد یک می ماند و هرگاه به صورت اعداد در آمد حالت نفس رحمنی در صورت ممت بدان می ماند.

          محقق فناری درباره حقیقت نفس رحمانی و نسبت آن با تعینات و مراحل سه گانه نفس رحمانی و مثال های یاد شده می گوید:

          قال الشیخ مؤید الدین الجندی: التعین صوره المتعین فما له وجود بدون المتعین، و هو النفس الرحمانى الذی هو ماده لصور الموجودات الکونیه، کما ان نفس الإنسان ینبعث من القلب و له تعین فی القلب غیر متمیز عن المتعین، فللالف الذی هو الواحد أو النفس الإنسانی أو النفس الرحمانى أو الوجود الساری ثلاث مراتب:

          إحداها قبل امتداده و هو مرتبه اجماله واحدیته و استهلاک اعداده بحیث لا یظهر أعیانها و لا یتمیز، و هو اعتبار النفس الإنسانی فی غیب قلبه، و النفس الرحمانى فی غیب عین التعین الأول و هو مقام کان الله و لا شی‏ء معه و مقام کون النفس فی قبضه المتنفس و استهلاک الکثره الاسمائیه فی الاحدیه الذاتیه، و به یندرج الالف فی النقطه اندراج سائر الحروف فی الالف.

          و ثانیتها اعتبار امتداد النفس إلى اعیان الحروف بالإیجاد حال تعیناتها فی مخارجها و رجوعها إلى الباطن فی مراجع معارجها، و به تحقق وجود عین الالف من حیث امتداده...

          و هذا الاعتبار واحدیه الواحد کما قال تعالى: وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ (163- البقره) و به یکون الواحد مبدأً للعدد، و لا یتنزه عن الکثره النسبیه و یستلزم الرب المربوب و الإله المألوه، و ینشئ الواحد من نسب ذاته تعینات تجلیاته، فهذه المرتبه سابقه على مرتبه التعین العددى مسبوق بالإطلاق الذاتی الاحدى و هو اعتبار الالوهیه.

          و ثالثتها اعتبار التعین النفس فی المخارج بصور الحروف و تجلیات الواحد فی اعیان الآحاد و تسمیته باسماء لا تحصى، و هی ایضاً مراتب تعینات التجلی النفس الرحمانى الإلهی الوجودی و الفیض الذاتی الجودی المنبعث من غیب باطن القلب الذی هو التعین الأول إلى حضره احدیه جمع الجمع على ظاهریه اسم الظاهر المشهود المعهود، فما ثمه الا هو الأول الأحد و الاخر الأبد و الظاهر بالعدد و الباطن عما تعدد،

          (فناری ، مصباح الانس، چاپ مولی، ص 370)

          تعین به طور کلی صورت متعین است پس وجودی بدونِ وجود متعین ندارد، متعین همان نفس رحمانی است که ماده صورت های موجودات کونی است ، همان گونه که نفس انسان نیز از قلب بر می خیزد و در قلب تعینی دارد که با متعین قابل تمایز نیست ، پس الف که همان واحد است، با نفس انسانی ، یا نفس رحمانی یا وجدِ ساریِ حق ، سه مرتبه دارد:

          یکی پیش از امتدادش مکه همان مرتبه اجمال و احدیت آن (الف) و استهلاک اعداد آن است بدان گونه که اعیانشان ظاهر نباشد و تمایز نیافته باشدو این همان اعتبارِ نفَس انسانی در مرتبه قلب اوست . نیز اعتبار نفس رحمانی در باطن تعین اول است، یعنی همان مقام کان الله و لا شیء معه  و نیز مقام گرفتار بودن نفس در قبضه متنفس و نیز استهلاک کثرت اسمائی در احدیت ذاتی است و به واسطه این اعتبار االف در نقطه مندرج می شود.همان گونه که دیگر حروف در الف مندرج می شوند.

          اعتبار دوم اعتبار امتداد و بسط نَفَس نسبت به ایجاد حروف است ، در حالی که در مخارج حروف تعین دارد و اعتبار بازگشت آن به باطن در هنگام رجوع و عروج حروف و به واسطه این اعتبار است که عینِ الف از جهت امتدادش موجود می شود...

          و این اعتبار ، اعتبار واحدیت واحد است، همان گونه که فرمود اله شما الهی واحد است و به واسطه آن است که یک مبدا اعداد می گردد و این اعتبار از کثرت نسبی تنزه ندارد . در این مرتبه رب مستلزم مربوب و اله مستلزم مألوه است و واحد از میان نسب ذات، تعینات تجلی اش را انشاء می کند.پس این مرتبه پیش از مرتبه تعین عددی است و مرتبه اطلاق ذاتی احدی (یعنی تعین اول) پیش از آن قرار می گیردو آن همان اعتبار الوهیت است (اسم جامع الله در تعین ثانی) .

          سومین اعتبار تعینِ نفَس در مخارج حروف به شکل صورت های حروف و یا جلوه گری های واحد در اعداد و درست شدن بی شمار اعداد است. نیز عبارت است از مرتبه تعیناتِ تجلیِ رحمانیِ الهیِ وجودی و فیضِ ذاتیِ جودی که از غیب باطن قلب که همان تعین اول است سرچشمه می گیردو به سوی حضرت احدیت جمع الجمع (اسم جامع الله) بر ظاهریت اسم ظاهرِ مشهودِ معهود سرازیر می گردد. پس در وجود چیزی جز او نیست ، او اولِ احد و آخرِ ابد و ظاهر به صورت عدد و باطن هر چیزی است که تعدد پذیرد.

          به بیان دیگر نفس رحمانی تمامی تجلیات و تعینات است . برخی اهل معرفت از آن به رق منشور تعبیر می کنند ، یعنی پرده آویخته که دارای نقوش متعدد است :

          نقش اول آن تعین اول ، نقش دیگرش تعین ثانی و نقش های بعدی تعینات خلقی هستند. بنابراین نفَس رحمانی حقیقت گسترده ای است که از تعین اول تا عالم ماده را فرا گرفته است. در این میان اگر تعینات را مورد نظر قرار دهیم به کثرت بر می خوریم ولی اگر آن حقیقت ساری را در نظر بگیریم یک حقیقت وحدانی بیش نخواهد بود.

          فان التجلی الحبی الإلهی فی بدء التجلی الایجادى خرج من باطن قلب التعین الأول و درج فی الالف النفسی و مرّ على حضره احدیه الجمع- یعنى جهه واحدیته- فی العلم الذاتی على جمیع حقائق الشئون الذاتیه و الحقائق الفعلیه الإلهیه إلى ان بلغ غایه حضره الإمکان

          (فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 369)

          پس تجلی حبی الهی درآغاز تجلی ایجادی از باطن قلب در تعین اول خارج شد و بر تمام حقایق شئون ذاتی و حقایق فعلی الهی در حضرت احدیت جمع در علم ذاتی گذشت تا این که به نهایتِ حضرتِ امکان رسید.

          اول ما تعین من غیب الغیب النفس الرحمانى وحدانیاً مندرجاً فیه الفعل و الانفعال، بل الأسماء و الصفات و الأفعال، حتى کان العالم و العلم و المعلوم و الفاعل و القابل واحدا فی المرتبه الاولى التی هی الوحده الحقیقیه الجامعه بین الاحدیه و الواحدیه بالنسبه السویه.

          ثم عین من عینها عین النفس الرحمانى فی المرتبه الثانیه التی هی اعتباره المشتمل بحکم واحدیته على تفاصیل غیر متناهیه متعلقه بابدیته.

          (فناری، مصباح الانس، انتشارات مولی، ص 489)

          نخستین امری که از غیب الغیب (مقام ذات) تعین یافت همان نفس رحمانی بود که وحدانی بود و درآن فعل و انفعال ، بلکه اسماء و صفات و افعال مندرج بودند تا آنجا که عالم و علم و معلوم و قابل و فاعل در مرتبه اول یکی بودند . این مرتبه همان وحدت حقیقی جامع میان احدیت و واحدیت است که به نسبتی برابر با هر کدام است. سپس حق تعالی از عین او (نفس رحمانی در تعین اول) عین نفس رحمانی در مرتبه دوم را تعین بخشید که همان اغتبار اوست که به حکم واحدیت دربردارنده تفاصیل غیر متناهی است و به واسطه حکم واحدیت به ابدیت او تعلق می گیرد.

          لازم به توجه است که فیض اقدس و فیض مقدس دو حصه از نفس رحمانی  اند و با توضیحات بالا اکنون به راحتی می توان دانست که چرا تعینات خلقی را فیض مقدس (به صورت صیغه مفرد) می خوانند و نه فیض های مقدس با صیغه جمع زیرا در واقع همان حصه خلقی نفس رحمانی است که به صورت وجود های متکثر در می آید و این تکثر در عین وحدت سریانی است که تمام آنها را در بر گرفته است و همه آنها را در یک حصه و یک فیض قرار می دهد. فیض اقدس نیز چه آن را تعین اول بدانیم ویا تعین ثانی ، جزئی از نفس رحمانی است . بنابراین در واقع نفس رحمانی همان جمع میان فیض اقدس و فیض مقدس است.

          منابع :

          • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 542 تا 547
          • امینی نژاد علی، حکمت عرفانی، ص 317

          نفس رحمانی با توجه به سریان آن در همه تعینات سه مرحله دارد:

            ·    مرحله پیش ‌از امتداد

          این مرحله در تعین اول قرار دارد که کل نفس رحمانی به نحو مندمج و فشرده در این تعین موجود است. در این مرحله هنوز امتدادی صورت نگرفته و باید آنجا را باطن نفس رحمانی دانست. از همین روست که برخی می‌کوشند نفس رحمانی را از تعین ثانی مطرح سازند؛‌ زیرا حقیقت نفس رحمانی امتداد و سریان است و هنوز در تعین اول هیچ امتداد بالفعلی مطرح نیست. لکن حق آن است که باطن شیء هیچ‌گاه از ظاهر آن بریده نیست و همین که باطن نَفَس رحمانی و حالت اندماجی آن در تعین اول هست و همان باز می‌شود و در تعین ثانی و تعینات دیگر گسترده می‌شود،‌ باید تعین اول را نیز در حیطه نفس رحمانی و اساساً شروع نفس رحمانی را از آنجا دانست؛

               ·    مرحله امتداد ایجادی

          این مرحله در تعین ثانی قرار دارد. در بحث‌های آینده، چگونگی نفس رحمانی در موطن تعین ثانی وضوح بیشتری می‌یابد؛ لیکن به‌اجمال می‌توان گفت نفس رحمانی در تعین ثانی سِمَت مبدائیت و ایجاد می‌یابد، و می‌رود که مسئله ایجاد و خلقت روی دهد، اما هنوز این امر رخ نداده است؛

              ·     مرحله صورت ممتد

           این مرحله از حضرت دوم به بعد روی می‌دهد، یعنی در تعینات خلقی‌ از عالم عقل تا عالم ماده. در این مرحله امتداد وجودی بالفعل صورت می‌بندد، و علت اینکه گروهی از عرفا نفس‌ رحمانی را فقط در همین مرحله معنا می‌کنند همین است که صورت امتدادی بالفعل و واقعی، ناظر به این مرحله است و حالت نَفَسی مشهود در این موطن روی می‌دهد.

          منابع :

          • امینی نژاد علی، حکمت عرفانی، ص 316 

            حقیقت نفس رحمانی چیزی جز شمول بر تمام تعینات و سریان درآنها نیست. نفس رحمانی حقیقتی گسترده است که از تعین اول آغاز و تا عالم ماده ادامه می یابد.

            البته باید دانست که اهل الله در تفسیر تعین اول تعابیر متعددی دارندو برخی از متون تصریح دارند که نفس رحمانی همان تعین اول است (اعجاز البیان ،ص120 و مصباح الانس، ص 371). برخی دیگر نیز نفس رحمانی را تعین ثانی می دانند.

            در تفسیر دیدگاه نخست برخی از آن رو این دیدگاه را برگزیده اند که تنها حالت پیش از امتداد نفس راحقیقت اصلی نفس رحمانی می دانند.

            کسانی که قول دوم را بر می گزینند مرادشان این است علت اصلی این که نفس رحمانی می  تواند با سریان در تمام ساحت ها و مراتب، حقایق متکثر و متعدد را ایجادکند، همان تعین ثانی است.

            بنابراین نباید پنداشت که این اختلاف نظرها بیانگر اختلاف اساسی در دردیگاه عرفادرباره این حقیقت مهم در عرفان نظری است.

            در بسیاری از آثار عرفانی به لحاظ های گوناگونی برمی خوریم که عارف آن را در بحث از نفس رحمانی به دلیلی اولویت داده است.

            قول دیگری که در میان متأخرین شهرت یافته است، نفس رحمانی را حقیقت واحدی می داند که تنها در ساحت تعینات خلقی یعنی از عالم عقل تا عالم ماده- جریان دارد،.(قیصری، شرح فصوص الحکم ، تصحیح آشتیانی، ص882).

            در کنار این تفسیر های مختلف بررسی آثار دست اول عرفان نظری نشان می دهد که بزرگانی چون قونوی، جندی، فرغانی، صائن الدین ترکه و دیگران تحلیل دیگری ارائه داده اندکه با تعریفی مطابق است که در آغاز این پست از نفس رحمانی آمد.

            آثار فراوانی از این بزرگان آشکارا گواهی می دهد که که از نظر آنها تمامی مراتبی که به عنوان تجلی حق مطرح هستند- از تعین اول تا عالم ماده- همگی در حیطه فراگیری و گستردگی نفس رحمانی قرار می گیرند.

            این دیدگاه بر این مبنا استوار است که حق تعالی از آن هنگام که قصد جلوه گری می کند به حکم وحدت اطلاقی خویش و راه نیافتن هر گونه کثرتی به ذات مقدس وی، جلوه ای واحد دارد و نه جلوه های گوناگون ، همان یک جلوه است که مراتب و مراحل گوناگون را تشکیل می دهد .

            نخست به صورت تعین اول و بعد تعین ثانی و همین طور تا عالم ماده می آید.

             در مقام مثال نفس رحمانی را از آن جهت نَفَس خوانده اند که همانند نَفَس انسان است که با صفت وحدت از عمق سینه (قلب) آغاز می شود و سرانجام نیز همان نفس واحد است که با گذار از تارهای صوتی در حلق و مخارج حروف در دهان به اصوات و شکل های گوناگون در می آید:

            للنفس الرحمانى، السرایه فی هذه المراتب الخمس، و الظهور بحسبها، و امّهات مخارج الحروف الانسانیَّه خمسه ایضاً، باطن القلب، ثم الصدر، ثم الحلق، ثم الحنک، ثم الأسنان (الشفتان- خ)، و هی نظایر المراتب فی النفس الرحمانى

            (صائن الدین ترکه، تمهید القواعد، انتشارات حکمت و فلسفه، ص 147)

            نفس رحمانی در این مرتبه های پنج گانه (حضرات خمس) سرایت و به حسب هر مرتبه ای ظهور دارد و مخارج اصلی حروف انسانی نیز پنج اند : باطن قلب سپس سینه سپس حلق سپس درون دهان سپس دو لب ، و اینها با مراتب در نفس رحمانی متناظرند.

            گویا نفس انسان در درون وعمق سینه اش ، به حالت اندماجی وجود دارد، در ناحیه حلق آماده پذیرش کثرت صوتی شده است و سرانجام در مخارج حروف ، این کثرت به طور بالفعل بر آن عارض می شود. به همین ترتیب نفس رحمانی نخست در مقام تعین اول، حالت اندماجی دارد و سپس حالت ایجادی به خود می گیرد. تا زمانی که ایجاد صورت نگرفته است، مرتبه ایجادی و تعین مبدئیت در او موج می زند و بنابراین در مقام کثرت نسبی قرار دارد ، مقامی که در آن هنوز از کثرت وجودی خبری نیست. از این مقام به نَفَس امتدادی تعبیر می شود. که در واقع همان تعین ثانی یا اسم جامع الله است.

            سپس نَفَس خود را از همین مقام کثرت نسبی به صورت کلمات وجودی در صحنه هستی به تفصیل می رساند و تعینات خلقی را به وجود می آورد. بنابراین در نهایت هماین یک نفس است که به صورت های گوناگون در می آید.

            منابع :

            • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، صص 539 تا 542

              نفس رحمانی از سنخ وجود حقیقی نیست؛ زیرا در عرفان، وجود حقیقی منحصر به خداوند متعالی است‌. نفس رحمانی، نَفْس ظهور و تجلی و اضافه اشراقی و نسبت است که بر اساس قاعده الواحد، وحدانی است و در همه تعینات سریان دارد. بنابراین نفس رحمانی همان ظهور یا جلوه یا نسبت اشراقی وحدانی سریانی خداوند متعالی است.

              بر این اساس، نفس رحمانی، غیر از مظاهر و مجالی نیز خواهد بود؛ زیرا نسبت مظاهر با نفس رحمانی که ظهور است، نسبت تعینات با متعین است؛ زیرا نفس رحمانی ماده اصلی صور و تعینات نظام هستی است و حقیقت بسیطی است که به صور و تعینات متعدد و متکثر عالم شکل می‌گیرد و متعین و متصور می‌شود. البته این مغایرت بین ظهور و مظهر از یک جهت است، و از جهت دیگر، عین یکدیگر و با هم متحدند، همچون وجود و ماهیت در دستگاه حکمت متعالیه صدرایی. اگر بخواهیم ظهور و مظهر را با ظاهر که حق‌تعالی است بسنجیم، باید بگوییم ظاهر و ظهور و مظهر که در یک راستای طولی تودر‌تو قرار دارند، از یک جهت متحدند و یک حقیقت به شمار می‌آیند که به اعتبارهای مختلف نفس‌الأمری از یک جهت ظاهر و از جهت دیگر ظهور و از جهت سوم مظهر است و از جنبه دیگر این سه مغایر یکدیگرند.

              اگر بخواهیم در تحلیل حقیقت نفس رحمانی گامی پیش‌تر برویم باید بگوییم حقیقت نفس رحمانی حقیقت اسمی است؛ بدین معنا که طیف اسمای الهی با چینش‌های خاصی که بین خود دارند‌ـ که در بحث تعین ثانی طرح خواهد شدـ و در بستر اسمای کلیه‌ای مانند رحمان و در نهایت در بستر اسم ‌الله وحدت می‌یابند، جنس و سنخ و حقیقت نفس رحمانی را تشکیل می‌دهد.

              از نکات مهمی که درباره حقیقت نفس رحمانی باید بدان توجه داشت آن است که نفس رحمانی حقیقتی اطلاقی و مطلق است، لیک اطلاق آن با اطلاق حق‌تعالی تفاوت دارد: حق‌تعالی نامتناهی حقیقی و مطلق به اطلاق مقسمی است،‌ اما نفس رحمانی، مقید به قید عموم بوده، حقیقت و هویت آن سریان و عمومیت خارجی است. چنین مطلقی، مطلق قسمی است و اطلاق آن نیز اطلاق قسمی خواهد بود. البته اطلاق و عموم ذهنی مقصود نیست، بلکه اطلاق و سریان خارجی مراد است که از آن به کلی سِعی و یا سعه خارجی تعبیر می‌شود؛ مانند رب‌النوع نسبت به افراد زیرمجموعه خود که گونه‌ای سریان و سعه دارد و از آن به کلی سِعی یاد می‌کنند. بر این اساس، حقیقت نفس رحمانی را نیز باید دارای چنین اطلاق و سریان خارجی‌ای دانست تا هویت او هویتی از عرش تا فرش باشد.

              بنابراین نحوه وجودی نفس رحمانی، همان اطلاق و ارسال و سریان در مراتب خود خواهد بود. حقیقتی وحدانی، که در عین حال ساری در مراتب نظام هستی است و از آن به واحد ساری (در برابر واحد اطلاقی و واحد عددی) تعبیر می‌شود. وحدت واحد ساری، با سریان آن منافاتی ندارد. چنین مطلقی، به قید عموم و اطلاق ‌ مقید است، و خاصیت سریانْ این است که کثراتی را در خود داشته باشد؛ زیرا بدون لحاظ کثرت اساساً نمی‌توان سریان را تصور کرد.

              در فلسفه صدرایی، چهار امر را برای شکل‌گیری تشکیک خاصی لازم و ضروری می‌شمارند: وحدت خارجی و ذاتی، کثرت ذاتی و خارجی، بازگشت کثرت به وحدت، و سریان وحدت در کثرت. از این رو در حکمت متعالیه از وجود تشکیکی به واحد ساری تعبیر می‌شود. در بحث نفس رحمانی نیز چنین تشکیکی جریان دارد، و بر این اساس تمام این چهار امر باید در آن تحقق داشته باشد و کانون توجه قرار گیرد. در نفس رحمانی، هم وحدتی ذاتی و خارجی تحقق دارد، هم کثرتی ذاتی و خارجی، و هم این کثرت ظهورات و مظاهر به وحدت برمی‌گردد و هم آن وحدت در این کثرات سریان دارد؛ لکن تفاوت، در بستر تحقق این چهار امر است. در تشکیک صدرایی‌ بسترْ وجود حقیقی است، و در دستگاه عرفانی بسترِ تحقق این امور چهارگانه، ظهور وجود است. ‌بنابراین نفس رحمانی حقیقت واحد ساری است که مطلق به اطلاق قسمی و مقید به اطلاق می‌باشد.

              محقق فناری رحمت الله علیه در مصباح الأنس در تفکیک اطلاق نفس رحمانی از اطلاق حق‌تعالی می‌گوید:

              المقیّد بالإطلاق غیر المطلق عن الإطلاق و التقیید،‌ فالمراد بالوجود العام هو الأوّل المقیّد بالعموم وذات الحقّ هو الثانی؛

              (محقق فناری، مصباح الأنس، ص۱۳۵. همچنین، ر.ک: قیصری، شرح فصوص الحکم، ‌ص۷)

              آنچه مقید به اطلاق است غیر از چیزی است که از اطلاق و تقیید آزاد است. (اولی مطلق به اطلاق قسمی و دومی مطلق به اطلاق مقسمی است.) پس مراد از وجود عام (و نفس رحمانی) همان اولی است که مقید به عموم و اطلاق است و ذات حق‌تعالی دومی است.

              منابع :

              • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 313 و 316

              یکی از قواعد مسلم فلسفی درباب علیت،‌ قاعده «الواحد» است. این قاعده دو تقریر اصلی و فرعی دارد. تقریر اصلی قاعده الواحد از سوی علت به معلول است؛ بر این اساس که هرگاه علتْ‌ واحد باشد، از آن جز معلول واحد سر نمی‌زند و صادر نمی‌شود (الواحد لا یصدر عنه الاّ الواحد).

              اما تقریر فرعی این قاعده، از سوی معلول به علت است؛ بدین ترتیب که هرگاه معلول واحدی پدید آمده باشد، باید دانست که جز از علت واحد پدید نیامده است (الواحد لا یصدر الاّ عن الواحد).

              در هر یک از اصل و فرع قاعده الواحد، کلمه الواحد دو بار آمده است،‌ لکن در اصل قاعده، مراد از الواحد اول، علت، و مقصود از الواحد دوم، معلول است، و در تقریر فرعی قاعده،‌ اولی معلول و دومی علت است.

              در فلسفه و عرفان اسلامی بیشتر اصل قاعده و تقریر اصلی آن به کار می‌رود؛ زیرا مبنای اساسی در فلسفه و عرفان اسلامی، سیر از وحدت به کثرت، از علت به معلول، و از حق به خلق است؛ به این صورت که پس از اثبات خداوند و وحدت حقیقی او، در پی تحلیل و توجیه کیفیت صدور کثرت از آن واحد حقیقی برمی‌آیند.

              فیلسوفان مسلمان می‌گویند کثرات موجود در عالم و موجودات پدید آمده در نظام هستی را نمی‌توان مستقیم به خداوند نسبت داد؛ زیرا وجود او وجودی در نهایت بساطت است و با توجه به اصل سنخیت بین علت و معلول، از چنان وجود واحد بسیطی،‌ معلول‌های مختلف و متکثر پدید نمی‌تواند آمد. بنابراین نظام هستی را نمی‌توان به صورت «وحدت = کثرت» ترسیم کرد، بلکه در وهله نخست، یک معلول از آن علت واحد بسیط پدید می‌آید که در فلسفه اسلامی از آن به عقل اول تعبیر می‌شود،‌ و پس از آنکه در عقل اول، از بساطت محض وجود خداوند، تنزل صورت گرفت و عقل اول جهت‌های مختلف یافت، از او دو معلول دیگر با عنوان‌های عقل دوم و فلک نهم پدید می‌آیند، و به همین شیوه با فزونی جهت‌های کثرت،‌ و با رعایت اصل سنخیت و قاعده الواحد، در بندبند نظام طولی عالم، ‌نظام کنونی شکل گرفته است.( نصیرالدین‌محمد طوسی، شرح الإشارات و التنبیهات،‌ نمط ۶، فصل‌های ۲۹، ۳۷ ـ ۴۱)

              عارفان مسلمان نیز همچون فلاسفه اسلامی، به قاعده الواحد اعتقاد کامل دارند و در آثار خود از این قاعده نام برده، به منزله اصلی مسلّم و خدشه‌ناپذیر از آن بهره می‌برند.

              شیخ اکبر، محی‌الدین ابن‌عربی، در آثار خود با این قاعده مخالفت می‌ورزد (ر.ک: صدرالمتألهین، اسفار، ج۲، با تصحیح و تعلیقة علامه حسن‌زاده آملی،‌ تعلیقة علامه حسن‌زاده آملی، ص۴۱۴). اما صدرالدین قونوی این قاعده را تثبیت، و در مفتاح الغیب و رسالة مفصحه و... به حقانیت این قاعده تصریح می‌کند و فقط تطبیق آن را بر عقل اول نمی‌پذیرد.

              بنابر آموزه‌های عرفانی، سه تحول بنیادین در تفسیر این قاعده دیده می‌شود:

              تحول بنیادین اول، در واژه صدور است. عرفا هرچند در ظاهر این واژه که در قاعده الواحد به کار رفته است، دست نبرده‌اند، و این قاعده را به همان صورت متعارف در میان فلاسفه به کار می‌برند،‌ لکن تحولی مهم در معنا و تفسیر آن پدید آورده‌اند؛‌ زیرا همچنان‌که پیش‌تر گذشت، صدور به معنای علیت ایجادی در فضای عرفانی بی‌معناست. بنابراین مراد از کلمه صدور، ظهور و بروز و تجلی خواهد بود. از همین روی، تعبیر صریح از قاعده الواحد در عرفان اسلامی به این صورت است: الواحد لا یظهر ولا یتجلّی عنه الا الواحد؛ یعنی خدای متعالی جز یک ظهور و یک تجلی نخواهد داشت.

              اما تحول بنیادی‌تر دیگر در قاعده الواحد که می‌تواند بسیاری از شبهات مطرح درباره جریان این قاعده از خدای متعالی را رفع کند ناظر به معرفی و تبیین صادر نخستین است. از دیدگاه فلسفی، اولین معلول یا نخستین امری که از خداوند صادر می‌شود، موجود مجردی به نام عقل اول است، که در مرتبه پس از آن، عقل دوم و همین طور همه کثرات به ترتیب در مجردات و به‌تدریج در مادیات خلق می‌شوند. اما از دیدگاه عرفانی صادر نخستین یا اولین ظهور، نَفَس رحمانی است که وجه تسمیه آن و برخی دیگر از نام‌های آن در ادامه روشن خواهد شد.

              نَفَس رحمانی در نظر عرفا کاملاً شبیه وجود در دستگاه حکمت متعالیه است، و همچنان‌که در دیدگاه صدرالمتألهین و بر اساس تشکیک خاصی،‌ وجودْ یک حقیقت بسیط سَرَیانی و یکپارچه و به‌هم‌پیوسته‌ است که مرتبه به مرتبه ـ نه بریده‌بریده‌ـ از اوج شدت در مرتبه اعلی به حضیض ضعف در هیولای اولی می‌رسد، نَفَس رحمانی از منظر عارفان نیز، «ظهور واحد سریانی» و بسیطِ‌ یکپارچه و به‌هم‌پیوسته‌ای است که بر اساس تشکیک خاص‌الخاصی مرتبه به مرتبه ـ نه بریده‌بریده‌ـ از شدید‌ترین ظهور آغاز، و تا ضعیف‌ترین آن امتداد دارد. از همین روست که فهم دقیق‌ تشکیک خاصی وجود،‌ می‌تواند به فهم مراتب ظهور در تشکیک خاص‌الخاصی ظهور عرفانی و نَفَس رحمانی کمکی مؤثر کند؛ همچنان‌که فهم درست تشکیک عرفانیِ ظهور می‌تواند به تبیین و تحلیل هرچه کامل‌تر تشکیک در وجود بینجامد.

              (صدرالمتألهین، مشاعر، ابتدای مشعر ثانی با شرح رسالة المشاعر‌ لاهیجی، ص۳۵)

              تنها تفاوت بین این دو دستگاه، که البته تفاوتی شگرف و اساسی است، آن‌ است که در نظر صدرالمتألهین حقیقت وجود و وجود حقیقی دارای مراتب است ولی از منظر عرفا ظهور وجود که به وجود مجازی تعبیر می‌شود، دستخوش شدت و ضعف است.

              صدرالدین قونوی در مفتاح الغیب پس از تثبیت قاعده الواحد و تأکید بر درستی آن و جریان آن از نظر مبانی عرفانی،‌ به مخالفت عرفان با فلسفه در این باره اشاره می‌کند:

              ... والحق سبحانه من حیث وحده وجوده‌ لم یصدر عنه الاّ الواحد لإستحاله إظهار الواحد غیر الواحد لکن ذلک الواحد عندنا هو الوجود العام المفاض علی أعیان المکوّنات ما وجد منها وما لم یوجد مما سبق العلم بوجوده؛

              .. . حق سبحانه از حیث وحدت وجودش جز واحد از او صادر نمی‌شود؛ زیرا مُحال است که حقیقت واحدی مثل حق‌تعالی، غیرِ واحد (و کثیر) را ظهور دهد؛ لکن این واحد ظاهرشده از نظر ما عرفا، وجود عامی است که بر اعیان مکوّنات ـ چه آنها که موجود شده‌اند و چه آنها که موجود نشده‌اند ولی علم الهی بر وجود آنها گذشته‌ـ افاضه شده است.

              قونوی در این عبارات به هر دو تحول بنیادین اشاره می‌کند؛

              زیرا اولاً، صدور را «اظهار» معنا می‌کند و در تعلیل «لم یصدر عنه الا الواحد» می‌گوید:

              لاستحاله إظهار الواحد غیر الواحد

              و ثانیاً واحد صادر شده را وجود عام یعنی همان نَفَس رحمانی می‌خواند.

              محقق فناری در شرح گفتار صدرالدین قونوی می‌گوید:

              إنّ الحق سبحانه لمّا لم یصدر عنه لوحدته الحقیقیّه الذاتیه الا الواحد فذلک الواحد عند اهل النظر هو القلم الاعلی المسمّی بالعقل الاول وعندنا الوجود العام؛

              (مصباح الأنس، ص ۶۹، ۷۰)

              خداوند سبحان از آنجا که به دلیل وحدت حقیقی و ذاتی‌اش از او جز یک چیز صادر نشده و ظهور نمی‌یابد، آن چیز نزد فلاسفه قلم اعلاست که عقل اول نامیده شده است و نزد ما عرفا وجود عام (یا نفس رحمانی) است.

              تحول اساسی سوم که می‌تواند برآمده از نکته پیشین باشد آن است که نتیجه قاعده الواحد در عرفان انحصار اصل ظهور در ظهور واحد است؛ بدین معنا که بر اساس این قاعده، نه‌تنها یک ظهور از خداوند واحد سر می‌زند، بلکه فقط یک ظهور از او ناشی شده و ظهور دیگری در کار نیست. به بیان دیگر، وقتی می‌گوییم صادر اول یا صادر نخستین از نگاه عرفان نفس رحمانی است، این تعبیرها نباید موهم آن شود که صادر دوم و سومی نیز در میان است؛ بلکه نفس رحمانی ظهور و تجلی اول و آخرِ حق‌تعالی است، گر‌چه این ظهور واحد در درون خود و بر حسب مراتبی که در تشکیک خاص‌الخاصی می‌یابد، مشتمل بر ظهورات و تجلیات متعدد و متکثر است. اما نتیجه قاعده الواحد در فلسفه، انحصار اصل علیت در معلول واحد نیست، بلکه بر اساس این قاعده در وهله اول، یک معلول از علت صادر شده و در مرتبه‌های بعد معلول و معلول‌های دیگری با یک یا چند واسطه با علت اصلی مرتبط‌اند.

              به بیان دیگر، در فلسفه با وجود قاعده الواحد، تکثر در معالیل پذیرفته است، اما در عرفان، بر مبنای همین قاعده، تکثر و تعدد در ظهور پذیرفته نیست، و فقط به یک ظهور قایل‌اند. اما چنان‌که پیش‌تر یادآور شدیم، همین یک ظهورْ تشکیکی و سریانی است و همه مراتب ظهور را از نخستین مرتبه تا واپسین مرتبه در خود دارد. بنابراین هرچند عرفا قاعده الواحد را می‌پذیرند و بر این باورند که وحدت ذاتی و بساطت محض خداوند سبحان موجب می‌شود جز یک ظهور پدید نیاید، ‌لکن این ظهور، ظهوری است که همه چیز را در خود دارد. در واقع از جهتی باید گفت همچنان‌که خداوند متعالی، وجود بسیط واحدی است که همه حقایق را به نحو مندمج در خود دارد، امری که از او ظهور می‌یابد نیز بر اساس اصل سنخیت و قاعده الواحد می‌باید چنین باشد؛ یعنی ظهوری که همه چیز را در خود هضم کرده و همه مظاهر را دارا باشد.

              بدین ترتیب، عرفا فقط به یک ظهور و تجلی قایل‌اند و کثرت مشهود در نظام هستی را ناشی از دو امر می‌دانند: یکی تشکیک در همین ظهور واحد، که پیش‌تر به آن اشاره شد؛ و دیگری اعیان ثابته یا ماهیاتی که این ظهور واحد را می‌پذیرند؛ زیرا بر حسب ماهیت‌های مختلف هم نوعی کثرت و تعدد در نظام هستی شکل می‌گیرد که در فلسفه از آن به تشکیک عرضی یاد می‌کنند.

              صدرالدین قونوی، ‌برجسته‌ترین شاگرد ابن‌عربی، در تفسیر فاتحه در این باره می‌گوید:

              وبالتحقیق الاتم لیس الاّ تجلّیاً واحداً یظهر له بحسب القوابل ومراتبها واستعداداتها تعیّناتٌ فیلحقه لذلک‌ التعددُ والنعوتُ المختلفه والاسماء والصفات لا أنّ الأمر فی نفسه متعدد؛

              (صدرالدین قونوی، اعجاز البیان، تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی، مؤسسة بوستان کتاب، قم، ص ۳۸)

              بر اساس تحقیق کامل‌تر، فقط یک تجلی و ظهور وجود دارد که بر حسب قوابل (اعبان ثابته) و مراتب و استعدادهای آنها، تعین‌های مختلف پدید می‌آید، و به همین جهت، تعدد و تکثر و نعت‌ها و اسم‌های متفاوت، بدان ظهور و تجلی یگانه ملحق و منتسب می‌شوند؛ نه آنکه آن ظهور در نفس و ذات خود متعدد و متکثر بوده است (و در نفس‌الأمر ظهورهای مختلف و متکثر یافت می‌شود).

              منابع :

                • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 308 و 313

                 

                 

                 

                 

                نفس رحمانی گرچه در کلام جمله‌ای از عرفا، حقیقت واحدی است که از عقل اول تا عالم ماده را دربرمی‌گیرد و فقط تعینات خلقی و حضرات دوم و سوم و چهارم را شامل می‌شود، بزرگان عرفان نظری همچون قونوی، جندی،‌ فرغانی و صائن‌الدین تُرکه،‌ آن را شامل همه حضرات خمس می‌دانند؛ یعنی نفس رحمانی ظهور واحدی است که گستره آن از تعین اول تا عالم ماده را پوشش می‌دهد.

                در آغاز، نفس رحمانی به صورت مندمج در تعین اول تحقق دارد، و پس از آن، این ظهورِ مندمج و نَفَسِ فشرده، آزاد شده، تعین ثانی و مراتب دیگرِ نظام هستی تا عالم ماده را به اقتضائات هر مرحله پوشش می‌دهد.

                صائن‌الدین در تمهید القواعد در این باره می‌گوید:

                وللنفس الرحمانی السرایه فی هذه المراتب الخمس والظهور بحسبها؛

                (تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه، ص۱۴۷)

                و نفس رحمانی ساری در این مراتب و حضرات خمس است و به حسب آنها ظهور می‌یابد.

                منابع :

                • یزدان پناه سید یدالله، مبانی و اصول عرفان نظری، ص 539
                • امینی نژاد  علی، حکمت عرفانی، صص 307 و 308